رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

میان واژه و مفهوم، مرزی است بسیار باریک. واژه ها، جهت گیری های ذهنی را نشان می دهند و می سازند. قوه فاهمه، چه فردی و چه جمعی، در شبکه روابط تودرتو و متقابل واژگان و مفاهیم محصور است که ذهن شناسا را دربرمی گیرند و در خود فرو می برند. در این معنا، نوع استخدام و کاربست واژگان که همان ابزارها و عینک های فهم هستند، از عمق دریافت ها، تفسیرها و شبکه عمدتاً ناخودآگاه معانی ذهنی حکایت می کنند و به کمک آن ها می توان گفتمان ها، گفتارها و گویندگان را بازشناخت.

در این معنا توانش زبانی هر گفتمان، از پراکنش، طبقه بندی و سنخ مفاهیمی که برای توضیح پدیده های اجتماعی به کار می برد، قابل بررسی است. بنابرین استفاده و اطلاق واژه و مفهومی خاص به پدیده ای مشخص، صرفاً استفاده ای خنثی و بی پیامد نیست، بلکه هر نوع کاربستِ واژگان و مفاهیم، مبنای نوع خاصی از تحلیل  و تجویز را فراهم می آورد. چارچوب مواجهه ما با پدیده ها، از همین دریافت اولیه که در استفاده از واژگان نمایان می شود، شکل می گیرد.

به عنوان مثال در ایران به ساختمان های مرتفع می گوییم «آسمان خراش» یعنی ساختمانی که آن قدر ارتفاع دارد،آسمان را خراش داده است! در پاکستان به همین ساختمان ها می گویند «فلک بوس!» یعنی ساختمانی که گویی قامت افراشته تا آسمان را ببوسد! می شود تصور کرد که این دو واژه متفاوت، چه تفاوت شگرفی در مواجهه حسی (فردی و جمعی) و حتی سیاست گذاری های بعدی، ایجاد خواهد کرد. «ساختمان» فقط در جهان اشیاست که وجود دارد؛ در جهان انسانی، نه ساختمان بلکه «فلک بوس» و «آسمان خراش» است که وجود دارد و متناسب با ماهیتی که جامعه از آن ها می شناسد، نقش آفرینی می کند.

از این منظر، مفاهیم و واژگانی که برای توضیح امور و پدیده های فرهنگی و اجتماعی در عرصه حکم رانی به کار برده می شود، عمیقاً قابل بررسی و مطالعه  است. این که عمده واژگان تببینی حوزه فرهنگ از جهان ها و دانش های دیگر، وام گرفته شده اند، نشان دهنده نوعی نارسایی تحلیلی است که پیامدهای خاصی را در مواجهه و سیاست گذاری نیز به دنبال دارد. در حال حاضر حداقل چهار گفتمان اصلی در عرصه فرهنگ و حکم رانی فرهنگی در ایران خلق گفتار تحلیلی می کنند که هر چهار مورد، ماهیتاً با جهان اجتماعی، غیریت اساسی دارند: پزشکی  (کلینیکال)؛ نظامی ؛  مهندسی؛ و فناورانه. باید در مورد هر کدام از این رویکردها، مفصلاً و مجزی گفت و نوشت؛ در اینجا فقط اشاره مختصری می کنم.

1. بخش عمده ای از نظام واژگانی که در دهه های اخیر برای توضیح پدیده های فرهنگی و اجتماعی به کار رفته، از اصطلاحات نظامی جنگی به ودیعت گرفته شده اند؛ واژگانی نظیر قرارگاه فرهنگی، تهاجم (حمله) فرهنگی، جنگ فرهنگی، شبیخون فرهنگی، انقلاب فرهنگی، فرماندهی فرهنگی، افسر جنگ نرم و موارد متعدد دیگر. نقطه عطف تکوین این رویکرد، دوران هشت ساله دفاع مقدس بود که باعث عمومی شدن گفتمان جنگ و گسترش رویکردهای نظامی در حوزه عمومی، زندگی روزمره و سایر عرصه های اجتماعی شد. متناظر با بسط رویکرد نظامی در حوزه فرهنگ، شاهد حضور فرماندهان نظامی در سمت های فرهنگی بودیم که گسترش چنین گفتمانی توسط آنان را اقتضاء می کرد و تاکنون نیز ادامه دارد.

از طرفی با پایان یافتن جنگ تحمیلی و شروع دوره سازندگی و سپس اصلاحات، موجی از نگرانی ها نسبت به تغییرات فرهنگی مبتنی بر اقتصاد سیاسی و توسعه افسارگسیخته به وجود آمد. اولین احساس و تداعی دغدغه مندان انقلاب اسلامی در دوران سازندگی و اصلاحات، چیزی شبیه به همان حس جنگ تحمیلی بود. زیست جهان و تجربه تاریخی برجسته دفاع مقدس عملاً باعث شد تا بخش مهمی از ادبیات اجتماعی و فرهنگی نظام رسمی با کنشگری نوعی چپ فرهنگی، با همان چتر و شبکه مفهومی نظامی شکل بگیرد که تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و حتی سهم خود را نیز افزایش داده است.

2. دوران پساجنگِ سازندگی، چنان که از خود این نام گذاری پیداست، دوران انفجار نیاز و تمنای جامعه و دولت به ساختن، سازه و طبیعتاً سازندگان بود. در این سال ها مهندسان و به طور کلی «کارگزاران علوم فنی و طبیعی» به بالاترین شأن اجتماعی رسیدند که پژواک آن تا اواسط دهه هشتاد و موج علاقه مندی به «مهندس شدن» ادامه داشت و نمایان بود. هنوز هم در فرهنگ عمومی و گفتگوی های روزمره ایرانیان، مهندس بودن مترادف با دانا بودن، کاربلد بودن، مورد احترام بودن و به طور کلی اعتبار داشتن است. البته در سال های اخیر، نوعی نقد عمومی نسبت به این جهان شکل گرفته که باعث شده تا بسط آن در معنای سنتی متوقف شده و حتی به افول رود.

رسوب این رویکرد فن پایه و هندسه محور به عرصه فرهنگ نیز تبعات مفهومی و واژگانی خاصی از خود به جای گذاشته است. مفاهیم و مؤلفه هایی چون کنترل اجتماعی و مهندسی فرهنگی از پربسامدترین واژگان این رویکرد هستند. در این نگاه که اغلب از جانب فرهنگ پژوهان به ساده انگاری متهم می شود؛ مسئله اجتماعی به مثابه معادله هایی قابل حل، مسئله فرهنگی به مثابه معماهایی واضح، سیاست گذاری فرهنگی به مثابه ارائه شبکه منظمی از فرمول های الزاماً نتیجه بخش و سازوکارهای مختلف هنری و فرهنگی به مثابه ابزارهایی کارآمد برای عینی سازی اهداف سیاستی در نظر گرفته می شود.

این رویکرد اگرچه در اویل دهه هفتاد کم وبیش باعث توسعه زیرساختی، صنعتی و فنی عرصه فرهنگ شد، اما در عرصه حکم رانی، ایده هایی را گسترش داد که برای اهالی فرهنگ کاملاً نامأنوس است. ارمغان عینی برجسته و ایده محوری این رویکرد برای مداخله در سیاست فرهنگی، «نگارش اسناد» و دریچه اصلی ورود و نهادینه شدن آن در حکم رانی فرهنگی ایران نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی بود.

محوری ترین رکن هویتی و کارویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی در دهه های اخیر، تدوین اسناد جامع برای موضوعات مختلف فرهنگی است که توسط هر چهار دبیر این شورا از ابتدای شکل گیری تا اکنون پیگیری می شود، تا آن جا که دبیر اسبق این شورا، دستیابی به تکنولوژی سندنویسی را به عنوان یکی از دستاوردهای اساسی شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی کرد. جالب این که چهار دبیر اول این شورا خود همگی دانش آموخته علوم فنی، طبیعی و مهندسی بودند. (هاشمی گلپایگانی؛ مصطفی میرسلیم؛ محمد کی نژاد و محمدرضا مخبر دزفولی)

رئوس و مختصات این رویکرد را می توان در تولید انبوه اسناد سیاست گذاری فرهنگی مشاهده کرد که برجسته ترین آن ها نیز «نقشه مهندسی فرهنگی کشور» به عنوان یکی از مهم ترین مصوبات تاریخ این شورا است. در این رویکرد، سند، نه به معنای خلق دکترین  و ره نامه  تحلیلی، بلکه به معنای تولید الگوهای نظام مند از مبانی، مسائل، راهبردها، راهکارها و تقسیم کارهای نهادی است که وجه صوری مشخصی دارند. این اسناد نه تنها اولویت بندی و محدودیت های مسئله شناسی خاصی ایجاد نمی کنند، بلکه گرایشی کل گرایانه و به شدت انتزاعی و صوری به مسائل مختلف دارند که تلاش می کنند تکلیف همه افراد تاریخ را با مجموعه مسائل بشری، معین کنند.

راهکارهای ارائه شده در این اسناد، درست مانند پاسخ معادلات ریاضی، علمی و دقیق پنداشته می شوند که در صورت اجرای درست، به شکلی غیرقابل خدشه باعث رفع و حل مسائل خواهند شد. با این صورت بندی، اگر مسئله ای حل نشده باقی بماند، علت اصلی آن، عدم اجرای دقیق و درست راهکارهای سند است؛ تبعاً راه حل نیز اعطای «ضمانت اجرایی» به مصوبات و افزایش توان دستگاه های بالادستی (از جمله دبیرخانه شورا) در حیطه نظارت و تنظیم گری های مالی است.

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

3. قدیمی ترین رویکردی که در عرصه تحلیل مسائل اجتماعی به تولید ادبیات پرداخته، رویکرد پزشکی و کلینیکال  است. نمی توان این رویکرد را خارج از جهان دانش های اجتماعی و انسانی تعریف کرد، چه این که حتی در آغاز آکادمیک و رسمی علوم اجتماعی نیز اندیشمندانی نظیر دورکیم، با الهام از استعاره های پزشکی و بیولوژیکی، جامعه را به یک بافتار و ساختار ارگانیک تشبیه می کنند که  کلیتِ نظام مند و یکپارچه ای به نام بدن  (پیکر اجتماعی) را به وجود می آورد. این ساختار ارگانیک در حالت عادی زیستی سالم دارد که با کارکردهای ثبات بخش مجموعه اجزای آن به ثمر رسیده است.

مهم ترین رسالت مصلحان اجتماعی و دولت در این نگاه، کشف و درمان میکروب ها، کژکارکردها و به طور کلی آسیب هایی است که این سلامت این بدن را تهدید و عملکرد آن را مختل می کند؛ بنابرین اکثر استعاره ها از ادبیات درمانی وام گرفته می شوند. واژگانی نظیر آسیب های اجتماعی (که یکی از پربسامدترین و شناخته شده ترین مباحث علوم اجتماعی در حوزه عمومی و میان دستگاه ها و نهادهای سیاست گذار است)، جراحی اجتماعی (اقتصادی)، اختلال فرهنگی، ترمیم اجتماعی، ویروس (بیماری) فرهنگی و نظیر آن، همگی به رویکردهای کلینیکال که عمدتالً مداخلات پسینی و آسیب شناسانه (پاتولوژیک) به جهان فرهنگ و زیست اجتماعی دارند، اشاره می کنند.

اوج غلبه این جریان در دهه های 30 و 40 شمسی و پیش از انقلاب اسلامی بود. جالب این که بسیاری از وزاری فرهنگ و شخصیت های اصلی این حوزه در دوره پهلوی، نظیر قاسم غنی، فریدون کشاورز، منوچهر اقبال، مهدی آذر، محمود مهران و جهانشاه صالح، پزشک بودند. با وقوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، اگرچه این رویکرد به عنوان رویکردی کلاسیک در برخی نهادهای علمی مثل دانشگاه شهید بهشتی یا برخی نهادهای سیاسی مثل وزارت کشور به حیات خود ادامه داد، اما اندک اندک جایگاهش متزلزل شد و عرصه را به رویکردهای نظامی و مهندسی واگذار کرد.

4. آخرین و جدیدترین رویکرد که در دهه اخیر شاهد رشد چشمگیر آن هستیم و ادبیات جدید مخصوص به خود را خلق و به جهان فرهنگ و سیاست فرهنگ نیز تحمیل کرده است، رویکرد فناورانه است. این رویکرد از طرفی ریشه در رهیافت های جدید اقتصاد بازار دارد و از طرفی به حوزه فناوری های نوین خصوصاً فضای سایبر و فناوری های دیجیتال متصل است. در سالیان اخیر، شرکت ها و بنگاه های اقتصادی مرتبط با فرهنگ و هنر و همچنین نهادهای نوپا در حکم رانی نظیر معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، واژگان و مفاهیم خاص خود را خلق کرده و بسط داده اند. واژگانی چون تسهیل گری فرهنگی، زیست بوم دانش بنیان، صنایع فرهنگی، اقتصاد فرهنگ، بازارپردازی فرهنگی، نوآوری اجتماعی (در معنایی خاص)، شرکت ها یا خانه های خلاق، استارت آپ های فرهنگی و اجتماعی، زنجیره محصول، ارزش آفرینی، خلق ارزش افزوده، بوم فرهنگ، کسب وکارهای فرهنگی و صادرات فرهنگی از مهم ترین مفاهیم و مؤلفه های رویکرد فناورانه هستند.

نکته مهم در این میان، عقیم بودن نظام فرهنگی از تولید زبان خود است که آن را وادار می کند به طور یک سویه ای به واردات واژگان و مفاهیم از دیگر جهان ها ناچار شود، جهان ها و حوزه هایی که سنخ مسائل و پدیده هایشان، ماهیتاً با امر فرهنگی و امر اجتماعی متفاوت است. الکن بودن ناطقه نخبگان و مسئولان عرصه فرهنگ از خلق چارچوب های تبیینی و گفتارهای فرهنگ پایه، باعث می شود تا اساساً امکان فهمِ فرهنگی امر فرهنگی از بین برود. این امتناع فهم درون مان، منجر به به کم رنگ شدن نقش کنشگران فرهنگی نسبت به سایر افراد و گروه های اجتماعی خواهد شد.

برای خلق گفتار نو، نیاز به نگاه نو داریم وگرنه واژگان تازه نیز پوک و پوچ می شوند و جز دال هایی تهی چیزی از آن ها باقی نخواهد ماند. به عبارت دیگر فقط وقتی یک نظام واژگانی، اثرگذار و نهادینه خواهد شد که دارای عمق تئوریک بوده و ایده ها، بینش ها و نگرش های ِدیگرگونی عمیقاً از آن پشتبیانی کنند. در گام اول باید امکان های متعدد و متکثر دیگر برای تبیین پدیده های اجتماعی و فرهنگی فراهم کرد؛ چرا که خود این تکثر، امکان بیشتری برای ایجاد شکاف و خلاقیت فراهم می آورد. از آن مهم تر، خلق جهان های جدید و گشودن افق های تازه مبتنی بر امکان های تاریخی است که خود جهان اجتماعی و فرهنگی به ما می دهد.

تولید نگاه، گفتار و در نتیجه کنش و مواجهه جدید، علاوه بر حضور در تقاطع مسائل اجتماعی و فرهنگی و ارتباط با عرصه های مختلف اجتماعی و زیست روزمره عمومی، نیاز به بیشینه کردن خلاقیت در الگوهای تحلیلی دارد که لازمه آن انس و آشنایی عمیق با فلسفه، دین، تاریخ، هنر و ادبیات است. واژه سازی و واژه پردازی در این نگاه یک فرایند حیاتی و ضروری است که به توانایی تحلیلی ما عمق می بخشد و فراچنگ آوردن ابعاد جدیدی از زندگی انسانی را ممکن می کند. توانش زبانی، رسش گفتمانی به وجود می آورد.

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">