رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم شناسی» ثبت شده است

متن حاضر را دوست فرهیخته ام، یحیی یا به عبارت درست تر «سید محمد یحیی هاشمی تنگستانی» در واکنش به متن من با عنوان «مردم شناسی و حراست از زندگی» نوشته. متن بنده را در پست قبلی و متن یحیی را در پست حاضر می توانید ببینید؛ همچنین می توانید سراغ نسخه اصلی نوشته یحیی را از وبلاگ «واو حالیه» بگیرید. من هم اگر خدا بخواهد در واکنش به واکنش یحیی، متنی خواهم نوشت اما اجمالش این است که با یحیی در آن چه نوشته موافقم! تنها نکته این جاست که او دقیقاً آن چه من نوشتم را نقد نکرده، بلکه به بهانه این متن و تکرار مفهومی مثل زندگی در آن، سویه های دیگری از این مفهوم را که در زمینه و بافتاری غیر از بافتار متن «مردم شناسی و حراست از زندگی» وجود دارد، نشانه رفته است؛ مثلا سواستفاده هایی که سه نیروی ساختار بازار سرمایه، بروکراسی هژمونیک دولت و دشمن خارجی می توانند از شعارهای نامتعینی مثل «زن، زندگی، آزادی» بکنند.

«... مخالفم. از همان حدود دو قرن پیش که برخی متفکران اروپایی از استثمار کار و فعالیت انسانی و ... سخن می گفتند تا همین الان که نقد به مدرنیته و مدرن بودن و این دست مفاهیم سکه رایجی شده، استثمار در کلی ترین، ساختار یافته ترین و غیرشخصی ترین حالت خود حضور دارد. آنچه در این میان تغییر کرده ابعاد و انواع و حوزه های استثمار است. به همین ترتیب امروز به خوبی درمیابیم که سخن گفتن از استثمار کارگر و نیروی کار و ... به شدت غیرواقعی است. من اینجا صورت بندی بیونگ چول هان، فیلسوف کره ای-آلمانی که در کتاب روان سیاست طرح کرده می پسندم. ما هم اکنون عمیقا مالک ابزار تولیدیم و وجه ترسناک استثمار نیز همینجاست. بیگانگی دیگر میان فرد و ابزار تولید و محصول تولید و ... وجود ندارد. ابزار تولید دقیقا درون روان ما جای گرفته و اگر بخواهیم از استثمار صحبت کنیم، آن را باید درون ناب ترین و خصوصی ترین حوزه های زندگی پیدا کنیم. امروز دیگر حتی نظم بندی و انضباط و سراسر بینی فوکویی نیز وجهی ندارد زیرا اساسا بر محوریت قرار دادن بدن استوار شده است. هان به خوبی استدلال می کند که امروز می بایست از روان سیاست -به جای زیست سیاست- سخن بگوییم.

با این توصیف، من عرصه استثمار امروز را دقیقا استثمار زندگی در همان معنای ناب و ظاهرا غیرقابل تقلیل به دین، فرهنگ، جامعه و ... می دانم. زندگی دیگر قلمرویی معصوم نیست که بخواهیم از آن در برابر هجوم مناسبات بیگانه کننده حراست کنیم. امروز زندگی تماما دو شقه است و خود آن به خط مقدم نبرد تبدیل شده. امروز دشمن جمهوری اسلامی دقیقا زندگی ناب -شعار زن، زندگی، آزادی مگر چیزی جز این را هدف می دهد؟ اگر از ابله هایی که آمالشان لخت و پتی شدن است و مشتی فرصت طلب که تنها سقوط جمهوری اسلامی برایشان معنا دارد و دسته های نوجوانانی که به خاطر له شدن فرنگ فرهیختگی توسط همه ما اینگونه واکنش نشان می دهند بگذریم، بسیاری از آدم حسابی هایی که این هشتگ را زدند به دنبال زندگی ناب هستند و اتفاقا مدعای آنها این است که جمهوری اسلامی همانند غرب مانع این فرایند شده است. بگذریم...- را طلب می کند. ممکن است در اینجا بگوییم که جمهوری اسلامی هم کامل و معصوم نیست و حتما در برابر زندگی ناب می ایستد. من هم تا حدودی و البته با قیود فراوانی با این نکته موافقم. اما مسئله اینجاست که با تحولات یکی دو دهه اخیر دیگر صحبت کردن از زندگی ناب، به آن معنایی که هر گاه ناامید شدیم بتوانیم اصالت را انجا جستجو کنیم بی معناست. ...

من تا همینجا می نویسم. خیلی دوست داشتم در این مورد بیشتر بنویسم. گرفتاری و فکر آشفته در این چند مدت مجال نمی داد که بنویسم و الان هم -یعنی دقیقا در میانه این وعده از نوشتن- همان حکایت «آرد تمام شد» پیش آمد. عجالتاً اینکه من مظور صابر اکبری را می فهمم. اما اینگونه طرح مسئله کردن ولو برای معرفی اجمالی و مختصر و مقدماتی مردم شناسی اشتباه است چه برسد برای بقیه منظور ها. البته اینها از باب مخالفت با مردم شناسی نیست. امروز بیش از هر وقت دیگری با مردم شناسی و مردم شناسان درگیرم. ولی فصد این بود که بگویم «زندگی» همانند «آزادی» و بسیاری دیگر از چیزهایی که احساس می کنیم در کنه خود اصالتی دارند، اصیل نیست. اصالت امری دگم نیست که مفاهیم را به نحوی لا بشرط تصور کرده و آن را پیدا کنیم. حداقل تجربه اخیر من در مواجهه با بسیاری از مدافعان همان چیزی که در متن مورد نظر با عنوان زندگی یا زندگی ناب امده است این را می گوید...»

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۱ ، ۱۹:۰۲
صابر اکبری خضری

انتشار به مناسبت روز ملی مردم شناسی (13 شهریور)

از باب تُعرَفُ الاَشیاءُ به أَضدادِها، برای یافتن پاسخ مردمشناسی چیست، میتوانیم سراغ مردمشناسی چه نیست، برویم. یکی از آن «دیگری»هایی که با در نظر داشتن آن می توان مردمشناسی را فهمید، جامعهشناسی است. جامعهشناسی گروههای اجتماعی و روابط متقابل آن ها با یکدیگر و مسائلی که در این ارتباط به وجود میآید را مطالعه میکند، در واقع تمرکز جامعهشناسی بر ساختارهای اجتماعی است و مفهوم جامعه برای مطالعه و بررسی، بلااستثنا قشربندی میشود، بنابرین وقتی کتاب جامعهشناسی را باز میکنید، سرفصل هایی که میبینید عبارتند از اقتصاد، دین، نهاد آموزش، صنعت، تقسیم کار و ... دائماً با نهادهای اجتماعی سروکار دارید، چیزهایی که نسبت به مردم و زندگیشان، درجه دو هستند. جامعهشناسی، مردم به ما هو مردم را مطالعه نمیکند، بلکه محور بحث، همواره شأن غیرانسانی انسان است و واحد مطالعه، اقشار و گروه های تأثیرگذار در ساخت اجتماعی است.

حتی امروزه نیز که جامعهشناسی بسیار به مردمشناسی و رویکردهای کیفی نزدیک شده است، اکثر تحقیقات جامعه شناسان رنگ و بوی کمی دارد و برای توصیف و اثبات، سراغ آمار و ارقام می روند. حتی اگر خود نظریه ها به خاطر ماهیتشان، از سنخ علوم انسانی باشند، کاربست آن ها در سطح عینی دوباره کمی و خشک است. این رویکرد در ارتباطی که بین مفاهیم در نظریه های مختلف پرداخته می شود نیز قابل مشاهده است، گویی ارتباطی علی -چنان که در فیزیک و ریاضی وجود دارد- در نظام مفاهیم جامعه شناسانه برقرار است که نظریهپردازان جامعه شناسی نیز خودآگاه یا ناخودآگاه، آنان را در تبیین شرایط اجتماعی به کار می برند. *

این موضوع البته ریشه در ریشه جامعهشناسی دارد، با تأویل جامعهشناسی، میبینیم که اصلاً تولد این علم در بستر غلبه رویکردهای اثباتی و نظریات تک خطی و تونلی است و اصطلاح «فیزیک اجتماعی» برای معرفی آن به کار می رود. یک علم زُمُخت و غیرانسانی! امروزه با بحران مرگ جامعهشناسی مواجهیم، رویکردهای سنتی که جریان اصلی جامعه شناسی را تشکیل می دهند، دیگر نمی توانند شرایط و وقایع را به خوبی تحلیل و تفسیر کنند و جریانِ اصلی جامعه شناسی به لکنت افتاده است. در زندگی و جامعه امروز، دیگر مسئله اجتماعی وجود ندارد و با ظهور مسئله فرهنگی مواجهیم، بنابرین جامعهشناسی نیز تا حد ممکن به مردمشناسی و محوریت فرهنگ نزدیک می شود که رویکردهایی مثل جامعهشناسی مردممدار، مردم روششناسی، جامعه شناسی اگزیستانسیال، جامعهشناسی پدیدارشناختی حاکی از این موضوع هستند. تا اینجا توضیحی از اینکه مردم شناسی چه چیزی نیست، ارائه شد، حالا بگوییم مردم شناسی ایجاباً چیست؟

مردم شناسی، مطالعه نظام مند مردم است. مردم گروهی از انسان ها هستند که با فرهنگی خاص زندگی می کنند، بنابرین با این تعریف، 3 رکن مفهومی مردم شناسی مشخص می شود؛ مردم، زندگی و فرهنگ. فرهنگ نیز نرم افزار زندگی مردم است، این نرم افزار در واقع نظام معانی مشترک موجود در ذهن آنهاست که از یک میان ذهنیت شروع می شود و در کنش ها و نظام عینی نیز امتداد پیدا می کند تا یک میانمتنیت ایجاد شود. فرهنگ در مردم شناسی در چارچوب زمان و مکان ایجاد می شود، بنابرین تاریخ و جغرافیا دو علم برادر برای مردم شناسی هستند.

مردمشناسی سروکارش با زندگی است، کلاسها و کتاب های مردم شناسی سرشار از «حس» هستند. مردمشناس نیز شخصاً در دل زندگی و مردم است، مردم شناس در متن حوادث حضور دارد و دائماً بین عمق و سطح زندگی در رفت و آمد است. اگر با یک مردم شناسِ ناب، به سفر شمال بروید، در ساعتی او را چنان غرق در زندگی می بینید که همه چیز را فراموش کرده و هر کار غیرقابل پیش بینی ای از او سر می زند، احتمالاً کسی از مردم محل و افرادی که او را نمیشناسند، حتی نمیتوانند گمان کنند که او بیشتر از چند کلاس سواد دارد، چه اینکه بفهمند استاد دانشگاه است و ساعتی دیگر او را عمیقاً مشغول تفکر و نوشتن تحلیلها و تکنگاری های دقیق و سرشار از جزئیات و ایدهها ببینید؛ پس هیچ بعید نیست که یک مردم شناس ناب، از طرف سایر اساتید و افراد، متهم به جنون شود!

مردم شناس به دنبال زندگی تر کردن زندگی است. هدف غایی مردم شناسی، دفاع از مردم و زندگی آن هاست. مردم شناسی به این اعتبار انسانی ترین علم در علوم انسانی است. پرواضح است که برگزیدن این هدف چه قدر می تواند مخاطره انگیز باشد. دفاع همیشه هزینه بردار است. مردم شناسی به هر امری از دریچه زندگی می نگرد و نسبت آن را با مردم و نرم افزار زندگی آن ها، یعنی فرهنگ می سنجد. شاید بپرسید مگر باید از زندگی دفاع کرد؟! آری، اگر چیزی ارزشمند باشد و دشمنانی نیز مترصد زوال و نابودی آن باشند، باید از آن مراقبت کرد. زندگی یکی ارزشمندترین چیزهای این دنیاست و دشمنان سرسختی هم دارد، اتفاقاً هر چه زمانه میگذرد، دشمنان زندگی هم بیشتر، فریبکار و قویتر می شوند.

شرکتهای تجاری و صنعتی، پروژه های کلان عمرانی، طرح های عظیم بینالمللی و ملی، دولتها و احزاب سیاسی، ایدئولوژیها (خوب یا ید) و ... همه و همه می توانند زندگیِ زندگی را به خطر بیندازند. تهدیدهایی که علیه زندگی صورت میگیرد، عمدتاً غیرمستقیم و ناخودآگاه است، تدریجی اتفاق می افتد، قطره قطره است نه سیل آسا، اما کم بودن و قطره ای بودن، دلیل بر نبودن نیست. برای تنومند، برخورد یک سوزن کوچک قابل حس هم نیست اما هزار سوزن کوچک و پی در پی، بلاخره او را از پای در میآورد.

تاجر به پول بیشتر فکر میکند، رهبر سیاسی به قدرت و اقتدار، مهندس شهرداری به احداث پل یا حفر تونل برای حل مسئله ترافیک شهروندان، رهبران دینی به ترویج بیشتر و عمیقتر دین برای مردم و ... بنابرین مردمشناسی حراست از کیان حیات را مهم ترین دغدغه خود می داند و دائماً مترصد است تا از جانب اقتصاد، سیاست، سازمان ها، طرحهای عمرانی، فرهنگی، دینی و ... خللی به چرخه زندگی و زندگی ناب وارد نشود. دفاع کردن، یعنی همراه بودن با برخی علیه برخی دیگر، روی دیگر دفاع کردن مقابله کردن و نه گفتن است، مردم شناسی اوج آری گویی به زندگی و نه گویی به ضد آن است، طبیعی است که این مقابله، چنان که سایر نبردها، اوج یقین را می طلبد. بهترین رزمندگان، متعصبترین و مصممترین آن هاست. کار مردمشناس، بسیار پیچیده است، بنابرین رویکردی کلگرایانه و جامعنگر دارد و تلاش می‌کند تا همة رویکرد‌های موجود در حوزه علوم انسانی و اجتماعی را برای بررسی پدیده‌ها به کار بندد و بر این اساس تبیین‌های دیالکتیکی و مبتنی بر فرهنگ ارائه دهد.

البته تمامِ کار مردمشناسی، صرفاً واکنشی به تهدیدات علیه مردم نیست تا همواره ثانویه و انفعالی باشد** ، بلکه با محور گذاشتن زندگی و نظر به گذشته، آینده را رقم میزند و برای به پیش رفتن، ایجاباً الگوهای مطلوب را پیشنهاد میکند. بنابرین مردمشناسی زندگی را به مثابه یک پدیده ایستا در نظر نمی گیرد که باید آن را همان گونه که هست حفظ کرد و هر گونه تماس خارجی را از آن دریغ نمود، مردمشناسی به دنبال پاستوریزه و استرلیزه کردن زندگی نیست که برعکس زندگی ذاتاً پویا و روبهجلوست. مردم شناسی به دنبال امتداد انسان است، نه بازگشت آن به عصر غریزه و تسلط طبیعت که در نهایت همان ابژگی انسان و تضعیف حیات او در برابر حیات و سوژگی طبیعت و تقلیل انسان به حیوان است. مردم شناسی با محور گذاشتن تاریخ، حال را بازخوانی می کند و به آینده می رود و در همه این احوال فقط به فکر یک چیز است؛ مردم و زندگی شان، زندگی بیشتر.

...پایان

* اگرچه امروزه آموزش جامعه شناسی و کتاب هایی که نظریات را شرح می دهند یا با هدف آموزش نظریات به علاقه مندان جامعه شناسی نوشته می شوند، سعی می کنند تا جامعه شناسی را به کیفی ترین و نظری ترین حالت ممکن بازنمایی کنند، اما در نهایت «جامعه شناسی کردن» و انجام پژوهش های جامعه شناسانه، هنوز مستلزم پایبندی به دنیای اعداد است یا در شکل های جدیدتر، دنیای صفر و یک ها، جامعه شناسی کامپیوتری یا جامعه شناسی هوشمند!

** بنابرین تنها کار مردم شناسی، نوشتن پیوست فرهنگی برای طرح های عمرانی و اقتصادی نیست! اگر رویکرد مردم شناختی و فرهنگی در حکمرانی محوریت پیدا کند، آن موقع ماجرا بالعکس می شود، به جای اینکه متخصصین علوم انسانی برای طرح های اقتصادی، سیاسی، عمرانی پیوست فرهنگی بنویسند، تاجران، سیاست مداران، مهندسان و امنیتی ها باید برای طرح های کلان فرهنگی، پیوست اقتصادی و امنیتی و عمرانی بنویسند!!

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۳۹
صابر اکبری خضری

میل به دریدن با نیاز به خوردن فرق می کند، اگر همه نیازشان به خوردن را رفع می کردند، مشکلی نبود به گمانم، امان از آن روزی که میل به دریدن خودش را جای نیاز به خوردن جا بزند... مصرف در جهان سرمایه سالار همان میل به دریدن است. من تا به حال هیچ جنایتی خونین تر از ویدیوهای مسترتستر و دوستانش ندیدم. منظره ای از حیوان درنده خو که نشسته و با سباعت تمام شکار را به نیش می کشد و احساس رضایت می کند. قاب های مجازی، برش های ذبح کننده زندگی اند. زندگی فرو رفته در بلاها و سختی ها و فرازونشیب های عظیم است که با کراپ ها ارباً اربا شده تا در قاب های کوچک و مربعی جای گیرد. دست و پا و سر و گوش حقایق را اره می کنند و از سر و تهش می زنند تا در مقادیر متنابهی کارکتر بگنجد. فقط شکم حقیقت و زیر شکم حقیقت در اینها جا می شود، بقیه بدنش را دورریز می کنند. لاشه حقیقت، زیرِ آفتاب کنار افتاده و مگس ها می ممکندش، کفتارصفت با شکم حقیقت بازی می کنیم.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۲۶
صابر اکبری خضری

اخیراً که سیل آثار به ظاهر انتقادی-سیاسی و شبه عدالت خواهانه زیاد شده، مثل دیدن این فیلم جرم است، آقازاده، دادستان و ... باید بیشتر دقت کرد و فریب نخورد!

اگر این آثار واقعا به دنبال انتقاد هستند، نباید مسئله ها و چالش های اساسی نظام رو مثل این که ایده ای برای آینده خودش نداره، مثل این که تکلیفش با جهان هنوز مشخص نیست، مثل این که استراتژی بلند مدت اقتصادی و فرهنگی نداره، و ... و ... رو تقلیل بدن به خوردوبرد چند تا آقازاده و سلطانِ فلان و سلطانِ بهمان...

البته این بیشتر تقصیر عزیزان شبه منتقد و موسوم به عدالت خواه هست که سطحِ مواجهه و انتقاد رو نازل کردن و تقلیل دادن به فیش حقوقی و تعداد املاک و ... و بدین ترتیب موجب خوشحالی ساختارِ معیوب گشته و بهترین راهِ فرار  رو براش مهیا کردند تا از خدا خواسته بگه بله!! دقیقا!! یک عده از مشکلات که تقصیر آمریکا بود و یک عده دیگه اش هم تقصیر همین آقازاده ها و سلاطینه، بنابرین شروع به آقازاده تراشی و سلطان تراشی کنه برای انداختن بارِ مسئولیت ها بر دوش اونا و تخلیه روانی بار خشونت و نارضایتی مردم بر این افراد.

پ.ن: مشخصه که من طرفدار حقوق نجومی و ژن برتر و ملک و املاک و این چیزا نیستم، میگم این ها مسئله اصلی نیست و نباید اولویت ها چه در ارزیابی و چه در نشانه گیری و چه در انتقاد و ... جا به جا بشه.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۲۵
صابر اکبری خضری

همه چیز عجیب شده است...

وعده گشایش اقتصادی رئیس جمهور، قرارداد ویلموتس، شایعه تغییر جنسیت فروتن، جیره بندی شدن کره!، قیمت تخم مرغ، دنا چندصد میلیون، پناهیان و تک ماکارون و خانه اش و هدیه رفقا! حضوری یا غیرحضوری بودن مدارس، آتش زدن مرد شیرازی همسایه اش را...! و ... و ... و ...

همه این مثال ها نشان دهنده جامعه ای عنان گسیخته است. قطار جامعه از روی ریل خارج شده. انسجام اجتماعی کاملاً از بین رفته. ایران، رویا ندارد. جامعه بی آرمان می شود و مردمش تمام وقت مشغول بورس بازی می شوند. در این هنگام که تمامی نهادهای اجتماعی کارکرد خود را از دست می دهند و کژکارکرد می شوند، فروپاشی اجتماعی اتفاق می افتد.

اگر جامعه را خانه در نظر بگیریم، هر کدام از نهادهای اجتماعی مثل نهاد رسانه، نهاد خانواده، نهاد دین، نهاد اقتصاد، نهاد آموزش، نهاد سیاست (دولت) و ... یکی از ستون های این خانه است که کارکرد مخصوص خود را دارد، وقتی این ستون ها یعنی نهادهای اجتماعی کژکارکرد شوند، جامعه فرو خواهد پاشید.

منظور از کژکارکردی نهادها این است که هر نهاد، دقیقاً عکسِ ماموریت خود عمل می کند. نهاد رسانه باید مردم را آگاه کند، اما با اخبار بیهوده یا دروغ آن ها را سردرگم و بی اعتماد می کند. نهاد دین باید اخلاق را در جامعه حکم فرما کند، اما خود مصداق اصلی تولید بی اخلاقی می شود. نهاد دولت باید جهت سامان بخشی و انتظام امور کار کند، اما پمپاژ آشوب می کند و هر وعده ای می دهد، خلافش اتفاق می افتد. در این شرایط حتی بعضی اتفاق های بد می افتد که خنده دار است، مثلاً فقدان کره و هجوم مردم برای خرید آن و جیره بندی شدن!!

جامعه تبدیل به افراد سردرگم، گیج می شود، اتفاقات روند علت و معلولی خود را از دست می دهند و کور حرکت می کنند. هیچ فردایی قابل پیش بینی نیست و علم و دانش و طرح و ایده نیز مجبور است کنار بنشیند، چون علم و طرح، برای سیستم مبتنی بر علت و معلول طراحی شده. در شرایط آشوب پاسخ گو نخواهد بود. فروپاشی اجتماعی را اگر تهدیدمحور نگاه نکنیم، مثل دست قبل، دست بعد را هم خواهیم باخت، اما نگاه مسئله محور به فروپاشی اجتماعی آن را فرصت می بیند. فروپاشی اجتماعی یک پایان تلخ است، اما این نوید را هم دارد که دست بعدی به زودی شروع می شود. مثل بلوغ است. ورود به مرحله ای جدید که البته همراه با دردهایی است. اگر درست کار کنیم جامعه بالغ می شود و پس از این فروپاشی اجتماعی، بنایی محکم تر و مبتنی بر هویت و آرمان ها و کارآمدتر ساخته می شود، و اگر خطا کنیم، این نوجوان تازه بالغ شده افسار می گسلد و جنایت می کند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۲۷
صابر اکبری خضری

🔸 انسان شناسی تاریخی، یک رویکرد بنیادین در انسان شناسی است که فرهنگ و مردم را در بستر تاریخی آن فهم می کند. تقریباً هیچ منبعی به زبان فارسی درباره این رویکرد و مختصات روشی آن وجود ندارد.

...انسان شناسی تاریخی یا همان Historical anthropology یکی از رویکردهایی است که در حوزه انسان شناسی وجود دارد و حدوداً دو دهه ای است که به طور جدی درگیر بحث های مطالعات اسلامی شده و گفتگوهای تنگانگی بین این دو حوزه شکل گرفته است. بحث محوری در حوزه انسان شناسی به طور کلاسیک، بحث فرهنگ است؛ اما همان گونه که فرهنگ هایی زیستی وجود دارند که زییندگان آن فرهنگ همین حالا روی کره زمین هستند، بسیاری از فرهنگ ها هم وجود دارند که مربوط به زمان ما نیستند و در زمان دیگری بوده اند. در واقع از زمانی که انسان پا بر روی زمین گذاشته تا امروز، گونه های بسیار زیادی از فرهنگ ها حضور داشته اند. وقتی می گوییم انسان شناسی تاریخی، انسان از این منظرِ تاریخی-فرهنگی موضوع بحث قرار می گیرد؛ سوال اینجاست که چطور می توانیم فرهنگ های تاریخی را انسان شناسانه مطالعه کنیم، حال این که زییندگان آن فرهنگ در حال حاضر نیستند تا بشود یک کار میدانی روی آن ها انجام داد؟ به عنوان مقدمه بنده می خواهم یک معنای اعم و یک معنای اخص از انسان شناسی تاریخی ارائه کنم. منظور از معنای اعم انسان شناسی تاریخی «مطالعه انسان شناختی درباره جامعه ای که در زمان گذشته زیسته باشد و امروز امکان مطالعه مستقیم درباره آن وجود ندارد» است؛ به عبارت دیگر «دانشِ مطالعهِ دگرگونیِ کُنش هایِ جمعیِ انسان ها در ظرفِ تاریخ.»...

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

متن حاضر، برگرفته از سخنرانی دکتر احمد پاکتچی در هم اندیشی «انسان شناسی و اسلام» است که در سال 1397 ایراد شده و برای اوّلین بار در اختیار علاقه مندان و پژوهشگران علوم انسانی قرار می گیرد.
برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۲۱
صابر اکبری خضری

پیتریم الکساندرویچ سوروکین، جامعه شناس آمریکاییِ شوروی الاصل، که می توان او را جامعه شناسِ فرهنگ خواند، هم توسط مارکسیست ها و هم در سنت جامعه شناسی لیبرالی-آمریکایی! سانسور شده است. دوست صمیمی لنین، موسس رشته جامعه شناسی در معتبرترین دانشگاه شوروی و آمریکا، منتقد جدّی هر دو! استادِ تالکوت پارسونز که ادعا می کند پارسونز آثار او را دزدیده است و...

یکی از کتاب های مهم سوروکین، «پویایی فرهنگی و اجتماعی» است که در آن مفصلاً اصول نظریه اجتماعی خود بر مبنای فرهنگ و پویایی آن را شرح می دهد. متن حاضر به دنبال فهمِ چارچوب روشی این جامعه شناس در تببین فرهنگ و نقش آن است.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

چند خط راجع به سوروکین، دکتر صاحب الزمانی، بهایی ها و اسپرانتو!

کتاب «خداوند دو کعبه» نوشته دکتر محمدحسن ناصرالدین صاحب الزمانی فر، خاطره دیدار ایشون در اوایل جوانی با پیتریم سوروکین در روزهای آخر عمرش هست. ناصرالدین صاحب الزمانی-که شخصیتیش حقیقتا جای تحقیق داره و پدر زبان اسپرانتو در ایران و یکی از معروف ترین اسپرانتویست های جهان هست، در اوایل جوانی کتابی از سوروکین می بینه و به شدت به نوع نگاه سوروکین علاقه مند میشه. بیشتر تحقیق می کنه و بقیه آثار سوروکین رو که در اون زمان هیچ کدومش هنوز به فارسی ترجمه نشده بوده رو می خونه.

پرس و جو می کنه و می فهمه سوروکین هنوز زنده است! تصمیم می گیره به آمریکا سفر کنه و سوروکین رو ببینه! و در نهایت با ماجراهای عجیب و غریبی موفق میشه دو سه باری به دیدار سورکین مریض احوال که در آخر عمرش توسط بیشتر جامعه شناس های آمریکایی طرد شده بره و باهاش گفتگو کنه.

اسمِ خداوند دو کعبه رو هم برای همین روی کتابش گذاشته، یعنی هم کعبه جامعه شناسی در شرق عالم و شوروی، چون سوروکین دوست صمیمی لنین بوده و وقتی لنین به سوروکین میگه هر چی بخواد بهش میده، از لنین درخواست می کنه رشته جامعه شناسی در شوروی رو تاسیس کنه، مدتی بعد سوروکین از منتقدین اصلی لنین و لنینیست ها و مارکسیست ها و سیاست هاشون در شوروی میشه و به آمریکا برمیگرده، اونجا هم رشته جامعه شناسی رو در دانشگاه هاروارد تأسیس می کنه، اما از اون جایی که منتقد جدی لیبرالیسم هم بوده، توسط اون ها و مخصوصاً به توطئه تالکوت پارسونز مشهور! هم طرد میشه.

اما اینکه ناصرالدین صاحب الزمانی چطور و چرا تصمیم به دیدن سوروکین می گیره خیلی مشکوکه! مخصوصاً اینکه صاحب الزمانی خودش هم آدم مشکوکیه! معروف ترین اسپرانتویست ایران! اسپرانتو زبان بشربنیاد و مصنوعی هست، واقعا پدیده عجیبیه اما از اون عجیب تر اینکه این زبان اسپرانتو در ایران مربوط به گروه های بهایی و اگه کمی رائفی پوری به قضیه نگاه کنیم جریان های شبه عرفانی مثل عرفان کابالا و خلاصه یهود و شیطان و صهیونیسم و این حرفاست.

اگه نمی دونین بدونین که انجمن زبان اسپرانتو در ایران هم وجود داره و اتفاقا شدیدا هم فعال هستند، در جهان هم همینطور حتی یکی از زبان های موجود در گوگل ترنزلیت هم همین اسپرانتو هست! این که چرا باید انجمن زبان اسپرانتو در ایران باشه بماند، خودش جای سوال داره و اگه این پیام رو کسی برای دوستان عزیز اطلاعاتی فوروارد کنه فکر کنم اون ها هم گوشاشون تیز بشه به ماجرا، اما فعلا نکته مهم تر اینه که دکتر صاحب الزمانی علیرغم کهولت زیاد سن -متولد 1309- هنوز زنده است، اگه بشه ایشون رو دید احتمالا خیلی حرف برای گفتن داشته باشه، خلاصه اگه راه ارتباطی دارین یا احتمالا کسی رو می شناسین که ایشون رو می شناسه، خیلی عالی میشه ردی ازش بزنیم و به دیدارش بریم، دست به دست کنین لطفا برسه به اسپرانتیست عزیز :)

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۷
صابر اکبری خضری

رو به روی من فردی بود که متوجه بیماری ش شدم،

کنارِ تو، دوستی بود که بیمار شده.

برای من، تو «همراهِ بیمار» بودی، از دیدِ خودت «دوستِ او».

افتخار من این بود که زخم های بیماران را تحمل می کنم و خوبی هایشان را می ستایم،

تو به زخم هایشان عشق می ورزیدی، خوبی هایشان را می خواستی و خودشان را دوست داشتی.

من نقص ها را شناسایی می کردم، علت ها را نشان می دادم، می گفتم چطور باید خوب شد، دقیق تر و عمیق تر از هر پزشک دیگری،

تو خوبشان می کردی.

من درد و نسخه را می گفتم، بعد از آن دیگر مسئولیت با خود اوست، کار من با آگاه کردن دیگران به عیبشان تمام می شد، تو همان جا که من ظفرمندانه از اتمام مسئولیت خوشحال بودم، سر می رسیدی.

من وقتی بیماری پیچیده او را از اعماق وجودش، از تاریکِ ناخودآگاهش کشف می کردم و خبردارش می کردم، خوشحال می شدم، احساس پیروزی می کردم، حریف اصلیِ من بیماری بود، سوژه اصلیِ من بیماری بود، رقابت اصلی من با نقصِ ناخودآگاه بود، که پشتش را بلاخره به خاک می مالیدم؛

مسئله تو، «او» بود، نه بیماری، نه نقص ها، نه عیب ها، نه ناخودآگاه ها، و نه خودآگاه کردن ها.

من درکشان می کردم، تو دوستشان داشتی.

من چشمِ تیزبین آدمی بودم، تو قلبِ مهربانِ خدا،

فاصله ما چه زیاد بود،

مرده باد من،

زنده باد تو.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۷
صابر اکبری خضری

می گویند آدم ها وقتی که بیش تر از همیشه تحت فشار باشند، به زبانی که شیر خوردنشان، صحبت می کنند. تا وقتی عادی تعامل می کنیم و با دیگران در ارتباطیم، می توانیم نقاب بزنیم، اما اگر قرار باشد کاری بکنیم و چیزی بروز دهیم، آن جاست که لو می رویم؛ «چه» گفتن شاید کم و بیش تحت سیطره خودآگاهِ فریبنده ما باشد، اما دستِ خودآگاه از «چگونه» گفتن کوتاه است. «خشمِ» ما، «حسدِ» ما، «مهربانیِ» ما در چگونه گفتن بیشتر از چه گفتن اثر می گذارد و این تاثیری است غیرقابل کنترل.

هرچه قدر هم محتواها را بچینیم، باز فرم ها دستمان را رو می کنند، که حقیقتِ عمیقِ ما در فرم متجلی می شود، چگونه بودنِ ماست که چگونهِ بودن متنمان (یعنی چیزی که تولید می کنیم و دیگران با آن مواجه می شوند، از اثر هنری گرفته تا محصول تولیدی) را مشخص می کند؛ با کنکاش در چگونگیِ متن و اثرمان، می توانیم به چگونی خودمان پی ببریم، حتی بیشتر از مطالعه مستقیمِ خودِ فریبنده مان، کارگردان فیلم را با دیدن فیلم بیشتر از دیدن خودش می توان شناخت.

سریال های این روزهای شبکه های خانگی؛ دل، مانکن، کرگدن، و آثار مشابه سینمایی؛ تگزاس، رحمان 1400، آینه بغل و ...عمیقاً روی زشت و تهوّع آور ناخودآگاهِ عقده ای، با گرایش های سادومازوخیستی، پلید و نفاق گونه تولیدکنندگان شان که با مناسبات سوداگرایانه جهان منفعت آلودِ سرمایه سالار و مضحمل کننده هر چیز انسانی، ترکیب شده و معجونی بس متعفّن تولید کرده. آثاری که سرتا پایشان روابط ضربدری عشقی، لاکچری و اشرافی گری وحشی و افسار گسیخته -نه حتّی مودب و اصیل-، خیانت و طلاق و خشونت و دروغ و تزویر و ... است و هیچ هدفی، هیچ هدفی جز عقده گشایی روانشناختی و مکیدن زالووار منافع و ثروت (نه با تلاش و کار) و ریشخند زدن به شعور و حیثیت مردم ندارد.

شرم بر نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگان شان، شرم بر منوچهر هادی، شرم بر میثم و بابک کایدان، شرم بیشتر بر ما که می بینیم و پول می دهیم و منت می کشیم برای غوطه ور شدن و غسل کردن در لجنزارِ زباله...

* اگه به فکر سلامت ذهنی، روحی، روانی، دینی و حتی جسمی خود و خانواده تون هستین، به جای دیدن فیلم های ایرانی، حتما فیلم و سریال خارجی ببینید، مخصوصا انیمیشن های خارجی. حتی بدون سانسور ببینید ضررش از دیدن این چرت و پرت ها کمتره. این رو به عنوان یک کارشناس فرهنگی عرض کردم و جدا بهش اعتقاد دارم! حقیقتا فیلم ها و سریال های جریال اصلی خارجی با اختلاف از فیلم های ایرانی سالم تر و کم ضرر تره.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۶:۱۳
صابر اکبری خضری

مردم شناسیِ صدقه؛ مواجه انتقادی با محتواپرستی

گاهی اوقات اسلام را به یک مجموعه اعتقادات فلسفی تقلیل می دهیم، در واقع در این نگاه «محتوا» برای ما اصالت پیدا می کند و از «فرم» غافل می شویم. محتواگرایی باعث عدم فهم اقتضائات دنیای محقق شده پیرامونی ما می شود، چنان که گفته اند: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست!» گفتار محتوا و کردار فرم است. محتوا در فرم تجسد و تجسم پیدا می کند، چنان که روح در جسم تجلی پیدا می کند و این دو هرگز از یک دیگر قابل تفکیک نیستند، آن چیزی که تحقق پیدا می کند دو چیز مخلوط به هم نیست، فرم نیست و محتوا نیست، بلکه یک چیز است؛ همان محتوای تجسد پیدا کرده و متجلی شده در فرم. بر خلاف فلسفه و عرفان که تحقیر کننده فرم هستند و مراقبینِ فرم را با اتهاماتی نظیر ظاهرگرا، قشری، سطحی و ... تحقیر می کنند، اما اسلام به فرم اصالت می بخشد و این رویکرد در «فقه اسلامی» قابل مشاهده است، چنان که احکام فقهی با «طهارت» آغاز می شود، یعنی پاکی و پاکیزگی فرم.

اگر هدف ما از کمک کردن، فقط کمک کردن و تأدیب و تربیت نفس باشد، همین که کمک کنیم کافی است، همین که از چیزهایی که بیشتر و بیشتر دلبسته شان هستیم بگذریم کافی است، کار ما همین جا تمام شده و مأموریت با موفقیت به پایان رسیده است، «تو نیکی می کن و در دجله انداز!» به نظر من این نگرش نه تنها اخلاقی نیست، بلکه به غایت «خودپرستانه» است، وقتی دیگران را نادیده بگیریم، چیزی جز «من» نمی ماند. اما اگر هدف از صدقه و انفاق تقرب به پروردگار از طریق و مجرای خدمت به مردم باشد که هیچ راه دیگری هم جز این نیست، کار ما تازه از این جا شروع می شود؛ در این نگاه این مخاطب و نیاز او و زندگی و بوم و هویت و فرهنگ اوست که اصالت پیدا می کند، احتیاج او و نه اشتیاق ما.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.


برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۰
صابر اکبری خضری