آزادی و تمایل مزمن به استفاده مفید از وقت
زندگی یک شور است، اگر دائم سعی کردید با بولت ژورنال ها و برنامه ریزی ها و دوره ها و کارهای بسیار مفید زمان را قاب بندی کنید و سر و ته قسمت های ناپسند یا ملال خیز زندگی را با ساتور فایده، پیشرفت، رشد، موفقیت، لذت یا حتی وظیفه ... قطع کنید، حتما شور زندگی به همان میزان از شما فاصله خواهد گرفت. ملال هم بخشی از شور زندگی است. در همین لحظه های خالی و مملونشده است که کوچک ترین امکان ها و نهال های زندگی، سبز می شوند؛ از همین شکاف ها و تضادها، جوانه شکوفا می شود.
اگر کاملا مسطح، استوار و رسوخ ناپذیر بودیم و تلاش کردیم تا هیچ شکاف و خللی در زندگی و شخصیت مان نباشد، خود را از امکان تجربه عمیق این رویش دیگرگونی که در این شکاف ها، در این عادی و روزمره بودن های انسانی و در یک کلام در این باختن ها وجود دارد، محروم کردیم. اگر بی پروا به سوی پیشرفت و توسعه فردی راندیم، پس تکلیف انسان چه می شود؟ خوانشی خاص از دین نیز که عمدتاً حاصل تلفیق نگاه تربیت محور و مقادیر معتنابهی کمال گرایی است، دینداری را به یک حالت مزمن روانی تبدیل که می کند که هر لحظه نوعی فشار ناخودآگاه به روان آدمی تحمیل می دارد.
پس حتما باید پهنه ای از زندگی را آزاد گذاشت تا آن امکان ها و احتمال های محاسبه ناپذیر که اغلب حقیقی ترین، شورانگیزترین و البته دهشتناک ترین بخش واقعیت هستند هم مجالی برای حضور و تحقق داشته باشند. آیا برنامه ریزی بد است؟ بله، حتما برنامه ریزی در معنای مدرن و در جهانی که همه چیز با عقلانیت ابزاری معطوف به هدف، فهم و درک می شود، بد است. اما در جهان های دیگر هم برنامه ریزی، اگرچه با معنا و مولفه هایی متفاوت وجود دارد.