اندیشیدن درباره خلقیات ایرانی، بخش مهمی از تحلیل تاریخی و فرهنگی جامعه ایران است. بسیاری از مسائل کنونی جامعه ما، ریشه در ساختارهای عمیقی دارند که پندارههای ما و الگوهای رفتاری ما را شکل میدهند. بیشتر چراییها درباره جامعه ایران و همچنین علت یابی منش و کنش های فردی ما به یک چرای بزرگ اخلاقی باز میگردند. سوالاتی مانند چرا استبداد؟ چرا توسعه نیافتگی؟ چرا مشکل کار جمعی؟ و سوالات مشابه دیگر، ما را به سوی پرسشهای کلیتری سوق میدهند، این که چه خلقیاتی و چرا به اقتصاد، سیاست و فرهنگ در ایران، چنین جهت داده است؟ (فراستخواه، 1380) اکنون به برخی مهم ترین خلقیات ایرانی اشاره می کنیم و با رویکردی انتقادی آنها را بررسی می کنیم. (2)
محافظه کاری شخصیت ایرانی
ایرانی، خواهانِ حفظ وضع موجود است. وی به وجود اصولی ثابت و بدون تغییر اعتقاد داشته و تغییر را کاذب میداند. برای ایرانی همه چیز جاودانه، ثابت و تغییرناپذیر است. حتی زمان مطلق -و در نتیجه بی ارزش- است. ایرانی تغییردهنده چیزی نیست و بیم دارد که مبادا وضع از آنچه که هست بدتر شود. پس میلی به ایجاد تغییر و دگرگونی ندارد. وی نسبت به تکامل و رشد، بدبین است و از سنت شکنی هراس دارد. ایرانی نسبت به نوآوریها و فنآوریهای جدید نیز کنجکاوی قابل توجهی ندارد. ولی قدرت درک وی بالاست و در امر تقلید استعداد بسیار دارد. وی در برابر پدیدههای وارداتی غربی شدیداً اثرپذیر، آسیبپذیر و تغییرپذیر است. اما تا زمانی که پدیدههای جدید بر وی تحمیل نشوند، بر مبنای سنتهای دیرین جامعه خود، حرکت میکند.
در نوشتههای برخی از سیاحان خارجی که به ایران آمده اند، روح و فکر مردم ایران در حال رکود و انجماد معرفی شده است. کرزن با برشمردن حالت رکود و انجماد در میان ایرانیان، اشاره کرده است ایرانیان در پذیرفتن آداب و رسوم ملتهای دیگر تاحد افراط پیش میروند که هیچ قوم و ملتی در جهان با آنان برابر نیست. ایرانیان از ضعف و ناتوانی خود آگاه بودند؛ اما ترجیح میدادند در همان حال باقی بمانند. ایرانی، نقشههای شوم و دخالتهای مخفیانه و آشکار قدرت های خارج را در کشور خود تجربه کرده است. پس نسبت به دیگری هویت خود (3)، دیرباوری یا ناباوری دارد.
این تمایل نداشتن برای تغییر وضع موجود، به طور معمول سهلانگاری در امور و بیتوجهی به وقت و زمان را باعث میشد؛ بهگونهای که بیشترِ ایرانیان گرفتار آن بودند و به محض مراجعه به آنها برای هر کار، با بیاعتنایی رفتار میکردند و هر بار قول فردا و فردا هم قول فردا و فرداهای دیگر را میدادند. این توجه نکردن به زمان و وقتنشناسی فقط مختص مردم عادی نبوده است و بنا به ﮔﻔﺘﮥ شیل -مأمور انگلیس در ایران دوران ناصرالدین شاه قاجار-، شاه ایران نیز چنین خصلت ناپسندی داشته است. او در این باره میگوید: «موکب شاه ایران تازه دو هفته پس از ورود ما به اصفهان وارد این شهر شد و علت تأخیر او نیز توقف گاه و بیگاه در مسیر سفر و همان نوع وقتگذرانی و بطالتی بود که ایرانیها خیلی به آنها علاقه دارند. چون اصولاً در ایران برای وقت ارزشی قائل نیستند». ایرانیها در کار تقلیدند؛ حتی زنان ایرانی نیز به محض آشنایی و همصحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی برای آموختن طرز لباس، رفتار، آداب و اصول آنان تلاش میکردند و از همه لحاظ در پی تقلید از آنان برمیآمدند و این کار را نوعی رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به شمار میآوردند.
از دیگر نتایج این سنت گرایی و بی اعتمادی به تغییر آینده، نوعی تردید و ترس و ابهام همیشگی است. ایرانی، درونفکر است و نسبت به هستی و نیستی شکاک. از دنیای برون خود ترس دارد، پس به دنیای درون خود پناه میبرد. خود و زندگانی را نفی میکند. حتی حواس پنجگانه خود را خطاکار و در نتیجه غیر قابل اعتماد میداند:
در جهان حس که جولانگاه ماست / حس ما مغلوب صد سهو و خطاست...
وی نسبت به پدیدههای علمی و دانستهها و تجربههای مسلم و نسبت به آموختههای خود بیاعتماد است و بدون استفاده از کنار آنها میگذرد. نتیجه این بی اعتمادی به علم، اعتماد و اعتقادات به خرافات است. شیل -مأمور اعزامی انگلیسی- تأکید کرده است کمتر کسی پیدا میشود که بدون توجه به ساعت سعد، برای انجام امور مهم اقدام کند یا از فالگیری برای تعیین روشهای آتی خود استفاده نکند. تفأل زدن به کتاب حافظ از گذشته بین ایرانیان رایج بود. بنا به نوشتههای مأموران انگلیسی، بهنظر میرسد مردم در دوران قاجار به گرفتن فال و استخاره اعتقاد و علاﻗﮥ بسیاری داشتند و حتی برای مصرف داروهای تجویز شده از سوی پزشک به گرفتن فال و استخاره اقدام میکردند. در این باره دکتر ویلز که از نزدیک با این مسئله برخورد داشت، مینویسد: «روزی بیمار بدحالی به من مراجعه کرد و بعد معلوم شد پیش از من به دکتر دیگری هم مراجعه کرده است؛ ولی از مصرف داروهای تجویزشدﮤ آن دکتر بهکلی خودداری کرده بود. وقتی علت را پرسیدم پاسخ داد: چون فال گرفتم و در این باره استخاره راه نداد و فال من بد از کار درآمد».
در دورﮤ ناصری مردم برای انجام دادن امور زندگی، به طور معمول به سعد و نحس بودن ایام باور داشتند؛ نه تنها در میان مردم عادی، بلکه در میان افراد مرفه جامعه و دربار نیز منجمباشی حضور داشت. اغنیا و شخصیتهای برجستهای که قصد مسافرت داشتند، پیش از انجام سفر با منجم محل مشورت میکردند تا روز و ساعت خوبی را برای آنها مشخص کند. همچنین دربارﮤ اعتقاد آنها به طلسم و دعا اشاره کرده است: «بختیاریها عقیده راسخی به طلسم و دعا دارند و گاهی هم آیاتی از قرآن را در آب شستشو میدهند، برای تبرک قطراتی در حلق بیمار میچکانند.»
![](https://bayanbox.ir/view/1713242426603970946/1613149066-C5yJ0.jpg)
انعطاف و مدارا
در کنار این محافظه کاری، نوعی از انعطاف و مدارا نیز مشاهده می شود. ویژگی برجسته ایرانی نرمخویی و سازگاری وی است. ایرانی در مقابل بادهای سهمگین حوادث و رویدادهای ناگهانی در زندگی اجتماعی خود کج میشود، خم میشود، تغییر جهت میدهد، ولی نمیشکند. ایرانی با هر نوع زور و ستم و با هرگونه شکل حکومت و اخلاق اجتماعی که بر وی تحمیل گردد، خود را تطبیق میدهد. ایرانی مسامحهکار است، سستی و فتور دارد و از رو به رو شدن مستقیم با مشکلات گریزان است. یعنی اینکه با مشکلات و مسائل خود جهت رفعشان برخورد ریشهای نمیکند. وی ابتدا میکوشد مسأله را نادیده گیرد، سپس در حذف مسأله تلاش میکند و بلاخره با انعطافپذیری و سازگاری ویژه خود، با حرف و بیان، نه با عمل و اقدام، به راحتی از کنار آن مسأله میگذرد تا بلکه زمان، آن مشکلات را خودبهخود حل کند. ولی مشکلات در جامعه وی لاینحل باقی میماند و بر حجمشان افزوده میشود.
پیچیدگی، چند لایه بودن و انواع ثمراتشان! (4)
ایرانی اهل لاف و گزاف و یاوهگویی است. در لفافه، با طنز و یا نیشخند سخن میگوید. وی در برابر امرا و حکام خود متملق، مدیحهپرداز و قصیدهسراست. به شهادت تاریخ، پادشاهان ایرانی علاقه فراوانی به خوشگذرانی و مجالس بزم و شعرخوانی داشتهاند. شعرای درباری نیز اشعاری سرشار از تملق و چاپلوسی در وصف عشقبازیها، جنگها، شکارها و حتی تاج و تخت و اسب و رکاب و شمشیر مبارک میسرودند. خوی چاپلوسی و تملقگویی از این طبقه به میان مردم ایران سرایت کرد. جملات و کلماتی مانند «نوکر تو هستم»، «چاکر تو هستم»، «کوچک شما هستم» یا «بنده» و «مخلص» و غیره و غیره هنوز بین مردم رایج است. شعرا در مقابل دریافت صله، آیین شخصیتپرستی را در بین مردم رواج دادند.
ایرانی، متظاهر و اهل «تعارف کردن» است، ولی تعارف ایرانی، که شاخهای از بدنه همان درخت تملقگوییها و مدیحهسراییهای وی است، جدی نیست و حقیقت ندارد. تعارفات ایرانی جملاتی تهی و بدون محتوا و فاقد صمیمیت هستند که در کمال ظرافت ادبی رگباروار نسبت به میهمان به کار برده میشوند. این تعارفات، زائد و بیهوده هستند. اینکه چه کسی اول از در خارج شود، معلوم نیست به کجای کاینات آسیب خواهد رسانید. (5)
دروغگویی که حد افراط لافزنی تقلب و نادرستی است به شکل وسیعی در رفتار و گفتار ایرانی دیده می شود. رجال شیفته جاه و مقام در ایران جهت فریب دادن رقبا و دغلبازی و خدعه با مردم به دروغگویی متوسل میشوند. بازاریان و کسبه در معاملات خود دائما سوگند یاد میکنند. از هنگامی که سعدی گفت: «دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز» هر دروغ و دغلی مصلحتآمیز قلمداد شده است و می شود. ایرانی به نادرستی و زرنگی خود مینازد و با تفاخر و مباهات داستان کلاهبرداریها و طفره رفتنها از پرداخت حقوق دولت را در مجالس نقل میکند. بدتر از همه اینکه شنوندگان، نیز وی را زرنگ و محق تلقی میکنند و میستایند! نزد بسیاری از ایرانیان، درستی و راستی، بیشعوری محسوب میشود. به همین مناسبت ایرانی خود را جزو باهوشترین و زرنگترین ملل روزگار میداند. مطابق نوﺷﺘﮥ سیاحان در ایران نسبت دروغ گویی به کسی دادن چندان توهین آمیز نبود و تنها عکسالعملی که گوینده در این باره نشان می داد این بود که به منظور اثبات ادعا و قانع کردن شروع به قسمخوردن کند، بدون اینکه از نسبت دروغ گویی دادن به خودش ناراحت شده باشد. اعتماد نکردن به یکدیگر نتیجه طبیعی این دروغگویی است.
چهره ایرانی همیشه نقاب دارد. در هنگام خطر، جهت استمرار زیست و تداوم حیات و بقای خود، شخصیت خود و عقاید خود را پنهان میسازد و به راه حل های فردی میاندیشد و انعطافی کم نظیر نشان میدهد. ایرانی همواره ثروت خود، مقصد خود و عقیده خود را مخفی میدارد و تمنیات درونی خود را بدانگونه که هستند، به سادگی مکشوف نمیسازد. ایرانی روانی سازگار و ملایم و مَنِشی انعطافپذیر و پرحوصله دارد. زمانی در سوگ سیاوش و سهراب و زمانی دیگر برای مظلومیت امام حسین (علیه اسلام) عزاداری میکند. کلام وی نرم، رقیق و لطیف است، ولی به لحاظ داشتن همین ذوق و احساسات و عواطف رقیق، تحریکپذیر است. باطن او ستمگر نیست اما گوش به فرمان است تا دست به اقدام ظالمانهای بزند و مسئولیت آن را به گردن دیگری اندازد.
تصوف گرایی
یک جهانبینی لطیف و عرفانی، ملت ایران را در برگرفته است. ایرانی طبعی شاعرانه دارد. با زبانِ همچون قند پارسی و با ادبیات دلنشین عرفانی، پرورش یافته و صوفیصفت شده است. تصوف، جهانبینی فلسفی ایرانی را تشکیل میدهد، پس وی خود را جزیی از ذات ثابت و مطلق الهی میداند و برای آنچه در زمان و مکان واقع میشود، یعنی امور محسوس و گذرا ارزشی قائل نیست، بدن خود را خوار میشمارد و هر چیزی که مربوط به بدن و غریزه و دنیا و ماده باشد را نیز همینطور. نسبت به مال دنیا و ثروت اندوزی بیعلاقه است، نسبت به خود، نسبت به مادیات و جهان ناباور است. وی طالب آسایش و خواهان رجعت به مبدا بیزمان خود است. پس جهان را سرابی فریبنده میپندارد که نباید برای آن تلاش و خطرپذیری چندانی کرد.
تصوف تا اعمال روح ایرانی و فرهنگ ایرانی نفوذ کرده است. این فلسفه در سرتاسر گفتار و رفتار ایرانی مشاهده میشود. اشعار روحافزا و دلپذیر عرفانی نیز بین ایرانیان اقبال عام دارد. ایرانی ناآشکار، با ابهام و ایهام و رمز و کنایه و چندپهلو سخن میگوید و مینویسد. دنیای بیمهر را که هیچگاه دمی به کام وی نبوده، تحقیر میکند و زندگی را بیارج و یا کمارج میشمارد. در واقع نوعی رمانتیسیسمِ پیشینی که رئالیسم سیاهِ پسینی را به وجود می آورد. (6) ایرانی آیندهنگری ندارد. پیشامدهای ناگهانی تاریخی وی را نسبت به آینده کمامید، ناامید و حتی بدبین ساخته است. چون از فردای خود اطمینان ندارد، فقط در حال زندگی میکند و دم را غنیمت میداند. وی به سود آنی و نفع فوری میاندیشد. ایرانی عاشق زیباپرستی، عشقورزی، خوشگذرانی، بیخبری و ولخرجی است. وی درآمد خود را تا دینار آخر خرج میکند و نسبت به آینده خویش، فرزندانش و کشورش بیتوجه میماند. ایرانی از به کارگیری حساب و منطق روی گردان است و با قلب و احساس خود استدلال میکند. خیر را همان حادث و واقع میپندارد و معتقد است که «هرچه بادا باد» و «هرچه پیش آید، خوش آید» و چون پدیدههای ناگوار و مشکلات زندگی تداوم یافتند و روزگار وی به سختی گرایید، ایرانی به قسمت و تقدیر اشاره میکند و می گوید: «زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز». فردِ تقدیرگرا در ته دل تلاشهای زندگی را بیهوده میپندارد و جهان را خوار میشمارد؛ «چون قسمت ازلی بیحضور ما کردند / گر اندکی نه به وفق رضاست، خرده مگیر!»
![](https://bayanbox.ir/view/8917614116632709330/bnngzccfneag.jpeg)
تحلیل و جمع بندی
تاکنون به 4 مورد از مهم ترین خلقیات و ملکات شخصیتی ایرانیان اشاره شد که البته محصور در این موارد نیست و خصوصیات دیگری را نیز می توان به این لیست اضافه کرد و به بررسی آنها پرداخت. من به شخصه علاقه دارم (و فکر می کنم حساس و تعیین کننده است) تا به یک مورد دیگر هم اشاره کنم و آن هم خودشیفتگی است. خودشیفتگی ضد اعتماد به نفس است، در حالی که اعتماد به نفس از منطق و عقلانیت حسابگر ناشی می شود، خودشیفتگی نتیجه مواجهه اسطوره ای و فرازمینی (و در نتیجه احساسی) با قابلیت های خود است. اعتماد به نفس عدم انکار توانمندی های خود است و خودشیفتگی انکار هر فضیلتی غیر خود. (7) این خودشیفتگی نیز ریشه یکسانی با 4 خصلتی که از آنها نام برده شد دارد.
اجازه بدهید به عنوان جمع بندی مروری بر این خصایل داشته باشیم؛
1- سنت گرایی و پرهیز از تغییر (8)
2- پیچیدگی و چند لایه بودن
3- تصوف گرایی و روحیه عرفانی
4- انعطاف و انطباق پذیری
+ 5- خودشیفتگی و خودبرتربینی اسطوره ای
اگر کمی عمیق تر این موارد را تحلیل کنیم، شاخصه های کلی تری استخراج کنیم که توضیح دهنده همه این 5 مورد باشد، قابلیتمان برای کنترل -چه سیاست گذاری جمعی و چه اصلاح فردی- چند برابر می شود و هم به ریشه یابی عمیق تری جهت فهم حکمت آمیز نائل می شویم. به نظر من مهم ترین و کلیدی ترین چارچوب شخصیتی ایرانی و فرهنگ ایران زمین، «انفعال پیچیده» است. انفعال اساسی ترین رکن شخصیت و فرهنگ ایرانی است، آن هم انفعالی که در طول اعصار و قرون متمادی و انباشت تجربیات و مفاهیم و شگردها، تبدیلی به انفعالی پیشرفته و پیچیده شده است. به نظرم ضرورت دارد تا این خصوصیت توسط اهل فن مورد قضاوت ارزشی قرار بگیرد و نکات مثبت و منفی آن شناسایی شده و جهت اصلاح آن اقدام شود، اما فعلاً من در چنین جایگاهی نیستم، در عوض توجه شما را به این جلب می کنم که هر کدام از 5 خصوصیت کلیدی که از آن نام برده شد، چگونه از این انفعال پیشرفته ناشی می شود.
انفعال، ضد فعالیت و کنش گری است. کنش گری و فاعلیت همیشه رو به جلو و با آینده نگری همراه است. فعالیت رو به آینده است و انفعال رو به گذشته. فاعل بیشتر کار می کند و تحرک و نشاط و پویایی دارد، منفعل بیشتر یادِ کارهای گذشته را می کند و دائم در خاطرات است، نوستالژی همه وجودش را سرشار از وجد -همراه با حسرت- می کند. فرد منفعل تلاش می کند تا گذشته را در حال و آینده بازتولید کند، البته گاهی نیز انفعال او هم انفعالی می شود که دیگر حتی برای به دست آوردن گذشته هم تلاش نمی کند و صرفاً گوشه ای نشسته، از آن یاد می کند، حسرتش را می خورد و تجربه های عاطفی رقم می زند. پیرامون این بحث حرف گفته و نگفته زیاد است که ان شا الله در مجالی دیگر. پس رابطه انفعال و سنت گرایی و پرهیز از تغییر مشخص شد.
عرفان و تصوف همان انفعال در بعد معرفت شناسی است. چناچه این انفعال در بعد جنسیتی نیز زن است در برابر فعالیتی که مرد نماد آن است. فلسفه که نتیجه عقلانیت و منطق است، در واقع استیلای انسان بر معانی است از طریق مفهوم سازی ذهنی از طریق زبان. در فلسفه انسان چیزها را به فهم می کشد، گویی که چیزها را به بند ذهن خود کشیده و در اختیار او قرار می گیرند. پس فلسفه نماد فاعلیت انسانی است و بالعکس در عرفان این ما هستیم که خود را به بی کران هستی و جریان خلقت می سپاریم. روش شناسی معرفت در عرفان، انفعالی است. (9) در تاریخ اندیشه هم مشاهده می کنیم که ما همواره عرفانی بوده ایم. حتی فلسفه ما عرفانی است که این روند با ابن سینا در اشارات و تنبیهات شروع می شود، با شیخ اشراق در حکمه الاشراق ادامه می یابد و در حکت متعالیه ملاصدرا به اوج خود می رسد. پس این عرفان زدگی و رواج نوعی تصوف به اشکال مختلف در طول تاریخ مردم ایران نیز به همین انفعال بر می گردد.
فرد منفعل به جای اینکه شرایط را تغییر دهد، خود را تغییر می دهد. به جای اینکه شرایط را کنترل کند، خود را منطبق می کند. گاز است، نه جامد! انعطاف و انطباق نیز نتیجه همین انفعال است. خودشیفتگی نیز به همین ترتیب. فرد منفعل چیزی در چنته ندارد تا به آن بنازد و افتخار کند. واقعیت های موجود همه ضد اوست، بنابرین به تحلیل های فراتاریخی و متافیزیکی و اسطوره ای روی می آورد. ما برتریم و این سرنوشت محتوم و ناگزیر ماست که ما برتر باشیم. اگر الان وضعیتمان اصلا خوب نیست و دچار بحرانیم، هیچ اشکالی ندارد، چراکه ما در هر صورت برتریم! ما قوم برتریم! ما تمدن چندهزار ساله داریم!! زمانی که بقیه وحشی بودند ما متمدن بودیم! دین ما از همه ادیان برتر است! تنها راه جبران ضعف های موجود حواله دادن آنها به امور پست و کم اهمیت نشان دادن آن زمینه هاست و در عوض قدسیت برای خود قائل شدن، چون قدسیت را نمی توان به این راحتی زیر سوال برد! (10) «هنر نزد ایرانیان است و بس!» «اگر دانش در آسمان باشد هم مردانی از پارس ...» و از این قبیل اشعار و احادیث و ضرب المثل و تحلیل که در زندگی روزمره ما فراوان نقل می شود.
انفعال باعث شده تا ما همیشه از مواجه مستقیم با حقیقت سر باز بزنیم، همیشه راه فرار و راه دور زدن پیدا کنیم و هیچ وقت صریح نباشیم، نه با خودمان و نه با دیگران. این است که فرهنگ و زبان ما نیز به شدت پیچیده است. خیلی از زبان ها اصلاً مترادفی برای واژه «تعارف» وجود ندارد، یعنی اگر به غیرایرانی توضیح داده شود که تعارف یعنی چه باز هم نمی تواند به راحتی آن را درک کند! عرفان نیز به این پیچیدگی و عدم صراحت کمک می کند که در ادبیات ما هویدا می شود، تشبیهات و استعارات و کنایات فراوان که هنوز هم مشخص نیست دقیقاً منظور شاعران از می چه بوده؟! آیا عشق الهی است یا عشق زمینی یا همان مشروب الکی یا مفهوم پیچیده دیگری؟! انفعال پیچیده، کلید شخصیت ایرانی است.
...پایان
پی نوشت ها:
1- این متن در بهمن سال 1397 ه.ش یعنی سه سال پیش نوشته شده است و حالا که دوباره متن را خواندم دیدم اگر چه در مجموع هنوز با متن سابق، هم جهتم، اما در برخی مسائل نیز متوجه اختلاف نظر جدی با خودم شدم! خلاصه این که اگر دوباره قرار بود در چنین موضوعی، چیزی بنویسم، نتیجه احتمالا تفاوت های زیادی با متن حاضر که مربوط به 3 سال پیش است، داشت. شاکله و ایده اصلی متن نیز احتمالا متأثر از کتاب «ایرانی ترین غیرایرانی ها» باشد، چنان که بخش هایی از متن هم حاصل تلخیص و ترکیب این دو مقاله است:
علی اکبر کرباسیان. (1380). پیش شرط توسعه؛ پالایش خلقیات منفی، ارائه تفسیری نو از جهان بینی ایرانی.
شهیدانی، شهاب؛ مهدی نسب، کبری. (1397). اخلاق، عادات و رسوم ایرانیان از نگاه مأموران انگلیسی عصر ناصری.
2- نکته حائز توجه اینکه توضیح ذات انگارانه از خلقیات ایرانی، توضیح صحیحی نیست. بر حسب نوعی عادت ذهنی، اخلاق ایرانی نیز ذاتانگارانه دیده میشود، گویا ایرانی جماعت، ذاتاً چنین و چنان است و اخلاق و روحیات خاصی دارد. اما بر اساس رهیافتهای شخصیت اجتماعی، مردم با خود، خلقوخویی ذاتی و پیشینی به عنوان یک طرح نهایی نمیآورند. خلقوخوی متحقق مردمان، پاسخ آنها به شرایط زیست تاریخی و محیط نهادی خودشان است و در این راستا به تدریج صفات و رفتارهایی را میآموزند. خلقیات مردم، همان رفتارهای آموخته شده یا به نوعی، تجربیات زیسته آنها را منعکس میکند. (فراستخواه، 1380)
3- یکی از مهم ترین ارکان هویت، یعنی خود، دیگری است. اصولا با تعریف من چه کسی نیستم و نباید باشم، تعریف چه کسی هستم و باید باشم، مشخص می شود. دیگریِ هویت ایرانی، زمانی غرب بود، زمانی عرب بود و زمانی ایرانیان! دراین باره به زودی خواهم نوشت، ان شا الله. همچنین محمدرضا جوادی یگانه در کتاب «ایرانی ترین غیرایرانی ها» اندکی به این موضوع پرداخته است.
4- از جمله آنها: عدم صراحت، لاف زنی، دروغ گویی، تملق، تغلب، تعارف، ریا، نفاق، اغراق، کنایه ها و استعارات فراوان زبانی که زبان و ذهن فارسی را به شدت پیچیده کرده است، خالی بندی، رشوه، زیرمیزی، چون به خلوت رفتن آن کار دیگر کردن!! و ده ها مورد دیگر!
5- البته تعارف نباید با احترام که از خصیصه های خوب ایرانی است، اشتباه گرفته شود.
6- به نظرم این تقابل رمانتیسیسم پیشینی و رئالیسم سیاه پسینی که نتیجه طبیعی آن است، می تواند توضیح دهنده خوبی برای بسیاری از کنش ها و ذهنیت های امروز ما باشد. متأسفانه راجع به این موضوع اثر قابل توجهی به زبان فارسی وجود ندارد.
7- البته این انکار اشکال گوناگونی دارد، گاهی نفی، گاهی ندیدن، گاهی نسبت دادن آن به بخت و اقبال و گاهی عارضی و غیراصیل دانستن فضایل دیگران.
8- این حفظ وضع موجود، گاهی اوقات در اشکال پیچیده تر تبدیل به «تغییر به نفع وضع موجود» می شود، یعنی یک نوع اجتهاد در جهت هر چه بیشتر بسته شدن، مثل این فرایند در مکتب فقهی احمد بن حنبل مشاهده می شود.
9- من فاعلیت یا انفعال را به تنهایی تایید و رد نمی کنم. چه اینکه فلسفه و فاعلیت هم در نتیجه ختم به انسان محوری اومانیستی و طغیان و استکبار و شرک به خداوند متعال می شود که شیطان نماد آن است. (...أبی و استکبر...) به نظرم باید به ترکیب دقیقی از این دو دست یازیم که همان حکمت الهی است.
10- و البته به این راحتی هم نمی شود اثبات کرد!
منابع و مآخذ
مقصود فراستخواه. (1386). تأملی در خلقیات ایرانی. تهران. مجله آیین. شماره 11 و 12
علی اکبر کرباسیان. (1380). تقابل خلقیات ایرانی با توسعه. تهران. مجله گزارش. شماره 129
------------. (1380). پیش شرط توسعه؛ پالایش خلقیات منفی، ارائه تفسیری نو از جهان بینی ایرانی. مجله گزارش. شماره 130
شهیدانی، شهاب؛ مهدی نسب، کبری. (1397). اخلاق، عادات و رسوم ایرانیان از نگاه مأموران انگلیسی عصر ناصری. فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش های تاریخی. شماره 37
بیشاپ. ایزابلا برد. (1375). از بیستون تا زردکوه بختیاری. ترجمه مهراب امیری. بی جا: آنزان.
رایت. دنیس. (1383). انگلیسی ها در میان ایرانیان. ترجمه اسکندر دلدم. تهران: نشر به آفرین.
شاردن، ژان شوالیه. (1350). سفرنامه. ترجمه محمد عباسی. تهران: نشر امیرکبیر.
شرلی، آنتوان. (1363). سفرنامه. ترجمه آوانس. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر نگاه
شیل، لیدی. (1362). خاطرات لیدی شیل (همسر وزیر مختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه). ترجمه حسین ابوترابیان. تهران: نو.
لافتوس، ویلیام کنت. (1385). سفرنامه پژوهشی سرهنگ لافتوس، نخستین کاوشگر شوش. ترجمه عباس امام. تهران: نشر شادگان
مکنزی، چارلز فرانسیس. (1359). سفرنامه شمال. ترجمه منصوره اتحادیه. تهران: نشر گستره.