دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید.
شنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۴۹ ق.ظ
خدا، کیان معصوم را رحمت کند، ولی من حالا دلم بیشتر به حال مادر ساده و بیچاره اش می سوزد که بدجور وسط بازی گنده ها گیر افتاده و این طرف و آن طرف قِل می خورد. زنی که تا دیروز در حاشیه هیاهوی مرکزنشین های داخل و خارج، زندگی اش را می کرد و هیچ گوشی و چشمی در تهران و نیویرک و جاهای دیگر، مشتاق شنیدن صدا و دیدن کلیپ های معصومانه کودکش نبود، حالا ناگهان تبدیل شد به مهم ترین نمادی که هر کس بتواند به نفع خودش از او حرف بکشد، برنده است؛ ساعتی کلیپش در صفحات بی بی سی و من و تو و ساعتی مصاحبه اش در شبکه خبر. احساس می کنم مثل طناب شده که هر دوطرف دارند با تمام قوا می کشدنش برای عبور از خط و اثبات به حق بودن و برنده شدنشان. بیچاره مادر کیان، همین.
۰۱/۰۸/۲۸