رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رویای ملی» ثبت شده است

این نوشتار حاصل اشتراک ذهن و قلم دکتر سید مجید امامی و بنده بوده که در تاریخ 6 شهریور 1403 ه.ش در روزنامه ایران منتشر شده است.

بعد از جنگ جهانی اول و دوم، جهانی مبتنی بر «نظم آمریکایی» ایجاد شد که بر اصالت لیبرالیسم (سرمایه‌داری و فردگرایی) بنا شده بود. نظم امریکایی برای رقابت با نظم کشورهای کمونیستی (شوروی، چین، کوبا و کشورهای اروپای شرقی) نیازمند ساخت مفاهیم نظری بود. از این رو، مفهوم «جهانی‌سازی» (globalization) برای انتقال مفهوم «روایت امریکا از نظم جهانی» شکل گرفت و از طریق رسانه‌ها، سیاست‌ها، قوانین، برنامه‌های توسعه و نظریه‌های علمی به سایر کشورها منتقل شد و در حوزه‌های علمی و عملی از جمله رویکردهای توسعه، نظریه‌های اقتصاد، جامعه‌شناسی، سبک زندگی و... جای باز کرد. شکل‌گیری مفاهیم و پدیده‌هایی از جمله امریکایی‌سازی، مک‌دونالیزیشن، دهکده جهانی، توده‌ای کردن فرهنگ، هالیوود و... نمونه‌هایی از این اقدام‌هاست.

مفهوم «جهانی‌سازی» دارای مؤلفه‌های معنایی مختلفی است که بر رویکردهای توسعه و سبک زندگی کشورها تأثیرگذار است. تمرکزگرایی، سرمایه‌داری، مصرف‌گرایی، خودمحوری، لذت‌گرایی، آینده‌محوری، همسان‌سازی، حذف تاریخ و جغرافیا و حذف تکثر فرهنگی از جمله این رویکردهاست. مقصود از «تمرکزگرایی» در فرآیند جهانی‌سازی، انباشت سرمایه و امکانات در مرکز دولت‌ها و قدرت‌هاست؛ به گونه‌ای که نوعی انحصار‌گرایی و قطبی‌سازی میان جوامع، کشورها و مردم ایجاد می‌کند. در الگوی تمرکزگرا، قطبی‌سازی (فرادست/ فرودست، متن/ حاشیه و...) در سطوح مختلف تولید و بازتولید می‌شود.

به عنوان مثال، تمرکزگرایی در نظام جهانی به گونه‌ای است که امریکا متن قلمداد می‌شود و سایر کشورها اقمار و حاشیه آن تعریف می‌شوند و در سطحی پایین‌تر، بازتولید الگوی تمرکزگرا در توسعه شهری جامعه ایران به گونه‌ای است که شهر تهران به مثابه متن قدرت، سرمایه و اندیشه ایرانی تلقی می‌شود و سایر شهرها به مثابه حاشیه و پیرامون آن تعریف می‌شوند. 

الگوی تمرکزگرا، به‌رغم ادعای آرمانگرایی و استعلایی بودن، مبتنی بر راهبردهای قدرت/ سلطه یا قدرت/ هژمونی بر حوزه عمومی و خصوصی جامعه است. در این الگو، کارگزاران خود را دانای کل می‌دانند و سیاست‌هایی را برای تحکم بر مردم وضع می‌کنند. در این الگو، سیاست‌های توسعه از بالا به پایین و بدون در نظرگرفتن نیازها، خواسته‌ها، انتظارات جوامع و فرهنگ‌هاست. همچنین در الگوی تمرکزگرا، غلبه سیاست و ایدئولوژی بر فرهنگ، اقتصاد و سبک زندگی ملموس است.

«مصرفی شدن» یکی دیگر از مؤلفه‌های جهانی‌سازی است. مقصود از مصرفی‌شدن، اصالت لذت، دیده‌شدن و خودمحوری و... است. تشدید انگیزه مصرف‌کردن به جای تولید‌محوری است و فردمحوری جایگزین خانواده و جماعت‌محوری می‌شود. در این ساختار، میل و لذت هم جای نیاز و معنا را می‌گیرد.

«آینده‌محوری» یکی دیگر از مؤلفه‌های جهانی‌سازی است. چون امریکا، به ادعای اندیشمندان، تاریخ ندارد برای ساخت تمدن امریکایی و ایجاد وحدت روایت، باید به سمت روایت آینده مبتنی بر تخیل حرکت کند. به همین دلیل عنصر زمان به مثابه تاریخ، و مکان به مثابه جغرافیا، در مفهوم جهانی‌سازی نابود می‌شود. چون امریکا، خودش تاریخ ندارد، به دنبال زدودن تاریخ و جغرافیای هر فرهنگ و کشور صاحب تمدنی است و این امر در شرق و خاورمیانه کاملاً مشهود است.

یکی دیگر از مؤلفه‌های جهانی‌سازی «حذف تکثر فرهنگی» است، اگر چه «تنوع فرهنگی» را به رسمیت می‌شمارد اما «تکثر فرهنگی» را که دیالوگ و گفت‌وگوی میان فرهنگ‌ها و تمدن‌هاست، نمی‌پذیرد. تنوع فرهنگی را هم به عنوان ابزاری برای کنترل و محدود کردن قدرت جوامع و فرهنگ‌ها به شمار می‌آورد.

«توده‌ای کردن» و «همسان‌سازی» یکی دیگر از مؤلفه‌های جهانی‌سازی است، بدین صورت که مفاهیمی از جمله زیبایی، اخلاق، حقوق بشر و مفاهیمی چون توسعه، سبک زندگی و... مبتنی بر فرهنگ امریکایی تعریف می‌شود و از طریق رسانه‌ها، هنر، قوانین، سیاست‌ها و نظریه‌های علمی به سمت توده‌ای کردن و یکسان کردن جوامع حرکت می‌کند. به عنوان مثال «مکتب نوسازی» دلالت بر تخریب همه چیز و ساخت دوباره دارد که مهم‌ترین تئوری در الگوی توسعه امروزین است.

تغییرات اساسی در جهان از جمله قدرت یافتن چین، افول قدرت امریکا در معناسازی، ایجاد انقلاب اسلامی، تغییرات خاورمیانه، احیای قدرت روسیه و ترکیه، شکست سیاست‌های منطقه‌ای امریکا، حرکت کشورهای اروپایی به سمت کشورهای شرقی، آشوب‌های اجتماعی، شکل‌گیری مفاهیمی چون عدالت‌خواهی در جهان امروز، شکست پروژه دولت- ملت(دولت مرکزی)، اهمیت یافتن برخی شهرها نسبت به کشورها، اهمیت یافتن معنویت و دین و... نظم جهانی را از یک دهه پیش بشدت تحت تأثیر قرار داده و جهان درگیر نوعی بی‌نظمی است.

در این بی‌نظمی، هر کشور و فرهنگی یا به تنهایی یا از طریق تعاملات میان‌فرهنگی سیاسی به دنبال غلبه روایت خود از آینده جهان است. چیزی که در این میان مهم است «شکست پروژه جهانی‌سازی» و مؤلفه‌های مرکزی آن است و مفاهیم آن برای ساخت روایت آینده جهان کارایی خود را از دست داده‌اند. بسیاری از متفکران بر این باورند که آینده جهان از آنِ کشور و فرهنگی است که بتواند مبتنی بر فرهنگ و جغرافیای خود (تاریخ)، روایت آینده خود را بسازد.

 در نظم نوین جهانی، مردم و فرهنگ‌ها نقش محوری دارند. هر فرهنگ و ملتی باید روایت خود را مبتنی بر ظرفیت‌هایش ارائه کند. نظم جدید، تکثر فرهنگی را به رسمیت می‌شناسد و مدنیت و شهریت را از پایین به بالا شکل می‌دهد. در نظم جدید، مرکز و پیرامونی وجود نخواهد داشت. هر محله، روستا، شهر، استان و منطقه به عنوان مرکزی است که در امر پیشرفت و آبادانی الگوی خاص خود را دارد. ملت - شهر همان مؤلفه‌های اساسی و الزامات حرکت به سمت تمدن‌سازی در نظم جدید است.

در نظم جدید، مفاهیم اجتماعی از قبیل عدالت، امنیت، آزادی، تعاون، مشارکت، اخلاق و... بازتعریف و مبتنی بر واقعیت اجتماعی بسط پیدا می‌کنند. نظم جدید، نیازمند مفاهیم، رویه‌ها، رویکردها و نیروی انسانی جدید است که خلاف کلیشه‌های گذشته عمل کند. نظم آینده، در واقع «بازگشت به خود» است و از فرهنگ‌ها، تاریخ‌ها و مردم الگو می‌گیرد و اصالت می‌یابد. نظم جدید، مبتنی بر زبان مردم است و مردم ساختارها و فرم‌ها را ایجاد خواهند کرد. مبتنی بر چهارچوب نظری مذکور، برنامههای فرهنگی دولت چهاردهم باید به دنبال روایتی باشد که دارای ویژگی‌های مفهومی و مصداقی ذیل باشند:

1. نفی تمرکزگرایی 2. اصالت‌بخشی به تاریخ و جغرافیای هر بوم و منطقه 3. به رسمیت شناختن تفاوتهای فرهنگی، قومی و مذهبی به منظور همگرایی و وحدت برای تمدن‌سازی. 4. قیام علیه کلیشه‌های کهنه و متصلب در مسیر تحول‌خواهی، جامعه‌سازی و تمدن‌سازی 5. اصالت دادن به مردم در ساخت مدنیت و شهریت‌شان. 6. حکمروایی جوانان متخصص و متعهد که بر ظرفیت‌های مادی و معنوی خود تکیه دارند. 7. ساخت «روایت ایران آینده» بر اساس گفت‌وگو و تعامل همگرا 8. ترویج خودباوری، سختکوشی و امیدآفرینی برای ایران اسلامی 9. میدان دادن به افرادی که موتور پیشران ایران اسلامی برای تحقق تمدن ایران اسلامی هستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۴۶
صابر اکبری خضری

این نوشتار که حاصل اشتراک ذهن و قلم دکتر سید مجید امامی، دکتر ادریس راموز و بنده است، به تاریخ 22 مرداد 1403 ه.ش در روزنامه ایران منتشر شده است.

اگر با مقیاس کلان‌نگر و تمدنی به عرصه جهانی و تاریخ نگاه کنیم، درمییابیم که در هر دوره مناسبات خاصی بر روابط بین ملت‌ها حاکم است و از آن جمله «نظم جهانی» است. بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، نظمِ جهانی مبتنی بر الگوی دو قطبی شرق-غرب بود؛ شرق با محوریت ابرقدرتی شوروی و غرب با محوریت ابرقدرتی آمریکا، این نظم را شکل داده‌ بودند. اما فروپاشی شوروی این الگو را تغییر داد و -لااقل روایتِ آمریکایی از تاریخ چنین میگوید که- نظمِ جهان یک قطبی با محوریت آمریکا شکل گرفت. در این دوران «گفتمان توسعه» و مفاهیمی چون «جهانی شدن»، «دهکده جهانی» و... بر مبانی اندیشه و علوم‌انسانی سایه انداخت؛ سخت می‌شد تصویر و ایماژی درباره آینده پیدا کرد که مؤلفه‌های آمریکایی و اتوپیای غربی در آن نباشد. در این گفتار «اهمیت روایت در خلق آینده» و «نقش بیانیه گام دوم انقلاب در ساخت روایت آینده ایران» تبیین شده است.

اهمیت روایت در تغییر نظم جهانی و خلق آینده

آنتونی گیدنز، جامعهشناس بریتانیایی معاصر معتقد است که در امر جهانیسازی، عنصر زمان و مکان از بین رفته است. به عبارتی آنچه از آینده در حوزههای مختلف توسط دولتها، رسانهها و سازمانها، روایت و صورتبندی میشود، بدون لحاظ عنصر زمان به مثابه «تاریخ» و عنصر مکان به مثابه «جغرافیا» است. پیتریم سوروکین، جامعهشناس شهیر روس‌تبار نیز بر این باور است که آمریکا تمدن استواری ندارد؛ چرا که روایت و رؤیای آمریکایی مبتنی بر تاریخ و جغرافیا نیست بلکه مبتنی بر سرکوب میل است و غایت و کارکرد آن نهایتاً یک قرن خواهد بود که در این فرایند با باخت معنا (تغییر ارزشها، اضمحلال باورها و هنجارها و...) روبه‌رو خواهد شد. از این حیث در آینده کشوری صاحب تمدن خواهد بود که مبتنی بر تاریخ و جغرافیا و ارزشهایش، روایت خود را بسازد. در واقع، این الگو به نفی تمرکزگرایی قدرت و به خلق «نظم مبتنی بر تفرق و تکثر» می‌انجامد.

لازم به ذکر است که در متن «بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، خطاب به ملت ایران» نیز به این فرایند اشاره شده است: «آن روز که جهان میان شرق و غرب مادی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمی‌بُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام کرد... پس آ‌نگاه انقلاب ملت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطب‌های جدید قدرت، تقابل دوگانه‌ جدید «اسلام و استکبار» پدیده برجسته‌ جهان معاصر و کانون توجه جهانیان شد.»

الگوی نظم تک‌قطبی آمریکامحور، همان الگوی توسعه مرکز و پیرامون است، چنانکه وقتی سنگی در آب میافتد، بیشترین تکانش در نقطه فرود سنگ و مرکز دایره است و هرچه از مرکز دایره دورتر شویم، تکانش آب نیز کمتر میشود. امروزه به نقطهای رسیدهایم که صحبت از افول آمریکا و افول روایت آمریکایی است؛ صحبت از «باخت معنا» است و شاهد شکل‌گیری نظم نوین جهانی هستیم؛ نظم چندقطبی.

مقصود از «نظم چندقطبی» تلاش کشورها و دولتهای مختلف شرقی و غربی برای هژمون کردن روایت خود بر سایر ملتهاست. این فرایند در دهه کنونی و حوادث اخیر (تروریسم، آشوب‌های اجتماعی و کرونا) بسیار مشهود است. بدین معنا که پدیدههای مذکور به عنوان ابزاری برای انتقال و تغییر قدرت در دست ابرقدرتها قرار گرفتهاند. اما آنچه واضح و مبرهن است، آینده از آن کشور و ملتی است که در تخالف با هژمون ناروا بتواند مبتنی بر هویت تاریخی و فرهنگی خود از اقتضائات و رخدادهای کنونی به نفع خود در طراحی روایت آینده سود برد.

بنابراین ضروری است تا ما هم دقیق این تغییرات را بشناسیم و اقتضائات آن را کشف کنیم و «روایت» و «ایماژ» خود را از آینده تصویر کنیم و به دنبال تحقق الگوی خود باشیم؛ الگویی که مبتنی بر مبانی تفکری و فرهنگی و ظرفیت‌ها و اقتضائات بومی خودمان است. «بیانیه گام دوم انقلاب» طرح ما برای این آینده است و استراتژی ما را مشخص می‌کند؛ اینکه چگونه و با چه طرح و با چه راهبردهایی آینده خود را بسازیم: «باید گذشته را درست شناخت... اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغ‌ها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.»

مؤلفه‎های گفتمانی خلق آینده ایران در بیانیه گام دوم

«بیانیه گام دوم انقلاب» یک متن ساده نیست، بلکه چارچوب یک رویکرد و رهیافت را مشخص میکند، بنابراین نگاه تحلیلی ما به بیانیه گام دوم انقلاب، تأکید بر «گفتمان» بودن و عدم تقلیل آن به یک «گفته» است. لذا باید این بیانیه را با یک نگاه کلان‌نگر، تمدنی و میان‌رشته‌ای بازخوانی و در حوزههای مختلف بازتولید کرد. مؤلفههای محوری بیانیه گام دوم انقلاب، برای آینده ایران عبارتست از: 1.جوان‌محوری 2. بومگرایی 3.مردم‌محوری 4.اخلاق و معنویت(نهاد دین) 5.علم و دانش.

1.جوانان و تیپ ایده‌آل جوانی

بیانیه گام دوم اساساً خطاب به جوانان است و بارها از لزوم استفاده از ظرفیت جوانان در آن یاد می‌شود: «دنباله این مسیر که به گمان زیاد به دشواری گذشته‌ها نیست، باید با همت و هوشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعالان جوان در همه میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویت و عدالت باید شانه‌های خود را به زیر بار مسئولیت دهند...» به نظر می‌رسد منظور از جوان، صرفاً فردی نیست که محدوده سنی او بین اعداد مشخصی باشد، بلکه جوانی به مثابه یک تیپ ایده‌آل در نظر گرفته می‌شود، بنابراین مهم‌تر از جوانان «جوانی» است. مؤلفه‌های اساسی جوانی در بیانیه گام دوم انقلاب را چنین می‌توان تبیین کرد:

  • نگاه به آینده: جوانی یعنی رو به آینده بودن، جوان فردی است که بیشتر راه او باقی مانده است؛ بر خلاف کهنسال که بیشتر راه را طی کرده است. جوان نگاهش به آینده است و پیر نگاهش به حال. مبنای این نگاه به آینده نیز امیدواری و نگاه مثبت‌اندیش و البته اصلاحی و انتقادی است که این آینده‌نگری در تعامل میان گذشته و حال است: «...اما پیش از همه‌چیز، نخستین توصیه‌ من امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده است. حرکت به سمت آینده باید با استمداد از تجربه گذشته و واقعیت حال باشد.»
  • کنشگری: کنشگری دومین مؤلفه مفهوم جوانی است، کنشگری یعنی فاعلیت، یعنی تلاش و کوشش برای اصلاح وضع موجود و به پیش بردن آن، نکته مهم اینکه کنشگری جوان به دور از محافظه‌کاری است، جوان ریسک‌پذیر است؛ در مقابل کنشگری، انفعال، دائماً غرزدن و کاری نکردن، محافظه‌کار بودن، خستگی و خمودگی است. یکی از عناصر اصلی در کنشگری همان دغدغه‌مندی، خلاقیت و توانایی حل مسأله است به جای انفعال و مسأله‎‌سازی صرف: «انقلاب اسلامی اهل انفعال نیست. به رکود و خموشی دچار نمی‌شود...»
  • نقد کلیشههای گذشته: جوان به دنبال پیدا کردن راهی نو است، نه تکرار پاسخ‌های گذشته. جوان تشنه عبور از پاسخ‌ها و کلیشه‌های موجود است و هدف اصلی او «نشدنی‌ها» است. جوان سراغ نشدنی‌ها می‌رود تا بشوند. اساس انقلاب اسلامی نیز چنان که مقام معظم رهبری در متن بیانیه گام دوم انقلاب می‌گویند، شکستن کلیشه‌های گذشته است؛ ایجاد یک راه سوم مبتنی بر حکمت اسلام ناب محمدی در تقابل با لیبرالیسم غربی و کمونیسم شرقی.

نقد کلیشه‌های کهنه در لایه‌های مختلفی معنادار است؛ انتقاد علیه نظم جهانی و تمرکزگرایی قدرت در سطح جهانی و حتی داخلی که نوعی وادادگی و عدول از ارزش‌ها و اهداف انقلاب‌اسلامی را در پی داشته است که نگاه انتقادی و اصلاحی جوانان شرط لازم برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی ایران در فرایند تمدن‌سازی است. مواردی از بیانات مقام معظم رهبری و ضرورت رویکرد انتقادی و اصلاحی چنین است: «رویگردانی و عدم پایبندی برخی مسئولین نسبت به ارزش‌های انقلاب اسلامی- انقلاب اسلامی آماده تصحیح خطاهای خویش است- حساسیت مثبت نشان دادن نسبت به نقدها- نبود تضاد و ناسازگاری میان جوشش انقلابی جوانان و نظم سیاسی و اجتماعی جامعه- وجود فاصله میان واقعیت‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی- طی‌شدن فاصله میان واقعیت‌های جامعه و آرمان‌های انقلاب توسط جوانان مؤمن، دانا و پرانگیزه.»

2. اتّکا به ظرفیت‌های داخلی

یکی از مضامین محوری بیانیه گام دوم انقلاب که بارها و در قالب عبارات مختلف تکرار می‌شود، چنین است: «جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه راه‌حل‌ها در داخل کشور است.» در دوران نظم نوین جهانی، دیگر «توسعه آمریکایی» و تقلید و کپی‌برداری کورکورانه از آن رنگ باخته است. «رؤیای آمریکایی» خریدار چندانی ندارد، در عوض هر ملت، رؤیای خود را می‌سازد و سعی می‌کند با مدل خاص خود به رؤیایش برسد. نادیده گرفتن خود، به معنای مقهور شدن در برابر تمدنی دیگر است.

عصر پهلوی در تاریخ ایران عبرت خوبی برای این مسأله است. ما در دوران حکومت پهلوی، شاهد ساخته و پرداخته شدن یک ملیگرایی افراطی در برابر هویت اسلامی هستیم که طی دوران پهلوی این نیاز به اسلام و مسلمان بودن بشدت سرکوب شد. ما 1400 سال مسلمان بوده‌ایم و سبک زندگی اسلامی در سابقه تاریخی، فرهنگی، تمدنی و در نتیجه هویتی ما ریشه دارد، نمی‌توانیم بگوییم ما مسلمان نیستیم و آن را انکار کرده و نادیده بگیریم، چنانکه نمی‌توانیم بگوییم ایرانی نیستیم و اقتضائات و پیشرفت‌های علم مدرن را نادیده بگیریم.

اگر آینده تمدنی خود را یک مثلث در نظر بگیریم، شناخت دقیق از 3 ضلع مثلث لازمه ایجاد «روایت» و «ایماژ» خودمان است؛ این سه ضلع عبارت است از «ایران»، «اسلام» و «غرب». غرب واقعیت کنونی است، تمدن امروزه حاصل امتداد جهان غربی است و ایران بستر هویتی ماست که اقتضائات فرهنگی و جغرافیایی خاص خود را ایجاب می‌کند و اسلام مبنای جهان‌بینی و ایدئولوژی ما. تعامل بین این سه ضلع است که پویایی ایجاد می‌کند و آینده تمدنی ما را رقم می‌زند.

غرب‌گرایی با محوریت توسعه تمرکزگرا و ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی افراطی با نفی تکثرات قومی و محلی و محور گذاشتن سطح ملی و بنیادی، باعث شده‌اند تا ما هرگز به ظرفیت‌ها و الگوهای بومی توجه نداشته باشیم و هرگز سطح تحلیل‌مان و نقطه عزیمت‌مان محلی نباشد. لازم به ذکر است که تمدن اسلامی در قرون 5 و 6 هجری قمری، نمایانگر بهره‌برداری از ظرفیت‌های محلی و اصالت داشتن هر بوم در امر پیشرفت و آبادانی است. چرا که تنوع موجود در این دوران، نوعی از بیناذهنیت و تعارف بین شهرها و بلاد را ایجاد می‌کرد که در نگاهی کلان‌تر امری پیوسته و یکپارچه را شکل می‌داد.

3. محوریت مردم و حکمروایی مردمی

انقلاب اسلامی از اساس یک حرکت مردمی بوده و هر چه جلوتر برود نقش مردم در آن پررنگ‌تر می‌شود: «انقلاب اسلامی در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردم‌سالاری تبدیل کرد. همچنین مردم‌سالاری و جوان‌محوری باید کانون مدیریت کشور باشد.»

یکی دیگر از مضامین بیانیه گام دوم انقلاب، تبیین نقش و جایگاه مردم در فرایند تمدن‌سازی و تحقق عدالت است. «عدالت، گوهر بی‌همتا بر تارک انقلاب اسلامی ایران باید باشد.» همچنین مبتنی بر سوره مبارکه حدید، تحقق این عدالت با ظرفیت مردم اتفاق می‌افتد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَاسُ بِالْقِسْطِ» (25، حدید.)

از سوی دیگر، در انقلاب اسلامی نفی حکمرانی به معنای الگوی از بالا به پایین قانون و رابطه دولت با مردم به مثابه رابطه سوژه-ابژه است که در برابر «حکمرانی»، «حکمروایی» قرار دارد. در مفهوم حکمروایی، روا بودن و روایی داشتن حکم، اصالت دارد. «روا بودن حکم» یعنی پذیرش آن توسط مردم و مردمی بودن، نگاه فرمایشی و از بالا به پایین در آن معنا ندارد؛ «من می‌گویم تو انجام بده» در کار نیست. ایجاد بیناذهنیت و همدل شدن و تعامل دوسویه مردم و حکومت، اساس حکمروایی است.

«هرگز نمی‌توان مردمی را تصور کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزش‌های دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقق آنها.» مردم شروع‌کننده، تکمیل‌کننده و جهت‌دهنده انقلاب هستند و چنانچه قرار باشد تغییری ایجاد کنیم، باید از مردم، با مردم، به وسیله مردم و برای مردم باشد.

4. علم و دانش

اگر تمدن را به مثابه سخت‌افزاری در نظر بگیریم، دانش و معرفت به مثابه نرم‌افزاری برای این سخت‌افزار تمدن به شمار می‌روند. بنابراین برای دستیابی به تمدن قدرتمند، مهم‌ترین رکن، یک نظام دانشی و معرفتی اصیل، بومی، تحلیلی، منعطف، مبتنی بر تاریخ با کاربست در زمان حال و با نگاه به آینده است. توانایی، ترجمه عینی دانایی است و دانایی، صورت ذهنی توانایی: «دانش، آشکارترین وسیله عزت و قدرت است؛ زیرا روی دیگر دانایی، توانایی است. از این ‌رو، باید بر نیاز کشور به جوشاندن چشمه دانش در میان خود اصرار بورزیم.»

با توجه به این بیان، می‌توان گفت حکمروایی جوانان در گام دوم انقلاب و در راستای تمدن‌سازی اسلامی، باید مبتنی بر علم و معرفت و پژوهش باشد و این، یکی از لوازم مفهوم «تخصص» در کنار مفهوم«تعهد» است. در بیانیه گام دوم انقلاب در یک تحلیل تاریخی، مهم‌ترین عامل قدرت و تفوق تمدن غربی «دانش‌پایه بودن» آن دانسته می‌شود.

«دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود، ثروت و نفوذ و قدرت دویست ‌ساله فراهم کند و با سوءاستفاده از دانش و با وجود تهیدستی در بنیان‌های اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقب‌مانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست گیرد.»

5. دین‌باوری و اخلاق‌مداری

دین‌باوری و دین‌محوری، رکن هویتی انقلاب اسلامی و وجه اصلی ممیزه آن با سایر جریان‌های تمدنی است. تا پیش از انقلاب اسلامی، چنین پنداشته می‌شد که دین و دنیا دوگانه‌ای متباین و متقابل هستند، اما انقلاب اسلامی این تلقی را تغییر داد و الگوی جدیدی را به وجود آورد: «معنویت و اخلاق، جهت‌دهنده‌ همه‌ حرکت‌ها و فعالیت‌های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است.»

امروزه تفکرات مادی‌گرایانه به بن‌بست رسیده‌اند و اندیشه‌های نیهیلیستی و نیست‌انگارانه در قالب‌های مختلف در آثار فکری و هنری متجسد می‌شود. امروزه تشنگی اخلاقی و عرفانی، مردم را در ملل مختلف بویژه آنهایی که به سابقه دینی و ادیان آسمانی پشت کرده‌اند، به سمت جریان‌های نوظهور عرفانی کشانده است. در این میان، انقلاب اسلامی بر اساس حکمت الهی، فطرت حنیف مردم را مخاطب پیام خود ساخته است. بنابراین در این دیدگاه، ضمن توجه به ابعاد تمدنی ملت‌ها، هرگز از بعد اخلاقی و عبودیت که هدف نهایی فرد و ملت اسلامی است، غفلت نمی‌شود.

راهبرد اصلی تحقق اخلاق و تبلیغ دین در جامعه، بیان آن توسط مسئولان و تبلیغ لسانی نیست، بلکه وجود افراد دیندار و اخلاق‌مدار است که مایه اصلی ترویج این ارزش‌ها می‌شود، بنابراین مبلغ اصلی دین‌باوری و اخلاق‌مداری در انقلاب اسلامی و آینده آن، افراد متخصص و متعهد هستند که خود تجلی و مصداق بارز این ارزش‌ها هستند:

«اخلاق و معنویت، البته با دستور و فرمان به دست نمی‌آید، پس حکومت‌ها نمی‌توانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، اما اولاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند و ثانیاً زمینه‌ را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی در این‌باره میدان دهند و کمک برسانند...»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۰۳
صابر اکبری خضری