رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میل به نیستی» ثبت شده است

فرار از مرگ، نیروی بنیادین زیستن است که در اغلب موارد، اشتباهاً از آن با عنوان «میل به جاودانگی» تعبیر میشود. اندیشهورزانی که تلاش کردند عمق حیات را بکاوند و نیروهای پیشبرنده آن را فراچنگ آورند، کم و بیش دریافته بودند که در کنار رانه مرگگریزی، رانه و نیروی دیگری نیز حضور دارد. این کشف در ابتدا وضوح چندانی نداشت، چنین شد که گمان کردند نیروی دیگر «میل به نیستی» است.

کشف فوقالعاده و نقطه درخشان کار این هستیشناسان این بود که متوجّه شدند، انسان و به طور کلّی حیات، نه فقط مبتنی بر یک نیروی یکپارچه و تکین، بلکه مبتنی بر دو نیروی متعامل و متقابل پیش میرود، امّا در تفسیرشان از هر دو نیرو، به خطا رفتند و اولی را «میل به جاودانگی» و دومی را «میل به نیستی» تعبیر کردند؛ حال آن که اولی «میل به زیستن» و دومی «گریز از جاودانگی» است. این دو نیرو و دیالیکتیک آنها رکن اساسیِ حیات و پیشبرنده تاریخ است.

معلوم است که در این صورتبندی ما نسبت نیروهای ایجابی و سلبی را از حالتی که عرفاً و به طور معمول به آن تعلق داشت را دقیقاً وارونه و جابهجا کردیم، یعنی آن چه سابقاً به عنوان «فرار از مرگ»، ماهیتاً پسینی، واکنشی و سلبی دانسته میشد را به عنوان «میل به زیستن»، نیرویی ابتدایی، فعال و ایجاباً پیشبرنده و خالق دانستیم و آن چه سابقاً «میل به نیستی» خوانده میشد را «مقابله با جاودانگی».

«میل به زیستن»، با میل به همیشه و همواره زیستن یا همان جاودانگی متفاوت است. میل به زیستن، میل به بودن در اینجا و اکنون است، نه میل به بودن در بیمکانی و بیزمانی یا به عبارتی همهجایی و همهزمانی. میل به زیستن، میل به در موقعیت بودن و به عبارت دقیقتر میل به محدود بودن است، نه میل به بودنِ بیکران. پس از دل همین نیروی ایجابی اولیه است که نیروی سلبی ثانویه، یعنی «مقابله با جاودانگی» خلق میشود.

نبودن، انسان را دچار «حزن» میکند و همیشه بودن او را دچار «خوف». فرق حزن و خوف همینجاست، حزن هنگام از دست دادن شایستگیها، قدرتها و در یک کلام «بودنها» حاصل میشود و «خوف»، نشئهای کاملاً دیگرگون دارد. «خوف» ناشی از داشتن بیش از شایستگی، قدرت بیش از طاقت و در کلام مواجهه با قدرت مطلق یا همان جاودانگی است که به وجود میآید.

فردی که شایسته مدیریت جایی باشد و معزول شد، محزون خواهد شد و فردی که خودش میداند شایستگی چنان جایگاه رفیعی را ندارد، دچار خوف و ضعف حاصل از خودباختگی میشود. خوف وجودی انسان از مواجهه با جاودانگی که به شکل احساسی هولناک بروز پیدا میکند و انسانهای کمی آن را عمیقاً و مستقیماً تجربه میکنند، ناشی از همین عدم تناسب وجودی میان قابلیتها، توانمندیها و شایستگیهای درونی با جاودانگی است.

مردن و نیست شدن، نه خوفناک بلکه حزنانگیز است، اما همیشه بودن، هولناک و وحشتآاور است. مومنان نه حزن دارند و نه خوف. «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ». هیچ چیز شایستگی و قدرت لازم برای همیشه بودن را ندارد. پس «جاودانه نبودن» نه فقط یک میل عمیق انسانی، بلکه تقاضای همه هستی است و خداوند به این فریاد ملتمسانه، پاسخ مثبت میدهد تا همه را آرام کند: نگران و مضطرب نشوید، شما باقی نمیمانید و جاودانه نمیشوید! «کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ» فقط وجه پروردگار است که امکان وجودی و شایستگی درونی و تابِ جاودانه بودن دارد، نه انسان یا جهان. «وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۳ ، ۱۲:۴۰
صابر اکبری خضری