رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۹۳ مطلب با موضوع «سایر» ثبت شده است

... ساعت 2 نیمه شب از خواب پریدم و نوشتم. برای نوشته های این روزها توضیح خاصی ندارم. نمی دانم دقیقاً راجع به چیست؟ علمی است یا حدیث نفس؟ بیان فهمی از آیات قرآن است یا چه دقیقاً؟ اسمش را گذاشتم شطح چون فاصله ای زیادی بین آمدن و نوشتنش نیست، پردازش نشده، خام، ناپخته، و اگر بی ادبی نباشد لخت به دنیا می آید...

برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

«...شیطان سجده نکرد، قرآن می گوید: «أبی و استکبر» سر باز زد و تکبر ورزید. استکبار دو معنا دارد، یکی خود را بزرگ پنداشتن و دیگری طلب بزرگی کردن. و این دو کاملاً دو روی یک سکه هستند. کوچک، طلب بزرگی می کند و کوچک، خودش را بزرگ می پندارد. کوچک، به دنبال اثبات و نمایش بزرگی خویش است. چه می شود که کسی برای خود شأنی قائل می شود؟ احساس وجود می کند؟ احساس بزرگی می کند و در واقع به آن نیاز دارد؟ قرآن خود این استکبار و طلب بزرگی را ریشه می کاود. پروردگار، شیطان را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: «مَا مَنَعَکَ أَلا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» «چه چیزی تو را منع کرد (مانع تو شد) که سجده کنی بعد از این که به تو امر کردم؟!»

این چه مانع عجیبی است که شیطان و انسان را در برابر امر الهی که شدیدترین امرهاست، مانع می شود؟ هر چه هست این اولین گناه خلقت است، این شروع همه عصیان ها و فسق هاست، این اصل هر نافرمانی است، در مسیر عصیان اولین گام و در مسیر عبودیت آخرین مرحله است...»

برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۲۸
صابر اکبری خضری
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۹
صابر اکبری خضری

نیچه: «با گذر زمان برایم مشخص شده هر فلسفه بزرگی که تا امروز آمده، چیزی جز اعترافات شخصی پدیدآورنده آن و گونه‌ای خاطرات ناخواسته و ناآگاهانه نبوده‌ است.»

متن حاضر، یک شخصی نویسی از «زندگی» نیچه است بعد از جمع آوری فیش ها و یادداشت ها از منابع مختلف. هدف شخصی من از جمع آوری این مطالب، درگیری شخصی و کنجکاوی پیرامون شخصیت و زندگی عجیب نیچه است. بنابرین بیشتر یک فایل شخصی است که شاید به درد شما هم بخورد، نه یک یادداشت علمی.

*

«دردهای فراوان جسمی و چالش های عمیق روحی روانی آزارش می دهند؛ نیچه که شدیداً از بی خوابی رنج می برد، در سال 1872م (28 سالگی) برای درمان به دلِ کوه‌های آلپ می‌رود، عاشق طبیعت است و حتی مدتی هم به باغبانی اشتغال پیدا می کند، امّا ضعف شدید بینایی مانع از ادامه آن می شود؛ «احساس می کنم اینجا و نه هیچ جای دیگر خانه واقعی و زادگاه من است، اکنون در بهترین هوای اروپا تنفّس می کنم، طبیعت اینجا هم سنخ من است.» بله، طبیعت آنجا کوهستانی بود. در مدّت اقامتش در کوهستان آلپ دوستی که به دیدنش می رود می گوید: «هرگز او را چنین شاد ندیدم.» در همین مدت اقامت است که مهم ترین شاهکارهای خودش از قبیل «چنین گفت زرتشت» را می نویسد و راجع به گذشته زندگی اش می گوید: «من در جوانی پیر بوده ام.» و از اینکه حال نجات یافته، اشک شوق می ریزد.




برای دانلود متن کامل کلیک کنید.

در 1873م به میگرن مبتلا می شود. در همان سال شعری راجع به تنهایی می گوید، اما اشک می ریزد و نمی تواند شعر را تمام کند. خشمگین است، علیه لوی استراوس نقد تندی می نویسد، نیچه تشنه حقیقت است اما آن را نمی یابد، می گوید افرادی مثل لوی استراوس طوری رفتار می کنند که انگار به حقیقت دست یافته اند و می توانند برای دیگران هم نسخه بنویسند. شدیداً فقیر است، کتاب هایش به فروش نمی رسد، با با هزینه شخصی «چنین گفت زرتشت» را به تیراژ 40 تا چاپ می کند که تا آخر عمرش فقط 7 تا به فروش می رسد، فقر او را احاطه کرده، لاغر شده و خوراک چندانی ندارد، «شبیه بز کوهی شده ام.» نیچه فیلسوف بود، اما طرفدارانی نداشت. جوانی 26 ساله ای به نام فن اشتاین آثار نیچه را خوانده بود و به شدت جذب افکارش شده بود، برای دیدن نیچه به آلپ آمد. نیچه، پسر جوان را روح همزاد خود دانست که مانند خودش دنبال زرتشت است، رابطه شبه استادشاگردی آن ها در کمترین زمان، اوج گرفت، اما جوان دچار مرگ زودهنگام شد...

برای دانلود متن کامل کلیک کنید.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۵
صابر اکبری خضری