رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهیافت فرهنگ و ارتباطات» ثبت شده است

راهبردهایی برای ترمیم سرمایه ‌اجتماعی در دولت وفاق ملی

«سرمایه اجتماعی» شاکله تعامل دولت-ملت در جامعه است. هرچه میزان سرمایه اجتماعی بالاتر باشد، احساس یکپارچگی و هموندی میان آحاد مختلف مردم و حاکمیت بیشتر می شود. تنها در این صورت است که سیاست‎‌ها و برنامه های حکمران، قابلیت تحقق پیدا می‌کند و به جریان عمومی‌بدل خواهد شد. کاهش سرمایه‌اجتماعی به باور جامعه شناسان و سیاستگذاران، در ردیف مهم‌ترین چالش‎‌ها و مسائل کنونی جامعه ایران است. اگر روند کاهش سرمایه‌اجتماعی اصلاح نشود، پیامدهایی نظیر کاهش امید اجتماعی، کاهش مشارکت اجتماعی، گسترش انفعال و فرسایش اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. این نکته قابل تأمل است که سرمایه اجتماعی دولت و حاکمیت یا به عبارتی سرمایه اجتماعی کلان مقیاس، در ارتباط با دو «سرمایه سیاسی» و «سرمایه ایدئولوژیک» معنا می یابد؛ به عبارتی یک رابطه تریالیکتیک میان این سه سرمایه «اجتماعی»، «سیاسی» و «ایدئولوژیک» برقرار است و تغییرات هر کدام، بر سایر اجزا تأثیر متقابل دارد. در این یادداشت به راهبردهایی اشاره خواهد شد که برای ارتقای سرمایه اجتماعی متناسب با اولویت‎‌های کشور، اقتضائات اجتماعی و ظرفیت‎‌های دولت وفاق ملی لازم و مهم به نظر می‌رسد.

اصلاح سازکار سامعه نهاد حکمران

مهم‌ترین عامل افزایش یا کاهش سرمایه اجتماعی نهاد حکمران میان مردم، احساسِ شنیده شدن، نمایندگی و اثرگذار بودن است. لازم است تا «سامانه سمع» (سامانه مطالبات عمومی) هرچه سریع‌تر اجرایی شود و بطور گسترده در رسانه های عمومی‌معرفی شود. البته این گام نخست است و گام مهم‌تر، تحقق بخشیدن و پیگیری مطالبات این سامانه است تا اثرگذار بودن آن برای مردم احساس شود و امری نمایشی تلقی نشود. همچنین رصد و پایش مداوم شاخص‎‌های سرمایه اجتماعی در فواصل مشخص (انتهای هر فصل) ضروری است.

اصلاح سازکار ناطقه نهاد حکمران

تعامل دولت-ملت شامل دو سازکار «سامعه» و «ناطقه» می شود. بیشتر چالش‎‌های سرمایه اجتماعی و تزلزل در افکار عمومی، از لکنت ناطقه و عدم توانش زبانی و گفتمانی دولت و نهاد حکمران برای ارتباط مؤثر با جامعه، ناشی می‌شود. برای ارتباط مؤثر با آحاد جامعه، لازم است تا مردم ایران از نظر وضعیت سرمایه اجتماعی و اتخاذ راهبرد خاص نسبت به هر بلوک دسته بندی شوند. باید توجه داشت در حال حاضر جامعه ایرانی از پیچیدگی های فراوانی برخوردار است و ارزش‎‌ها، باورها و نگرش‎‌های بلوک‎‌های مختلف، تفاوت‎‌های جدی دارند که ایجاب می کند برای افزایش اعتماد، سرمایه و مشارکت اجتماعی هر دسته، برنامه ریزی و طراحی فرهنگی، رسانه‌ای، تبیینی و سیاسی خاص آن دسته صورت پذیرد. همچنین باید برای هر یک از وزیران و افراد شاخص هیأت دولت، رتوریک خاص طراحی کرد.

ایجاد کارگروه تبیینی-رسانهای اقدامات دولت

گاهی برخی اقدامات که بدون پیوست تبیینی-رسانه ای انجام می‌شود نظیر اصلاح قیمت بنزین در سال 1398، ضربه عمیقی به پیکره سرمایه اجتماعی می‌زند. با توجه به گستردگی اقدامات و برنامه‎‌های بخش‎‌های مختلف دولت، لازم است تا به صورت متمرکز کارگروهی برای تدوین و پیاده‎‌سازی پیوستارهای رسانه ای و تبیینی تصمیمات بخش‎‌های مختلف دولت ایجاد شود. این مهم درباره هرگونه مداخله یا برنامه ای که دارای پیامدها و ایجاد نوسان در ابعاد اقتصادی و اجتماعی زیست روزمره مردم می شود، ضروری است. لازم است که تخاطب مستقیم، هدفمند و موقعیتمند با کارگران، معلمان، کارگران ساختمانی، رانندگان درون شهری و برون شهری، پرستاران، کشاورزان، صیادان، کوله‌بران، اصناف و... داشته باشیم. توجه به تقویم اجتماعی و زمان رویدادها و پیامک‌های رئیس دولت بسیار مهم است. «سامانه‌ها» و «رسانه‌ها» دو رکن اساسی در تحقق این سامعه و ناطقه هستند.

حل مسأله با نوآوری نخبگان

تعامل و هم‌ا‌ندیشی‎‌های واقعی میان مدیران ارشد دولت و نخبگان، ارائه فهرست‌های دقیق از برنامه‌ها خصوصاً در تحقق برنامه هفتم و از همه مهم‌تر مبنا قرار دادن 10 ابرمسأله ملی (سربازی، مسکن، ازدواج، اشتغال، اقتصاد دریا پایه و...) و 20 ابرطرح ملی (انتقال آب خلیج فارس به مناطق مرکزی، طرح جامع فاضلاب اهواز، رتبه‌بندی فرهنگیان، احیای دریاچه ارومیه، طرح نفت و گاز شمال و...) در اوج سیاست رسانه‌ای دولت بسیار مهم است.

پرهیز از تحریک گسلهای اجتماعی

چنانکه رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ابتدای سال‌جاری فرمودند، سیاست قطعی و اولویت دار کشور در حال حاضر حفظ انسجام اجتماعی و پرهیز از قطبی‌شدن و شکاف اجتماعی است. باید توجه داشت در شرایط ملتهب، هرگونه مداخله سخت در عرصه‎‌های اجتماعی، منجر به بروز شکاف‎‌ها و سقوط سرمایه اجتماعی می‌شود؛ در این شرایط حتی بکار بردن برخی اصطلاحات یا بیان و تأکید روی برخی سیاست‎‌ها یا موارد در حال برنامه ریزی غیرقطعی نیز می‌تواند زمینه ساز تنش ها و تحریک گسل‎‌ها و نقاط حساس و مزمن اجتماعی باشد.

ایجاد نشاط اجتماعی با رویدادهای مشارکتآفرین

نشاط اجتماعی یکی از ارکان مولد سرمایه اجتماعی است. در این راستا طرح جامعی با عنوان «پویش ملی نشاط اجتماعی» مبتنی بر رویدادهای مشارکت آفرین، جشن های مردمی‌و آیین‎‌های بومی‌محلی اقلیم های مختلف فرهنگی ایران در شورای فرهنگ عمومی‌کشور طراحی و تصویب شد که اجرای آن به اعتبارات و هماهنگی دستگاه‎‌های اجرایی نیازمند است. همچنین می توان ابررویدادهای جریان‎‌سازی نظیر کنسرت بزرگ ایران با حضور هنرمندان ملی را در محیط‎‌های عمومی ‌نظیر ورزشگاه آزادی با حضور اقشار مختلف مردم و با محوریت اشعار ملی طراحی کرد. بطور کلی باید توجه داشت پیگیری هوشمندانه انشراح و انبساط فرهنگی و تحقق رونق در عرصه هنر و صنایع فرهنگی بسیار مؤثر است. سینما، یک پیشانی فاخر برای شکوفایی هنر است. منظومه‎‌ها و مجموعه های فرهنگی، فراغتی، هنری و تفریحی، گردشگری، اردوهای دانش‌آموزی، فعالیت‎‌های هنری، قرآنی و تربیتی مدارس و مساجد باید بطور محسوس افزایش یابد.

استفاده از ظرفیتهای تاریخی و ملی ایران

یکی از ارکان هویت فرهنگی ایرانیان، میهن‎‌دوستی و علاقه به مؤلفه های مرتبط با تاریخ ایران است. جامعه ایرانی در حال حاضر به آن سطح از بلوغ هویتی رسیده که مؤلفه‎‌های «ملی» و «دینی» را در تقابل نمی‌بیند و میان آنها همگرایی ایجاد می کند. به طور خاص پیشنهاد افزودن روزهای جشن مهرگان و جشن سَده به تقویم رسمی‌کشور با برنامه ریزی خاص فرهنگی راهگشاست. این اقدام هم باعث ایجاد امید و افزایش سرمایه اجتماعی در آحاد مختلف مردم خواهد شد و هم زمینه سوءاستفاده معاندان از این بسترهای هویت تاریخی را از میان خواهد برد. جشن سده و جشن مهرگان نیز مانند نوروز و یلدا می‌توانند در راستای ارزش‎‌های اخلاقی و انسانی بکار گرفته شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۴۹
صابر اکبری خضری

این نوشتار که حاصل اشتراک ذهن و قلم دکتر سید مجید امامی، دکتر ادریس راموز و بنده است، به تاریخ 22 مرداد 1403 ه.ش در روزنامه ایران منتشر شده است.

اگر با مقیاس کلان‌نگر و تمدنی به عرصه جهانی و تاریخ نگاه کنیم، درمییابیم که در هر دوره مناسبات خاصی بر روابط بین ملت‌ها حاکم است و از آن جمله «نظم جهانی» است. بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، نظمِ جهانی مبتنی بر الگوی دو قطبی شرق-غرب بود؛ شرق با محوریت ابرقدرتی شوروی و غرب با محوریت ابرقدرتی آمریکا، این نظم را شکل داده‌ بودند. اما فروپاشی شوروی این الگو را تغییر داد و -لااقل روایتِ آمریکایی از تاریخ چنین میگوید که- نظمِ جهان یک قطبی با محوریت آمریکا شکل گرفت. در این دوران «گفتمان توسعه» و مفاهیمی چون «جهانی شدن»، «دهکده جهانی» و... بر مبانی اندیشه و علوم‌انسانی سایه انداخت؛ سخت می‌شد تصویر و ایماژی درباره آینده پیدا کرد که مؤلفه‌های آمریکایی و اتوپیای غربی در آن نباشد. در این گفتار «اهمیت روایت در خلق آینده» و «نقش بیانیه گام دوم انقلاب در ساخت روایت آینده ایران» تبیین شده است.

اهمیت روایت در تغییر نظم جهانی و خلق آینده

آنتونی گیدنز، جامعهشناس بریتانیایی معاصر معتقد است که در امر جهانیسازی، عنصر زمان و مکان از بین رفته است. به عبارتی آنچه از آینده در حوزههای مختلف توسط دولتها، رسانهها و سازمانها، روایت و صورتبندی میشود، بدون لحاظ عنصر زمان به مثابه «تاریخ» و عنصر مکان به مثابه «جغرافیا» است. پیتریم سوروکین، جامعهشناس شهیر روس‌تبار نیز بر این باور است که آمریکا تمدن استواری ندارد؛ چرا که روایت و رؤیای آمریکایی مبتنی بر تاریخ و جغرافیا نیست بلکه مبتنی بر سرکوب میل است و غایت و کارکرد آن نهایتاً یک قرن خواهد بود که در این فرایند با باخت معنا (تغییر ارزشها، اضمحلال باورها و هنجارها و...) روبه‌رو خواهد شد. از این حیث در آینده کشوری صاحب تمدن خواهد بود که مبتنی بر تاریخ و جغرافیا و ارزشهایش، روایت خود را بسازد. در واقع، این الگو به نفی تمرکزگرایی قدرت و به خلق «نظم مبتنی بر تفرق و تکثر» می‌انجامد.

لازم به ذکر است که در متن «بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، خطاب به ملت ایران» نیز به این فرایند اشاره شده است: «آن روز که جهان میان شرق و غرب مادی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمی‌بُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام کرد... پس آ‌نگاه انقلاب ملت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطب‌های جدید قدرت، تقابل دوگانه‌ جدید «اسلام و استکبار» پدیده برجسته‌ جهان معاصر و کانون توجه جهانیان شد.»

الگوی نظم تک‌قطبی آمریکامحور، همان الگوی توسعه مرکز و پیرامون است، چنانکه وقتی سنگی در آب میافتد، بیشترین تکانش در نقطه فرود سنگ و مرکز دایره است و هرچه از مرکز دایره دورتر شویم، تکانش آب نیز کمتر میشود. امروزه به نقطهای رسیدهایم که صحبت از افول آمریکا و افول روایت آمریکایی است؛ صحبت از «باخت معنا» است و شاهد شکل‌گیری نظم نوین جهانی هستیم؛ نظم چندقطبی.

مقصود از «نظم چندقطبی» تلاش کشورها و دولتهای مختلف شرقی و غربی برای هژمون کردن روایت خود بر سایر ملتهاست. این فرایند در دهه کنونی و حوادث اخیر (تروریسم، آشوب‌های اجتماعی و کرونا) بسیار مشهود است. بدین معنا که پدیدههای مذکور به عنوان ابزاری برای انتقال و تغییر قدرت در دست ابرقدرتها قرار گرفتهاند. اما آنچه واضح و مبرهن است، آینده از آن کشور و ملتی است که در تخالف با هژمون ناروا بتواند مبتنی بر هویت تاریخی و فرهنگی خود از اقتضائات و رخدادهای کنونی به نفع خود در طراحی روایت آینده سود برد.

بنابراین ضروری است تا ما هم دقیق این تغییرات را بشناسیم و اقتضائات آن را کشف کنیم و «روایت» و «ایماژ» خود را از آینده تصویر کنیم و به دنبال تحقق الگوی خود باشیم؛ الگویی که مبتنی بر مبانی تفکری و فرهنگی و ظرفیت‌ها و اقتضائات بومی خودمان است. «بیانیه گام دوم انقلاب» طرح ما برای این آینده است و استراتژی ما را مشخص می‌کند؛ اینکه چگونه و با چه طرح و با چه راهبردهایی آینده خود را بسازیم: «باید گذشته را درست شناخت... اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغ‌ها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.»

مؤلفه‎های گفتمانی خلق آینده ایران در بیانیه گام دوم

«بیانیه گام دوم انقلاب» یک متن ساده نیست، بلکه چارچوب یک رویکرد و رهیافت را مشخص میکند، بنابراین نگاه تحلیلی ما به بیانیه گام دوم انقلاب، تأکید بر «گفتمان» بودن و عدم تقلیل آن به یک «گفته» است. لذا باید این بیانیه را با یک نگاه کلان‌نگر، تمدنی و میان‌رشته‌ای بازخوانی و در حوزههای مختلف بازتولید کرد. مؤلفههای محوری بیانیه گام دوم انقلاب، برای آینده ایران عبارتست از: 1.جوان‌محوری 2. بومگرایی 3.مردم‌محوری 4.اخلاق و معنویت(نهاد دین) 5.علم و دانش.

1.جوانان و تیپ ایده‌آل جوانی

بیانیه گام دوم اساساً خطاب به جوانان است و بارها از لزوم استفاده از ظرفیت جوانان در آن یاد می‌شود: «دنباله این مسیر که به گمان زیاد به دشواری گذشته‌ها نیست، باید با همت و هوشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعالان جوان در همه میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویت و عدالت باید شانه‌های خود را به زیر بار مسئولیت دهند...» به نظر می‌رسد منظور از جوان، صرفاً فردی نیست که محدوده سنی او بین اعداد مشخصی باشد، بلکه جوانی به مثابه یک تیپ ایده‌آل در نظر گرفته می‌شود، بنابراین مهم‌تر از جوانان «جوانی» است. مؤلفه‌های اساسی جوانی در بیانیه گام دوم انقلاب را چنین می‌توان تبیین کرد:

  • نگاه به آینده: جوانی یعنی رو به آینده بودن، جوان فردی است که بیشتر راه او باقی مانده است؛ بر خلاف کهنسال که بیشتر راه را طی کرده است. جوان نگاهش به آینده است و پیر نگاهش به حال. مبنای این نگاه به آینده نیز امیدواری و نگاه مثبت‌اندیش و البته اصلاحی و انتقادی است که این آینده‌نگری در تعامل میان گذشته و حال است: «...اما پیش از همه‌چیز، نخستین توصیه‌ من امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده است. حرکت به سمت آینده باید با استمداد از تجربه گذشته و واقعیت حال باشد.»
  • کنشگری: کنشگری دومین مؤلفه مفهوم جوانی است، کنشگری یعنی فاعلیت، یعنی تلاش و کوشش برای اصلاح وضع موجود و به پیش بردن آن، نکته مهم اینکه کنشگری جوان به دور از محافظه‌کاری است، جوان ریسک‌پذیر است؛ در مقابل کنشگری، انفعال، دائماً غرزدن و کاری نکردن، محافظه‌کار بودن، خستگی و خمودگی است. یکی از عناصر اصلی در کنشگری همان دغدغه‌مندی، خلاقیت و توانایی حل مسأله است به جای انفعال و مسأله‎‌سازی صرف: «انقلاب اسلامی اهل انفعال نیست. به رکود و خموشی دچار نمی‌شود...»
  • نقد کلیشههای گذشته: جوان به دنبال پیدا کردن راهی نو است، نه تکرار پاسخ‌های گذشته. جوان تشنه عبور از پاسخ‌ها و کلیشه‌های موجود است و هدف اصلی او «نشدنی‌ها» است. جوان سراغ نشدنی‌ها می‌رود تا بشوند. اساس انقلاب اسلامی نیز چنان که مقام معظم رهبری در متن بیانیه گام دوم انقلاب می‌گویند، شکستن کلیشه‌های گذشته است؛ ایجاد یک راه سوم مبتنی بر حکمت اسلام ناب محمدی در تقابل با لیبرالیسم غربی و کمونیسم شرقی.

نقد کلیشه‌های کهنه در لایه‌های مختلفی معنادار است؛ انتقاد علیه نظم جهانی و تمرکزگرایی قدرت در سطح جهانی و حتی داخلی که نوعی وادادگی و عدول از ارزش‌ها و اهداف انقلاب‌اسلامی را در پی داشته است که نگاه انتقادی و اصلاحی جوانان شرط لازم برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی ایران در فرایند تمدن‌سازی است. مواردی از بیانات مقام معظم رهبری و ضرورت رویکرد انتقادی و اصلاحی چنین است: «رویگردانی و عدم پایبندی برخی مسئولین نسبت به ارزش‌های انقلاب اسلامی- انقلاب اسلامی آماده تصحیح خطاهای خویش است- حساسیت مثبت نشان دادن نسبت به نقدها- نبود تضاد و ناسازگاری میان جوشش انقلابی جوانان و نظم سیاسی و اجتماعی جامعه- وجود فاصله میان واقعیت‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی- طی‌شدن فاصله میان واقعیت‌های جامعه و آرمان‌های انقلاب توسط جوانان مؤمن، دانا و پرانگیزه.»

2. اتّکا به ظرفیت‌های داخلی

یکی از مضامین محوری بیانیه گام دوم انقلاب که بارها و در قالب عبارات مختلف تکرار می‌شود، چنین است: «جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه راه‌حل‌ها در داخل کشور است.» در دوران نظم نوین جهانی، دیگر «توسعه آمریکایی» و تقلید و کپی‌برداری کورکورانه از آن رنگ باخته است. «رؤیای آمریکایی» خریدار چندانی ندارد، در عوض هر ملت، رؤیای خود را می‌سازد و سعی می‌کند با مدل خاص خود به رؤیایش برسد. نادیده گرفتن خود، به معنای مقهور شدن در برابر تمدنی دیگر است.

عصر پهلوی در تاریخ ایران عبرت خوبی برای این مسأله است. ما در دوران حکومت پهلوی، شاهد ساخته و پرداخته شدن یک ملیگرایی افراطی در برابر هویت اسلامی هستیم که طی دوران پهلوی این نیاز به اسلام و مسلمان بودن بشدت سرکوب شد. ما 1400 سال مسلمان بوده‌ایم و سبک زندگی اسلامی در سابقه تاریخی، فرهنگی، تمدنی و در نتیجه هویتی ما ریشه دارد، نمی‌توانیم بگوییم ما مسلمان نیستیم و آن را انکار کرده و نادیده بگیریم، چنانکه نمی‌توانیم بگوییم ایرانی نیستیم و اقتضائات و پیشرفت‌های علم مدرن را نادیده بگیریم.

اگر آینده تمدنی خود را یک مثلث در نظر بگیریم، شناخت دقیق از 3 ضلع مثلث لازمه ایجاد «روایت» و «ایماژ» خودمان است؛ این سه ضلع عبارت است از «ایران»، «اسلام» و «غرب». غرب واقعیت کنونی است، تمدن امروزه حاصل امتداد جهان غربی است و ایران بستر هویتی ماست که اقتضائات فرهنگی و جغرافیایی خاص خود را ایجاب می‌کند و اسلام مبنای جهان‌بینی و ایدئولوژی ما. تعامل بین این سه ضلع است که پویایی ایجاد می‌کند و آینده تمدنی ما را رقم می‌زند.

غرب‌گرایی با محوریت توسعه تمرکزگرا و ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی افراطی با نفی تکثرات قومی و محلی و محور گذاشتن سطح ملی و بنیادی، باعث شده‌اند تا ما هرگز به ظرفیت‌ها و الگوهای بومی توجه نداشته باشیم و هرگز سطح تحلیل‌مان و نقطه عزیمت‌مان محلی نباشد. لازم به ذکر است که تمدن اسلامی در قرون 5 و 6 هجری قمری، نمایانگر بهره‌برداری از ظرفیت‌های محلی و اصالت داشتن هر بوم در امر پیشرفت و آبادانی است. چرا که تنوع موجود در این دوران، نوعی از بیناذهنیت و تعارف بین شهرها و بلاد را ایجاد می‌کرد که در نگاهی کلان‌تر امری پیوسته و یکپارچه را شکل می‌داد.

3. محوریت مردم و حکمروایی مردمی

انقلاب اسلامی از اساس یک حرکت مردمی بوده و هر چه جلوتر برود نقش مردم در آن پررنگ‌تر می‌شود: «انقلاب اسلامی در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردم‌سالاری تبدیل کرد. همچنین مردم‌سالاری و جوان‌محوری باید کانون مدیریت کشور باشد.»

یکی دیگر از مضامین بیانیه گام دوم انقلاب، تبیین نقش و جایگاه مردم در فرایند تمدن‌سازی و تحقق عدالت است. «عدالت، گوهر بی‌همتا بر تارک انقلاب اسلامی ایران باید باشد.» همچنین مبتنی بر سوره مبارکه حدید، تحقق این عدالت با ظرفیت مردم اتفاق می‌افتد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَاسُ بِالْقِسْطِ» (25، حدید.)

از سوی دیگر، در انقلاب اسلامی نفی حکمرانی به معنای الگوی از بالا به پایین قانون و رابطه دولت با مردم به مثابه رابطه سوژه-ابژه است که در برابر «حکمرانی»، «حکمروایی» قرار دارد. در مفهوم حکمروایی، روا بودن و روایی داشتن حکم، اصالت دارد. «روا بودن حکم» یعنی پذیرش آن توسط مردم و مردمی بودن، نگاه فرمایشی و از بالا به پایین در آن معنا ندارد؛ «من می‌گویم تو انجام بده» در کار نیست. ایجاد بیناذهنیت و همدل شدن و تعامل دوسویه مردم و حکومت، اساس حکمروایی است.

«هرگز نمی‌توان مردمی را تصور کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزش‌های دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقق آنها.» مردم شروع‌کننده، تکمیل‌کننده و جهت‌دهنده انقلاب هستند و چنانچه قرار باشد تغییری ایجاد کنیم، باید از مردم، با مردم، به وسیله مردم و برای مردم باشد.

4. علم و دانش

اگر تمدن را به مثابه سخت‌افزاری در نظر بگیریم، دانش و معرفت به مثابه نرم‌افزاری برای این سخت‌افزار تمدن به شمار می‌روند. بنابراین برای دستیابی به تمدن قدرتمند، مهم‌ترین رکن، یک نظام دانشی و معرفتی اصیل، بومی، تحلیلی، منعطف، مبتنی بر تاریخ با کاربست در زمان حال و با نگاه به آینده است. توانایی، ترجمه عینی دانایی است و دانایی، صورت ذهنی توانایی: «دانش، آشکارترین وسیله عزت و قدرت است؛ زیرا روی دیگر دانایی، توانایی است. از این ‌رو، باید بر نیاز کشور به جوشاندن چشمه دانش در میان خود اصرار بورزیم.»

با توجه به این بیان، می‌توان گفت حکمروایی جوانان در گام دوم انقلاب و در راستای تمدن‌سازی اسلامی، باید مبتنی بر علم و معرفت و پژوهش باشد و این، یکی از لوازم مفهوم «تخصص» در کنار مفهوم«تعهد» است. در بیانیه گام دوم انقلاب در یک تحلیل تاریخی، مهم‌ترین عامل قدرت و تفوق تمدن غربی «دانش‌پایه بودن» آن دانسته می‌شود.

«دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود، ثروت و نفوذ و قدرت دویست ‌ساله فراهم کند و با سوءاستفاده از دانش و با وجود تهیدستی در بنیان‌های اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقب‌مانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست گیرد.»

5. دین‌باوری و اخلاق‌مداری

دین‌باوری و دین‌محوری، رکن هویتی انقلاب اسلامی و وجه اصلی ممیزه آن با سایر جریان‌های تمدنی است. تا پیش از انقلاب اسلامی، چنین پنداشته می‌شد که دین و دنیا دوگانه‌ای متباین و متقابل هستند، اما انقلاب اسلامی این تلقی را تغییر داد و الگوی جدیدی را به وجود آورد: «معنویت و اخلاق، جهت‌دهنده‌ همه‌ حرکت‌ها و فعالیت‌های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است.»

امروزه تفکرات مادی‌گرایانه به بن‌بست رسیده‌اند و اندیشه‌های نیهیلیستی و نیست‌انگارانه در قالب‌های مختلف در آثار فکری و هنری متجسد می‌شود. امروزه تشنگی اخلاقی و عرفانی، مردم را در ملل مختلف بویژه آنهایی که به سابقه دینی و ادیان آسمانی پشت کرده‌اند، به سمت جریان‌های نوظهور عرفانی کشانده است. در این میان، انقلاب اسلامی بر اساس حکمت الهی، فطرت حنیف مردم را مخاطب پیام خود ساخته است. بنابراین در این دیدگاه، ضمن توجه به ابعاد تمدنی ملت‌ها، هرگز از بعد اخلاقی و عبودیت که هدف نهایی فرد و ملت اسلامی است، غفلت نمی‌شود.

راهبرد اصلی تحقق اخلاق و تبلیغ دین در جامعه، بیان آن توسط مسئولان و تبلیغ لسانی نیست، بلکه وجود افراد دیندار و اخلاق‌مدار است که مایه اصلی ترویج این ارزش‌ها می‌شود، بنابراین مبلغ اصلی دین‌باوری و اخلاق‌مداری در انقلاب اسلامی و آینده آن، افراد متخصص و متعهد هستند که خود تجلی و مصداق بارز این ارزش‌ها هستند:

«اخلاق و معنویت، البته با دستور و فرمان به دست نمی‌آید، پس حکومت‌ها نمی‌توانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، اما اولاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند و ثانیاً زمینه‌ را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی در این‌باره میدان دهند و کمک برسانند...»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۰۳
صابر اکبری خضری

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

میان واژه و مفهوم، مرزی است بسیار باریک. واژه ها، جهت گیری های ذهنی را نشان می دهند و می سازند. قوه فاهمه، چه فردی و چه جمعی، در شبکه روابط تودرتو و متقابل واژگان و مفاهیم محصور است که ذهن شناسا را دربرمی گیرند و در خود فرو می برند. در این معنا، نوع استخدام و کاربست واژگان که همان ابزارها و عینک های فهم هستند، از عمق دریافت ها، تفسیرها و شبکه عمدتاً ناخودآگاه معانی ذهنی حکایت می کنند و به کمک آن ها می توان گفتمان ها، گفتارها و گویندگان را بازشناخت.

در این معنا توانش زبانی هر گفتمان، از پراکنش، طبقه بندی و سنخ مفاهیمی که برای توضیح پدیده های اجتماعی به کار می برد، قابل بررسی است. بنابرین استفاده و اطلاق واژه و مفهومی خاص به پدیده ای مشخص، صرفاً استفاده ای خنثی و بی پیامد نیست، بلکه هر نوع کاربستِ واژگان و مفاهیم، مبنای نوع خاصی از تحلیل  و تجویز را فراهم می آورد. چارچوب مواجهه ما با پدیده ها، از همین دریافت اولیه که در استفاده از واژگان نمایان می شود، شکل می گیرد.

به عنوان مثال در ایران به ساختمان های مرتفع می گوییم «آسمان خراش» یعنی ساختمانی که آن قدر ارتفاع دارد،آسمان را خراش داده است! در پاکستان به همین ساختمان ها می گویند «فلک بوس!» یعنی ساختمانی که گویی قامت افراشته تا آسمان را ببوسد! می شود تصور کرد که این دو واژه متفاوت، چه تفاوت شگرفی در مواجهه حسی (فردی و جمعی) و حتی سیاست گذاری های بعدی، ایجاد خواهد کرد. «ساختمان» فقط در جهان اشیاست که وجود دارد؛ در جهان انسانی، نه ساختمان بلکه «فلک بوس» و «آسمان خراش» است که وجود دارد و متناسب با ماهیتی که جامعه از آن ها می شناسد، نقش آفرینی می کند.

از این منظر، مفاهیم و واژگانی که برای توضیح امور و پدیده های فرهنگی و اجتماعی در عرصه حکم رانی به کار برده می شود، عمیقاً قابل بررسی و مطالعه  است. این که عمده واژگان تببینی حوزه فرهنگ از جهان ها و دانش های دیگر، وام گرفته شده اند، نشان دهنده نوعی نارسایی تحلیلی است که پیامدهای خاصی را در مواجهه و سیاست گذاری نیز به دنبال دارد. در حال حاضر حداقل چهار گفتمان اصلی در عرصه فرهنگ و حکم رانی فرهنگی در ایران خلق گفتار تحلیلی می کنند که هر چهار مورد، ماهیتاً با جهان اجتماعی، غیریت اساسی دارند: پزشکی  (کلینیکال)؛ نظامی ؛  مهندسی؛ و فناورانه. باید در مورد هر کدام از این رویکردها، مفصلاً و مجزی گفت و نوشت؛ در اینجا فقط اشاره مختصری می کنم.

1. بخش عمده ای از نظام واژگانی که در دهه های اخیر برای توضیح پدیده های فرهنگی و اجتماعی به کار رفته، از اصطلاحات نظامی جنگی به ودیعت گرفته شده اند؛ واژگانی نظیر قرارگاه فرهنگی، تهاجم (حمله) فرهنگی، جنگ فرهنگی، شبیخون فرهنگی، انقلاب فرهنگی، فرماندهی فرهنگی، افسر جنگ نرم و موارد متعدد دیگر. نقطه عطف تکوین این رویکرد، دوران هشت ساله دفاع مقدس بود که باعث عمومی شدن گفتمان جنگ و گسترش رویکردهای نظامی در حوزه عمومی، زندگی روزمره و سایر عرصه های اجتماعی شد. متناظر با بسط رویکرد نظامی در حوزه فرهنگ، شاهد حضور فرماندهان نظامی در سمت های فرهنگی بودیم که گسترش چنین گفتمانی توسط آنان را اقتضاء می کرد و تاکنون نیز ادامه دارد.

از طرفی با پایان یافتن جنگ تحمیلی و شروع دوره سازندگی و سپس اصلاحات، موجی از نگرانی ها نسبت به تغییرات فرهنگی مبتنی بر اقتصاد سیاسی و توسعه افسارگسیخته به وجود آمد. اولین احساس و تداعی دغدغه مندان انقلاب اسلامی در دوران سازندگی و اصلاحات، چیزی شبیه به همان حس جنگ تحمیلی بود. زیست جهان و تجربه تاریخی برجسته دفاع مقدس عملاً باعث شد تا بخش مهمی از ادبیات اجتماعی و فرهنگی نظام رسمی با کنشگری نوعی چپ فرهنگی، با همان چتر و شبکه مفهومی نظامی شکل بگیرد که تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و حتی سهم خود را نیز افزایش داده است.

2. دوران پساجنگِ سازندگی، چنان که از خود این نام گذاری پیداست، دوران انفجار نیاز و تمنای جامعه و دولت به ساختن، سازه و طبیعتاً سازندگان بود. در این سال ها مهندسان و به طور کلی «کارگزاران علوم فنی و طبیعی» به بالاترین شأن اجتماعی رسیدند که پژواک آن تا اواسط دهه هشتاد و موج علاقه مندی به «مهندس شدن» ادامه داشت و نمایان بود. هنوز هم در فرهنگ عمومی و گفتگوی های روزمره ایرانیان، مهندس بودن مترادف با دانا بودن، کاربلد بودن، مورد احترام بودن و به طور کلی اعتبار داشتن است. البته در سال های اخیر، نوعی نقد عمومی نسبت به این جهان شکل گرفته که باعث شده تا بسط آن در معنای سنتی متوقف شده و حتی به افول رود.

رسوب این رویکرد فن پایه و هندسه محور به عرصه فرهنگ نیز تبعات مفهومی و واژگانی خاصی از خود به جای گذاشته است. مفاهیم و مؤلفه هایی چون کنترل اجتماعی و مهندسی فرهنگی از پربسامدترین واژگان این رویکرد هستند. در این نگاه که اغلب از جانب فرهنگ پژوهان به ساده انگاری متهم می شود؛ مسئله اجتماعی به مثابه معادله هایی قابل حل، مسئله فرهنگی به مثابه معماهایی واضح، سیاست گذاری فرهنگی به مثابه ارائه شبکه منظمی از فرمول های الزاماً نتیجه بخش و سازوکارهای مختلف هنری و فرهنگی به مثابه ابزارهایی کارآمد برای عینی سازی اهداف سیاستی در نظر گرفته می شود.

این رویکرد اگرچه در اویل دهه هفتاد کم وبیش باعث توسعه زیرساختی، صنعتی و فنی عرصه فرهنگ شد، اما در عرصه حکم رانی، ایده هایی را گسترش داد که برای اهالی فرهنگ کاملاً نامأنوس است. ارمغان عینی برجسته و ایده محوری این رویکرد برای مداخله در سیاست فرهنگی، «نگارش اسناد» و دریچه اصلی ورود و نهادینه شدن آن در حکم رانی فرهنگی ایران نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی بود.

محوری ترین رکن هویتی و کارویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی در دهه های اخیر، تدوین اسناد جامع برای موضوعات مختلف فرهنگی است که توسط هر چهار دبیر این شورا از ابتدای شکل گیری تا اکنون پیگیری می شود، تا آن جا که دبیر اسبق این شورا، دستیابی به تکنولوژی سندنویسی را به عنوان یکی از دستاوردهای اساسی شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی کرد. جالب این که چهار دبیر اول این شورا خود همگی دانش آموخته علوم فنی، طبیعی و مهندسی بودند. (هاشمی گلپایگانی؛ مصطفی میرسلیم؛ محمد کی نژاد و محمدرضا مخبر دزفولی)

رئوس و مختصات این رویکرد را می توان در تولید انبوه اسناد سیاست گذاری فرهنگی مشاهده کرد که برجسته ترین آن ها نیز «نقشه مهندسی فرهنگی کشور» به عنوان یکی از مهم ترین مصوبات تاریخ این شورا است. در این رویکرد، سند، نه به معنای خلق دکترین  و ره نامه  تحلیلی، بلکه به معنای تولید الگوهای نظام مند از مبانی، مسائل، راهبردها، راهکارها و تقسیم کارهای نهادی است که وجه صوری مشخصی دارند. این اسناد نه تنها اولویت بندی و محدودیت های مسئله شناسی خاصی ایجاد نمی کنند، بلکه گرایشی کل گرایانه و به شدت انتزاعی و صوری به مسائل مختلف دارند که تلاش می کنند تکلیف همه افراد تاریخ را با مجموعه مسائل بشری، معین کنند.

راهکارهای ارائه شده در این اسناد، درست مانند پاسخ معادلات ریاضی، علمی و دقیق پنداشته می شوند که در صورت اجرای درست، به شکلی غیرقابل خدشه باعث رفع و حل مسائل خواهند شد. با این صورت بندی، اگر مسئله ای حل نشده باقی بماند، علت اصلی آن، عدم اجرای دقیق و درست راهکارهای سند است؛ تبعاً راه حل نیز اعطای «ضمانت اجرایی» به مصوبات و افزایش توان دستگاه های بالادستی (از جمله دبیرخانه شورا) در حیطه نظارت و تنظیم گری های مالی است.

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

3. قدیمی ترین رویکردی که در عرصه تحلیل مسائل اجتماعی به تولید ادبیات پرداخته، رویکرد پزشکی و کلینیکال  است. نمی توان این رویکرد را خارج از جهان دانش های اجتماعی و انسانی تعریف کرد، چه این که حتی در آغاز آکادمیک و رسمی علوم اجتماعی نیز اندیشمندانی نظیر دورکیم، با الهام از استعاره های پزشکی و بیولوژیکی، جامعه را به یک بافتار و ساختار ارگانیک تشبیه می کنند که  کلیتِ نظام مند و یکپارچه ای به نام بدن  (پیکر اجتماعی) را به وجود می آورد. این ساختار ارگانیک در حالت عادی زیستی سالم دارد که با کارکردهای ثبات بخش مجموعه اجزای آن به ثمر رسیده است.

مهم ترین رسالت مصلحان اجتماعی و دولت در این نگاه، کشف و درمان میکروب ها، کژکارکردها و به طور کلی آسیب هایی است که این سلامت این بدن را تهدید و عملکرد آن را مختل می کند؛ بنابرین اکثر استعاره ها از ادبیات درمانی وام گرفته می شوند. واژگانی نظیر آسیب های اجتماعی (که یکی از پربسامدترین و شناخته شده ترین مباحث علوم اجتماعی در حوزه عمومی و میان دستگاه ها و نهادهای سیاست گذار است)، جراحی اجتماعی (اقتصادی)، اختلال فرهنگی، ترمیم اجتماعی، ویروس (بیماری) فرهنگی و نظیر آن، همگی به رویکردهای کلینیکال که عمدتالً مداخلات پسینی و آسیب شناسانه (پاتولوژیک) به جهان فرهنگ و زیست اجتماعی دارند، اشاره می کنند.

اوج غلبه این جریان در دهه های 30 و 40 شمسی و پیش از انقلاب اسلامی بود. جالب این که بسیاری از وزاری فرهنگ و شخصیت های اصلی این حوزه در دوره پهلوی، نظیر قاسم غنی، فریدون کشاورز، منوچهر اقبال، مهدی آذر، محمود مهران و جهانشاه صالح، پزشک بودند. با وقوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، اگرچه این رویکرد به عنوان رویکردی کلاسیک در برخی نهادهای علمی مثل دانشگاه شهید بهشتی یا برخی نهادهای سیاسی مثل وزارت کشور به حیات خود ادامه داد، اما اندک اندک جایگاهش متزلزل شد و عرصه را به رویکردهای نظامی و مهندسی واگذار کرد.

4. آخرین و جدیدترین رویکرد که در دهه اخیر شاهد رشد چشمگیر آن هستیم و ادبیات جدید مخصوص به خود را خلق و به جهان فرهنگ و سیاست فرهنگ نیز تحمیل کرده است، رویکرد فناورانه است. این رویکرد از طرفی ریشه در رهیافت های جدید اقتصاد بازار دارد و از طرفی به حوزه فناوری های نوین خصوصاً فضای سایبر و فناوری های دیجیتال متصل است. در سالیان اخیر، شرکت ها و بنگاه های اقتصادی مرتبط با فرهنگ و هنر و همچنین نهادهای نوپا در حکم رانی نظیر معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، واژگان و مفاهیم خاص خود را خلق کرده و بسط داده اند. واژگانی چون تسهیل گری فرهنگی، زیست بوم دانش بنیان، صنایع فرهنگی، اقتصاد فرهنگ، بازارپردازی فرهنگی، نوآوری اجتماعی (در معنایی خاص)، شرکت ها یا خانه های خلاق، استارت آپ های فرهنگی و اجتماعی، زنجیره محصول، ارزش آفرینی، خلق ارزش افزوده، بوم فرهنگ، کسب وکارهای فرهنگی و صادرات فرهنگی از مهم ترین مفاهیم و مؤلفه های رویکرد فناورانه هستند.

نکته مهم در این میان، عقیم بودن نظام فرهنگی از تولید زبان خود است که آن را وادار می کند به طور یک سویه ای به واردات واژگان و مفاهیم از دیگر جهان ها ناچار شود، جهان ها و حوزه هایی که سنخ مسائل و پدیده هایشان، ماهیتاً با امر فرهنگی و امر اجتماعی متفاوت است. الکن بودن ناطقه نخبگان و مسئولان عرصه فرهنگ از خلق چارچوب های تبیینی و گفتارهای فرهنگ پایه، باعث می شود تا اساساً امکان فهمِ فرهنگی امر فرهنگی از بین برود. این امتناع فهم درون مان، منجر به به کم رنگ شدن نقش کنشگران فرهنگی نسبت به سایر افراد و گروه های اجتماعی خواهد شد.

برای خلق گفتار نو، نیاز به نگاه نو داریم وگرنه واژگان تازه نیز پوک و پوچ می شوند و جز دال هایی تهی چیزی از آن ها باقی نخواهد ماند. به عبارت دیگر فقط وقتی یک نظام واژگانی، اثرگذار و نهادینه خواهد شد که دارای عمق تئوریک بوده و ایده ها، بینش ها و نگرش های ِدیگرگونی عمیقاً از آن پشتبیانی کنند. در گام اول باید امکان های متعدد و متکثر دیگر برای تبیین پدیده های اجتماعی و فرهنگی فراهم کرد؛ چرا که خود این تکثر، امکان بیشتری برای ایجاد شکاف و خلاقیت فراهم می آورد. از آن مهم تر، خلق جهان های جدید و گشودن افق های تازه مبتنی بر امکان های تاریخی است که خود جهان اجتماعی و فرهنگی به ما می دهد.

تولید نگاه، گفتار و در نتیجه کنش و مواجهه جدید، علاوه بر حضور در تقاطع مسائل اجتماعی و فرهنگی و ارتباط با عرصه های مختلف اجتماعی و زیست روزمره عمومی، نیاز به بیشینه کردن خلاقیت در الگوهای تحلیلی دارد که لازمه آن انس و آشنایی عمیق با فلسفه، دین، تاریخ، هنر و ادبیات است. واژه سازی و واژه پردازی در این نگاه یک فرایند حیاتی و ضروری است که به توانایی تحلیلی ما عمق می بخشد و فراچنگ آوردن ابعاد جدیدی از زندگی انسانی را ممکن می کند. توانش زبانی، رسش گفتمانی به وجود می آورد.

جهت سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۳ ، ۱۸:۵۳
صابر اکبری خضری

(این متن مشترکاً توسط بنده و استاد گرامی دکتر سید مجید امامی نگاشته شده است.)

برای سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

1. جامعه و پرتاب به لحظه بحران

خبر، فراتر از فاهمه سیاسی و میدان های رسانه ای موجود بود. خبر از جنس هستی (اگزیستنس) است، هر ملتی مبتنی بر یک ما شکل می گیرد و در کشاکش اخبار سانحه بالگرد و بعد از اعلام درگذشت رئیس جمهور، «ما»ی ملی ایرانیان، در شدیدترین تنش ممکن قرار گرفت. اما از آنجا که در نظام معرفتی تاریخی و فرهنگ دینیِ ایرانی، شهادت، مرگ نبوده و بلکه خود آغاز یک حیات برتر است، می توان بر این چالش دشوار نیز فائق آمد. میزان غلبه و تفوق بر این گونه چالش ها، کاملاً مرتبط و وابسته به میزان تبدیل حقایق این چنینی به اعتبار اجتماعی است. خبر برای هواداران مبهوت کننده و برای دیگران مهیب است، اما اکنون، زمانه حیرت نیست؛ برای حیرت، فرصتی نداریم. ایران در افق تاریخی دیگری حاضر است و حیات تاریخی خود را پشت سر می گذراند.

حادثه ها آنقدر سریع تر از توان ادراکی ما به وقوع می پیوندند که هر لحظه باید خود را مهیب بزنیم و هشیار باشیم تا میان این کوران بی وقفه، گم نشویم. شهید رئیسی دیگر در میان ما نیست، ولی اگر سوگ او برای ملت ایران فعال و سازنده نباشد، بیش از همه خود او و وجود او، -یعنی سید ابراهیم رئیسی بودن- است که بیمناک و نگران خواهد ماند. برای تحقق این امر، باید شاخص های منش و کنش او را بازشناخت و از آن مهم تر جهان او را درک کرد؛ در افق تاریخی او حاضر شد، زمانه او را فهمید و معنای جدیدی از ایران و حکم رانی در ایران ارائه کرد. باید اهداف و رویکرد تحولی او -ولو آن هایی که کاملاً محقق نشده اند،- را مرور کرد و نصب العین قرار داد. این داغ ملی می تواند گذار ما از یک رنج تاریخی را تسهیل و ظرفیت مأموریت تاریخی شگرف تری را برای ملت ما فراهم کند.

2. از حادثه به واقعه؛ ارتباطات آیینی و پردازش قهرمان ملی

تحقق اخلاق در عین قدرت یا به عبارتی اخلاق سیاسی، معمای لاینحل تاریخ فلسفه سیاسی بوده است. ممکن است افراد مختلف در حوزه های تخصصی، رویکرد شهید رئیسی را نقد کنند که این موضوع الزاماً منفی نیست، اما همگان متفق هستند که بی شک او در میان همه سیاست ورزان امروز ایران، بر قله اخلاق ایستاده بود. سال ها باید نوشت و گفت تا مشی اخلاقی شهید رئیسی تبیین شود. شرایط پیچیده تدبیر مُدن و جولان نیروهای اقتصاد سیاسی در عرف رایج سیاست ورزی در ایران و جهان باعث شده بود تا هرگز به امکان وجود ابعاد تربیتی و مشی اخلاق مدار برای رئیس جمهور، فکر نکنیم؛ اما این رویشِ الهام بخشِ انقلاب اسلامی نشان داد تلائمِ اخلاق و سیاست در پرتو ساخت درونی انسان سالک، ممکن و مهیاست. گذشت، صبر و سعه صدر در رأس سجایای اخلاقی او قرار داشت و ساده زیستی، طرد هر نوع دروغ و بهتان و تدلیس در رفتار و انزجار از چاپلوسی و مجیزگویی، در قامت این شهید بزرگوار مجسد شده بود. بر همین اساس به میزانی که نامعادله رسانه ای کشش داشت، محبت ایشان بر قلوب مردم نشسته است.

در شرایط خاص سرمایه اجتماعی در ایران و لکنت زبان میان کارگزاران دولتی و مردم، مهم ترین اتفاقی که با دولت و دوره شهید رئیسی رخ داد، همین ایجاد و تعالی سرمایه اخلاقی بود. این سرمایه اخلاقی که در جامعه ایرانی و در جمهوری اسلامی وجود دارد را می توان به سرمایه اجتماعی بدل کرد و برای این تبدیل و تبدل باید تدبیر اندیشید، هم نقش نهادهای اجتماعی واسط پررنگ است و هم نقش رسانه. باید به فکر سازکارهای مترجم و مبدل سرمایه اخلاقی به کارآمدی، پاسخ گویی، مشارکت جویی و در نتیجه رضایت و سرمایه اجتماعی اندیشید.

با این نگاه، اگرچه سانحه ای که رخ داد به لحاظ اجتماعی می توانست یک شوک بزرگ را در جامعه ایران ایجاد کند که نمی توان هم تاحدودی منکر پدیداری این شک و حیرت شد، اما این شرایط حیرت به خاطر اقتضائات فرهنگی و تاریخی جامعه ایران که در ادامه بیشتر توضیح داده خواهد شد، مجدداً و تا حد زیادی تبدیل به سرمایه اجتماعی شد. راز اصلی و سازوکار پیچیده این عبور تاریخی، آیین های فرهنگی قهرمان پروری هست. ملت ایران با اتکا به ظرفیت های دینی، اخلاقی و الهیاتی خود، از ترکیب و معجونِ ایده های شهادت، خدمت و مظلومیت، عصاره قدرت تاریخی و هم وندی مضاعف اجتماعی اخذ می کند که زمینه  را برای فرارفتن از بحران ها و افق گشایی جدید فراهم می کند.

آن چه در قالب تشییع پیکر شهدای خدمت رخ داد و به طور کلی تر آیین های تشییع و قهرمان پروری، اساساً جدای از انسان شناسی و جامعه شناسی ایرانی نیست؛ چه این که در فرهنگ ها و تمدن های دیگر، مشابه آن در وداع با شخصیت ها کمتر یافت می شود. بسیاری از متفکرانی که انقلاب اسلامی ایران را بررسی کرده اند، نظیر لیلا عشقی، با عبارت های گوناگون ابراز داشته اند جامعه ایران و فرهنگ ایرانی اسلامی، حادثه ها را به واقعه تبدیل  می کند و می تواند از تهدیدها و تکانش های شدید سیاسی و اجتماعی، فرصت های شگرف تاریخی ایجاد کند. این تبدیل، هم به میانجی و هم با نظر به قهرمان ملی مردمی رخ می دهد. طبعاً باید بیشتر درباره قهرمان ملی که نقطه تجمیع صفات حمیده و فضائل  گمشده اخلاقی است، صحبت کنیم. قهرمان ملی، در آخرین گام با ایثار جان خود، هم به قله اخلاق می رسد و هم جامعه را که گویی در نوعی روزمرگی فرورفته، بانگ می زند و هشیار می کند؛ جامعه نیز با آیین های وداع نظیر تشییع و تدفین، به پردازش و آشنایی   دقیق تر با قهرمانش مشغول می شود.

در اینجا باید به عنصر رسانه های جمعی نیز توجه کرد. هنوز هم رسانه های جمعی و نوین، از بازنمایی اختصاصی و درون مانِ آیین های فرهنگی و ارتباطات آیینی ایران قاصرند. اگرچه عاملی که اساساً موجب مشارکت مردم در این هم آوردهای جمعی آیینی می شود، تبلیغات رسانه ای نبود و نیست، اما بازپخش و انعکاس صرف مستقیم و بدون نقشه، بدون فرآوری و بدون روایت پردازی این رویدادها، نشان دهنده تداوم عدم آمادگی رسانه های رسمی برای استقبال از ارتباطات آیینی در جامعه ایران است.

برای سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

3. شهید رئیسی، جریان تحول و امید اجتماعی

قصه مردم و دولت یا همان سرمایه اجتماعی کلان مقیاس در جمهوری اسلامی ایران در دهه گذشته به بغرنج ترین حالت ممکن خود رسیده بود؛ تا آن جا که رسمی ترین و متمرکزترین نهاد متعین مردم سالاری یعنی انتخابات، از سوی بسیاری طیف های سیاسی اجتماعی طرد شد و حتی برخی هواداران و منادیان هسته سخت نظام، سودای عبور از آن را داشتند. در شرایطی که بین گزینه های انتخاب در عرصه سیاست ملی با انتخاب کنندگان، دیالوگ و تراکنش سازنده ای نیست، درجه بالا و پایین مشارکت، تأثیر چندانی بر کیفیت امر سیاسی ندارد؛ شاید به همین دلیل برخی فیلسوفان سیاسی غرب ایده دموکراسی مشارکتی (مکفرسون) و یا آزادی مثبت (آیزا برلین) را مطرح کردند.

شهید رئیسی در این شرایط خاص در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی ظهور کرد و آن را معنا و حیاتی دوباره بخشید. فرض استوار ما این است که کنش و منش شهید رئیسی به واقع ذیل  ره نامه گفتمان امامین انقلاب اسلامی شکل یافته بود. رئیس جمهور فقید تعین و تحقق میدانی مردم سالاری دینی موفق در تلائم نهاده های انتصابی و انتخابی در ساخت قدرت بود. اگر این فرض را بپذیریم، مسمای تعبیر «شهید جمهور» بیشتر منکشف می شود. شهید رئیسی فراتر از بردارهای معیوب امر سیاسی در کشور، بر اساس ایمان به خدا و مردم و عمل بر اساس آن در سال های گذشته حرکت کرد. اخلاص و کوشش او فراتر از دالان های مهندسی افکار و مارپیچ های فاهمه ملی، عمل کرد و فراتر از تحلیل همه ما مدعیان افکار عمومی، با بدنه طبقات مختلف اجتماعی خصوصاً فرودستان ارتباط گرفت.

نام آیت الله رئیسی، یک چتر گسترده برای جریان تحول گرای جوان انقلابی بود. این جریان البته در چارچوب مرسوم جناح های سیاسی و دولت های منتسب به آنان نمی گنجد اما تاریخ تولد یا به عبارت دقیق تر لحظه پیدایش و تجلی آن دولت نهم بود. طراح و خالق اصلی این جریان رهبری حکیم انقلاب بودند و هنوز هم بر آن پدری می کنند. این جریان که در دولت شهید رئیسی، زمینه و فرصت مضاعفی برای کنشگری پیدا کرد، ناگهان با از دست دادن ایشان دچار یک خلأ جدی شد. این اشک ها و سوگ، شاید بیشتر از این جنبه باشد؛ یعنی نه تنها یک رئیس جمهور را از دست دادیم، نه تنها یک مسئول خالص و پاک نهاد را از دست دادیم، بلکه یک قهرمان توانمند که به این جریان جوان تحول گرا بال وپر داده بود و خود نیز چون چتری گسترده بر آن سایه انداخته و از آن حراست می کرد را از دست دادیم؛ باید عمیق و راهبردی به این ابتلاء بنگریم.

دستاورد اصلی دولت مردمی و شخصیت شهید رئیسی، نوع خاصی از تدبیر نسبت به تفارق یا تعامل یا توحد، نهادهای انتسابی و انتخابی در نظام سیاسی و سیاستی کشور بود. ولایت پذیری او، عین جمهوریت خواهیش بود. مردم خط قرمز او و حکمت ها و  ره نامه های ولی فقیه، بنیان حرکتش بودند. نباید این شاخص مهم را آن هم در زمانه زوال سرمایه های اجتماعی  دست کم بگیریم. اگرچه برخی از منسوبین و اعضای دولت وی، فاقد این توان نظری و عملی بودند، اما اصل ممشای شهید رئیسی، پیچویی راه اصلاح سامان حکم رانی در چارچوب قانون اساسی کشور بود. این موفقیت نسبی، به عاملیت او مربوط بود، لکن ما باید تلاش کنیم آن را به وادی ساختار برسانیم.

افزایش و احیای سرمایه اجتماعی دولت و حاکمیت، یکی از اولویت های اساسی کشور در حال حاضر است؛ خصوصاً پس از ادوار متعدد غلبه رویکردهای تکنوکرات و نئولیبرال، در این شرایط ترمیم سازه امید در آحاد مردم، امری پیچیده و مستلزم هماهنگی ظریف بودها و نمودهاست. دولت سیزدهم و علمدار آن به عنوان مهم ترین شخصیت این دولت، مؤلفه های امیدسازی را دارا بودند؛ چرا که او واقعاً چیزی برای خودش نمی خواست و شخصاً از هر گونه نگاه حزبی، جناحی، دسته ای و باندی مبرا بود و اساساً فراتر از حدیث نفس های سیاسی کنش می کرد. البته باید توجه داشت این پوست اندازی جناحی در کشور، -به علت ضعف در رهبری نخبگانی موجود- الزاماً امر خوش فرجامی نیست. با همه این احوال مردم، شهید رئیسی را شخصی سالم، عادل، دلسوز، عاشق و خالص می دانستند و این یعنی سکوی جهش در سرمایه اجتماعی. صد حیف که موانعی حادث شد و راه ناقص ماند، اما همه ما مأمور به مداومت و سماجت بر این عهد هستیم.

4. سرمایه اجتماعی، مکتب جمهوریت و آغاز ماجرای شهید رئیسی

ماجرای شهید رئیسی، تازه از امروز و بعد از شهادت او شروع شده است. اگر شهادت حاج قاسم سلیمانی، مهر تأیید و حسن ختام گام اول انقلاب اسلامی بود؛ شهید رئیسی، حسن مطلع و حجت بلیغ ورود به گام دوم و دوران جدید انقلاب اسلامی ایران است. رئیس جمهور فقید، با تحول گرایی، آرمان خواهی، نفی قبیله سالاری و خلوص گرایی، به تراز عینی جدیدی برای مسئولیت و مسئولان در جمهوری اسلامی بدل شد. این داستان را باید به صد زبان نقل کرد و نگذاشت نظم سیاسی و امر رسمی در ایران، از این نصاب و تراز متعالی بیفتد.کار ما تازه شروع شده است.

شاید یکی از مخاطره آمیزترین مأموریت های دولت سیزدهم، جلب مشارکت و رضایت طبقه متوسط بود که علیرغم همه مجاهدت ها، نتوانسته بود دستاوردی اساسی  و چرخشی تحولی  در طبقه متوسط شهری به نمایش بگذارد، ولی شخص رئیس جمهور فقید و اخلاق و اخلاص وی، به کمک کنش و کارنامه دولتش رسید. متولدین دهه هفتاد به بعد، عمدتاً از شناخت شخصیت های بزرگ سیاسی که در تراز آرمان های انقلاب اسلامی باشند، محروم بودند؛ از طرفی رسانه ها هم قادر به انعکاس تصویر تمام نمایی از جلوه های متعالی زیست نخبگان سیاسی انقلاب اسلامی نبوده اند؛ در این لحظه مهم تاریخی، جوان و نوجوان ایرانی می تواند همه ارزش های انسان سیاسی انقلاب اسلامی را بدون روتوش و بی کم وکاست در آینه شهید رئیسی مشاهده کند.

او مانند همه مردم در خانواده ای معمولی و دور از امکانات ویژه، بر اساس تلاش و عمل و البته در افق انقلاب اسلامی رشد کرد و نشان داد حتی اگر به واسطه بی اخلاقی های رقیبان سیاسی، آماج برچسب زنی سازماندهی شده قرار بگیرد، باز می توان با محبت بی دریغ به مردم، جلب محبت متقابل کرد؛ چنان که در مصحف شریف پیرامون مودت و محبت در روابط سیاسی دولت اسلامی می خوانیم: «وجعل افئده من الناس تهوی الیهم». شهید رئیسی مصداق بارز این آیه کریمه است.

از مهم ترین آموزه های تشییع پیکر شهدای خدمت، بازاندیشی در خصوص رفتار سیاسی و ارتباطات سیاسی جامعه ایرانی است. باید توجه کنیم که در ارتباطات سیاسی ایران، همچنان ایده مظلومیت یا به عبارت دقیق تر ثبات اخلاقی در کشاکش رخدادهای سیاسی، محوریت دارد. اگرچه جریان های وندالیسم، هوچی گری، پوپولیسم و مفت سواری سیاسی هنوز هم در برخی اقشار و گروه های اتمیزه شده تأثیرگذار است؛ اما تا آن جا که جامعه ایران و جماعت های اصیل شکل می یابند، اصالت ها نقش ایفا می کنند، اصالت هایی که مبتنی بر فضائل واقعی ساخته می شود.

جمهوری اسلامی در روزگار عسرت سرمایه اجتماعی، می تواند به استقبال یک سرمایه اخلاقی برود. این سرمایه اخلاقی در میدان سیاست ورزی متعین شده اما به سادگی قابل تبادل و تبدیل به سرمایه اجتماعی است. داغ فقدان شخصیت اول سیاسی یک کشور آن هم در حادثه ای ناگوار و البته در میانه مجاهدتی شبانه روزی، شاید فی نفسه سرمایه ساز نباشد؛ اما اگر به سرمایه اخلاقی متصل به رئیس جمهور نجیب و فقید توجه شود، می توان آن  را تحمل نمود و افق گشای بازاندیشی در جمهوریت نظام دانست. جامعه ایرانی در این شرایط سرمایه اجتماعی، بیشتر نیازمند آرامش اخلاقی است تا رقابت سیاسی. اگرچه رقابت سیاسی از عناصر مهم و ارزشمند مردم سالاری است، لکن در شرایط وخامت اجتماعی، بیشتر به شکاف و دوقطبی منجر می شود. ما برای عبور از دوره نقاهت، به شدت به آرامش اخلاقی نیاز داریم. گرمای شهادت و حلاوت اخلاق و اخلاص شهید رئیسی سپهر سیاست در ایران را با میدان جامعه آشتی خواهد داد.

برای سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

5. محورهای فرهنگی حکم رانی در نگاه شهید رئیسی

شهید رئیسی از ابتدای فعالیت خود در دولت سیزدهم، بر مقوله فرهنگ تأکید ویژه  ای داشت و دولت او اساساً با دغدغه های فرهنگی روی کار آمد. این مهم در همان مناظرات نامزدهای ریاست جمهوری نیز در بیانات شهید رئیسی مشهود بود. برای درک اهمیت مقوله فرهنگ در این دولت باید توجه کرد که در سال های اخیر، طراحی های گوناگون فرهنگی و رسانه ای از جانب جبهه معارض و رسانه های معاند انقلاب اسلامی ایران صورت پذیرفته و حیات و هویت فرهنگی جامعه ایران، با چالش هایی رو به رو بود. در این برهه حساس توجه به مقوله فرهنگ و بازسازی انقلابی ساختارهای فرهنگی کشور، مورد مطالبه مقام معظم رهبری قرار گرفت؛ به نحوی که ایشان در همان اولین دیدار خود با اعضای هیئت دولت سیزدهم، بر این مقوله تأکید ویژه داشته و آن را جز مأموریت های مهم دولت سیزدهم برشمردند:

«در مسئله‌ فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است. البته «حرکت انقلابی» یعنی خردمندانه و عاقلانه. معنای «انقلابی بودن» بی‌هوا حرکت کردن و بی‌حساب حرکت کردن نیست. [حرکت] انقلابی باید باشد، بنیانی باید حرکت بشود، در عین حال برخاسته‌ی از اندیشه و حکمت باشد. فرهنگ واقعاً زیربنا است؛ خیلی از این خطاهایی که ما در بخش های مختلف انجام می دهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ما است. اگر ما اسراف داریم، اگر ما تقلید کورکورانه داریم، اگر ما سبک زندگی غلط داریم، این ها ناشی از مشکلات فرهنگی است؛ فرهنگِ حاکم بر ذهن ها است که در عمل، این مشکلات را به وجود می‌آورد. زندگی‌های تقلیدی، زندگی‌های تجملاتی و اشرافی گری، غالباً منشأ و ریشه‌ فرهنگی دارد. در واقع نرم‌افزار این حوادث، فرهنگ کشور و فرهنگ حاکم غلط و انحرافی‌ای است که بر بعضی ذهن ها مسلط است. ابزارهای فرهنگی از [قبیل] سینما و هنر و رسانه‌های صوتی و تصویری و امثال این ها را بایستی شکوفا کنید؛ مطبوعات و کتاب و امثال این ها ابزارهای فرهنگی هستند، باید به معنای واقعی کلمه این ها شکوفا بشوند. خب امروز بحمدالله یک لشکر عظیمی از جوان های علاقه‌مند به مسائل فرهنگی مشغول کارند، وجود دارند و تلاش می کنند و کار می کنند. اگر دولت ها و بخش های فرهنگی دولت به این مجموعه‌های جوان و علاقه‌مند کمک بکنند، قطعاً کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدم های خلاقانه‌ای برمی دارند..» (بیانات در اولین دیدار با دولت سیزدهم در 6/6/1400)

بر همین اساس، دولت سیزدهم، ماهیتی فرهنگی داشت که در سخنان و مشی عملی آیت الله شهید رئیسی و اسناد محوری دولت نظیر سند تحول دولت مردمی که مبنای چرخش های تحول آفرین و برنامه دولت در بخش های مختلف بود، عیان است. حتی کلیدواژه های اصلی این برنامه، شامل عبارت هایی چون عدالت محوری، خانواه مداری و مردم پایه بودن، نشان از این درک عمیق و اهمیت کلیدی بخش فرهنگ در برنامه ها و نگاه دولت دارد. تلاش مستمر نهادهای فرهنگی دولت با نگاه خاص شخص رئیس جمهور، منجر به این شد که تنها یک سال پس از شروع فعالیت دولت، مقام معظم رهبری از عملکرد دولت در عرصه فرهنگ، تجلیل کرده و خصوصاً بر پیجویی مداوم و مضاعف رویکردهای فرهنگی دولت، تأکید نمایند:

«در بخش توفیقات، به نظر من مهم‌ترین توفیق این دولت، زنده کردن امید و اعتماد در مردم است؛ این بزرگ‌ترین توفیق شما است. مجموع عملکرد دولت ــ چه شخص رئیس‌جمهور محترم، چه مسئولین در بخش های مختلف ــ به مردم این احساس را داد که دولت وسط میدان است، مشغول کار است، دارد تلاش می کند و برای آنها خدمت می کند، می خواهد خدمت‌رسانی بکند؛ این [کار]، امید مردم را و اعتماد مردم را تا حدود زیادی احیا کرد. در مواردی، این تلاش ها نتایج محسوسی هم داشت که مردم به چشم دیدند، مثل بخش سلامت، بخش های دیپلماسی، بعضی بخش های فرهنگی و غیره که نتایج روشن و مشخصی هم داشته است... در زمینه فرهنگ، رویکردهای خوبی (در دولت سیزدهم) دیده می شود؛ حالا این رویکردها، به خصوص در زمینه‌های فرهنگی، تا به عملیات منتهی بشود یک مقداری فاصله دارد اما همین رویکردها، رویکردهای خوبی است؛ این ها را بایستی دنبال کرد که یکی از توفیقات شما است.» (بیانات در دیدار با رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت در 8/6/1401) با توجه به این تأکید، در پایان این یادداشت مبتنی بر سخنان شهید رئیسی در دوران سه ساله ریاست جمهوری، به اهم رویکردهای ایشان در عرصه حکم رانی فرهنگ، اشاره می شود.

1- پیشرانی و محوریت فرهنگ در نظام حکم رانی

مؤلفه های اصلی:

  • محوریت بخشی به مقوله فرهنگ نسبت به سایر عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی
  • تأکید بر طراحی، اجرا و نظارت بر پیوست فرهنگی، اجتماعی و رسانه ای تمامی برنامه ها و اقدامات مهم دولت
  • تحول آفرینی و نوآوری در زمینه های مختلف سیاست گذاری فرهنگی با هدف شکوفایی ظرفیت های بالقوه
  • استفاده از ظرفیت ابزارهای فرهنگی به عنوان ابزار حل مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی
  • شهید رئیسی:
    • «این فرهنگ است که هم به عنوان شتاب‌دهنده و هم عامل کند شدن حرکت به تمام اقدامات و فعالیت‌ها جهت‌دهی می‌کند؛ فرهنگ مهمترین ابزار برای پیشرفت و موفقیت یک جامعه است و اگر از ابزار فرهنگی به شکل صحیح، در مکان و زمان مناسب استفاده شود، در بسیاری عرصه‌ها نیازمند استفاده از ابزار الزام‌آور یا تحمیل کننده نخواهیم بود. ابزارهای کارآمد فرهنگی ما را از بسیاری بایدها و نبایدها و ابزارهای الزام‌آور بی‌نیاز می‌کند.»
    • «انقلاب اسلامی و نظام اسلامی برآمده از آن، اساساً فرهنگ محور و فرهنگ پایه هستند، رشد و پیشرفت در این نظام نیز به طور طبیعی باید فرهنگ محور بوده و اساساً عرصه فرهنگ باید پرچمدار هرگونه پیشرفتی باشد. پویایی و تحول در همه حوزه‌ها و عرصه‌های نظام جمهوری اسلامی ایران به اعتبار محوریت فرهنگ در آن فرهنگی است و اگر در عرصه فرهنگ پیشرفت کنیم پیشرفت در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دیگر حوزه‌ها نیز حاصل خواهد شد.»

2- مردم محوری و مردمی سازی عرصه فرهنگ

مؤلفه های اصلی:

  • حداکثر کردن نقش مردم در حکم رانی فرهنگی از طریق تسهیل و بسترسازی مشارکت و کنش گری گروه های اجتماعی مختلف در فرایندهای مسئله شناسی، تصمیم سازی، تصمیم گیری، اجرایی سازی و نظارت در زمینه های فرهنگی
  • توجه توأمان و متوازن به استفاده از ظرفیت اشکال سنتی و نوین تشکل ها و نهادهای اجتماعی (حلقه های میانی) نظیر خانواده، محله، مسجد و انجمن های دانشجویی، سمن ها، مؤسسات مردمی و اصناف
  • تأکید بر افزایش انسجام و سرمایه اجتماعی و اتحاد ملی و مقابله و پرهیز از ایجاد شکاف، اختلاف و دوقطبی اجتماعی
  • شهید رئیسی:
    • «یکی از وظایف همه دستگاه‌های اجرایی و دولتی، حمایت و پشتیبانی از نهضت فرهنگی مردم‌پایه در کشور در سطوح مختلف است.»
    • «لحاظ کردن اقتضائات نوین در بازسازی فرهنگی حتماً باید با مشارکت مرم به ویژه جوانان اتفاق بیافتد، یعنی به جای اینکه در این زمینه برای آن ها تصمیم گرفته شود با مشارکت خود جوانان برنامه های تحولی در بستر فناوری های نوین و مجازی تدوین شود تا مردم احساس کنند به طور واقعی در تصمیم‌سازی، اجرا و نظارت سهیم هستند.»
    • «دست‌اندرکاران و متولیان ترویج و توسعه فرهنگ قرآنی باید تلاش خود را معطوف به مردمی کردن و تقویت فعالیت‌های مردمی در حوزه قرآن از جمله برگزاری جلسات خانگی کنند. استفاده از ظرفیت‌های مردمی، شرط موفقیت در توسعه فرهنگ قرآنی است.»
    • «وظیفه ما تشخیص اولویت‌ها، تلاش در جهت تامین عدالت، پرهیز از تبعیض و تلاش برای تقویت اعتماد و مشارکت عمومی به عنوان مولفه‌های مهم سرمایه اجتماعی است. افزایش اعتماد و مشارکت مردم ثمره افزایش کارآمدی است که باید در دستگاه‌های اداری، اجرایی و خدماتی بروز و ظهور یابد.»

3- بهره ورسازی و بالندگی عرصه فرهنگ

مؤلفه های اصلی:

  • چابک سازی، بهینه سازی و هماهنگی فعالیت های دستگاه های دولتی در عرصه فرهنگ و عدم ایجاد و افزودن سازمان های جدید تا حد ممکن
  • اولویت بخشی به استفاده بهینه از منابع مالی موجود در عرصه فرهنگ در برابر تزریق بی رویه منابع جدید
  • تأکید بر توانمندسازی  نیروی انسانی موجود در بدنه دولت و دستگاه های فرهنگی
  • شهید رئیسی:
    • «لازم است تا بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها و امکانات با تقسیم کار منطقی میان نیروهای فعال در میدان صورت گیرد. ما در بخش برنامه‌ریزی و قانون‌نویسی با کاستی مواجه نیستیم، اما در بخش پیگیری اجرای آنها نیازمند کار تحولی هستیم چرا که ضامن اجرای برنامه‌ریزی‌ها و قانون‌گذاری‌ها پیگیری مستمر از سوی مسئولان است.»
    • «باید از معطل نگه داشتن امر ترویج و تبلیغ قرآن کریم به بودجه و مسائل مالی پرهیز کرد.»
    • «بسیار مهم است که در این مسیر بتوانیم ناهماهنگی‌ها و تداخل‌ها و اگر چه به میزان کم، اما بعضاً تعارض‌ها را نیز تا حد امکان برطرف کرده و کاهش دهیم و همه این کارها باید در بررسی وضع موجود دیده شده و برای آنها راهکار طراحی شود تا با رفع ناهماهنگی‌ها امکان استفاده از حداکثر ظرفیت‌ها برای به نتیجه رسیدن سریع‌تر و دقیق‌تر بازسازی ساختار فرهنگی کشور فراهم آید.»

4- مدیریت جهادی در عرصه فرهنگ

مؤلفه های اصلی:

  • اتصال نهاد حکم ران و مسئولین امر به میدان و عرصه های عمومی و عینی واقعیت اجتماعی
  • تاکید بر وجه عملیاتی و کاربردی ایده ها، راهبردها، پژوهش ها و نظریات فرهنگی
  • عمل گرایی فرهنگی با تأکید بر اثربخشی حداکثری برنامه ها و اقدامات در زندگی روزمره مردم
  • تلاش شبانه روزی و فراتر از چارچوب های مرسوم و رسمی اداری و دیوان سالارانه برای پیشبرد امور فرهنگ
  • شهید رئیسی:
    • «کنشگری فعال در این میدان ایجاب می‌کند که تمامی مراکز علمی، آموزشی و فرهنگی به صورت جهادی کار کنند. اگر چه تحقق اهداف تصمیمات فرهنگی نیازمند زمان است، اما در این زمینه باید به مقوله زمان‌بندی نیز توجه داشت تا نتیجه کارها مشخص شود.»
    • «هم نظریه پردازان و کسانی که صاحب نظر در دانشگاه و حوزه هستند و هم کسانی که در میدان کار هستند باید از نظرشان استفاده شود و هر نظری بدون استفاده از نظر میدان داران انتزاعی هست.»
    • «توجه به چابک‌سازی را از دیگر ضرورت‌های موفقیت در تحول و بازسازی ساختارهای فرهنگی ذکر کرد و اظهار داشت: وقتی یک سازمان فرهنگی عریض و طویل شود به مسائلی مبتلا خواهد شد که مأموریت‌های اصلی آن دستگاه فرهنگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، لذا دستگاه‌های فرهنگی باید چابک و مسأله‌محور باشند و صرفاً بر حل و پیشبرد مسائل خود تمرکز کنند.»
    • «رشد کشور، در گرو افزایش بهره‌وری است و ضرورت دارد تا از مجموعه امکانات موجود آموزشی در کشور در راستای ارتقای رشد علم، دانش، فرهنگ و اخلاق در جامعه بهره گیری شود. جبران عقب‌ماندگی‌ها در این زمینه نیازمند انگیزه، اندیشه نو و مدیریت جهادی است و با کار عادی و معمولی نمی‌توان به اهداف مورد نظر رسید.»

5- تأکید بر عدالت فرهنگی

مؤلفه های اصلی:

  • زیست بوم گرایی و تمرکززدایی از فرایندهای حکم رانی فرهنگی از طریق توجه به نواحی مختلف فرهنگی و تفویض اختیارات به نهادهای محلی و استانی
  • متوازن سازی سهم گروه ها و طبقات مختلف اقتصادی و اجتماعی در بهره مندی از زیرساخت های فرهنگی
  • توجه ویژه به اقشار فرودست در فرایند تولید، بازنمایی و مصرف فرهنگی
  • شهید رئیسی:
    • «پس از توحید هیچ مفهوم دیگری به اندازه گستردگی و فراگیری عدالت در آموزه‌های دینی مورد تاکید و اشاره نبوده است، عدالت با همه عرصه‌ها از خلقت، نبوت، امامت، معاد، فرج تا همه شئون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جنسیتی و انفسی و آفاقی جامعه ارتباط دارد و در عرصه عمومی و اجتماعی دارای مراتبی است.»
    • «در اجرای عدالت عقبیم و باید  آن را جبران کنیم و فرهنگ و هنر در اجرای عدالت نباید غایب باشد.»
    • «دولت مردمی بر موضوع عدالت تاکید دارد. در طول سفرهای استانی به‌عنوان مثال در سفرم به کردستان مردم برای افتتاح پروژه‌ها و مجموعه های فرهنگی ازجمله کتابخانه کردستان از دولت تشکر کردند. در دولت مردمی، عدالت فرهنگی بیشتر تاکید شده؛ چنانچه میزان کتابخانه‌ها در مناطق غیربرخوردار بیشتر شده است. نمونه‌ای از عدالت فرهنگی در این دولت را می‌توان در بخش افتتاح و ایجاد کتابخانه ها، کارهای فرهنگی، ایجاد سالن‌ها در سراسر کشور که میزان آن چند برابر بوده، جست‌وجو کرد.»​​​​​​​

برای سهولت بیشتر در دسترسی و مطالعه، می توانید فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۳ ، ۱۸:۳۱
صابر اکبری خضری