رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم شناسی توسعه روستایی» ثبت شده است

داستان توسعه یک شخصیت دارد، سایر شخصیت همه درجه 2 اند.

توسعه متن و حاشیه دارد، اصل و فرع دارد، مرکز و پیرامون دارد؛

توسعه حتی وقتی می خواهد به دیگران کمک کند، باز آن طور که خود می خواهد و صلاح می داند کمک می کند، نه آن طور که دیگری نیاز دارد؛

توسعه به دیگران در مسیر خودش کمک می کند، نه به دیگران در مسیر خودشان؛

توسعه مقصدی جز مقصد خودش را به رسمیت نمی شناسد یا با دیده کم اهمیت تر به آنان می نگرد؛

توسعه در اکثر اوقات دیگران را تحمل و در بهترین حالت ترحم می کند؛

توسعه سوژه-ابژه می سازد، توسعه بالا و پایین درست می کند؛ 

توسعه همه چیز را در نسبت با خودش تعریف می کند؛

توسعه یعنی «من»؛

توسعه یعنی تحمیل کردن؛

توسعه یعنی تحمیل را در لباس تربیت بردن؛

توسعه یعنی یک طرفه بودن؛

توسعه یعنی گفتن و نشنیدن؛

توسعه یعنی مدیریت کردن، توسعه یعنی همکاری نکردن؛

توسعه یعنی اعتماد به نفس؛

توسعه یعنی مهربانی دروغین؛

توسعه یعنی خوبی نه آن جهت که دیگری شایسته خوبی است، از آن جهت که خوبی به او فوایدی برای خود یا او دارد؛

توسعه یعنی فریب؛

توسعه یعنی بازی کردن با دیگران؛

توسعه یعنی بازیگر بودن، کارگردان بودن، فیلم نامه نویس بودن؛

توسعه یعنی مشخص کردن نقش دیگران؛

توسعه یعنی بازی گرفتن از دیگران؛

توسعه یعنی مشخص کردن مسیر دیگران؛

توسعه یعنی مربی گری؛

توسعه یعنی معیارهایی اگرچه فردی یا بومی را، همگانی و جهانی پنداشتن؛

توسعه یعنی استانداردهایی پیشینی برای همه چیز؛

توسعه گاه به شکل هنر، به شکل مکتب فلسفی، جامعه شناسی، روان شناسی و ... در می آید؛

توسعه گاه -پنهان کارانه- در قالب دین بروز پیدا می کند؛

توسعه گاه مهربان می شود؛

توسعه، خیریه می زند؛

توسعه بقیه را محتاج کمک و دستگیری می داند؛

توسعه نمی پرسد، جواب می دهد؛

توسعه تا وقتی دوست است که دوستش باشی؛ تا وقتی دوست است که در کنترلش باشی؛

توسعه یعنی کلیات و نه جزئیات،

توسعه یعنی کار و نه آدم ها؛

توسعه یعنی اهداف و نه وسیله ها؛

توسعه یعنی مقصد و نه مسیرها؛

توسعه یعنی رسیدن به هر قیمتی؛

توسعه یعنی آهن ها و نه آدم ها؛

توسعه یعنی واجب ها و نه حرام ها؛

توسعه یعنی بی توجهی به هزینه هایی که ایجاد می شود و ایجاد می کنیم؛

توسعه یعنی چشم دوختن به جلو و نه کنار.

توسعه می تواند یک مکتب اقتصادی، یک مکتب فرهنگی، یک نگرش دینی، یک خصوصیت روانشناختی، یک سبک زندگی یا یک نوع نگاه به هستی باشد،

می تواند از طرف دولت، جامعه، گروه یا فرد اعمال شود،

می تواند علیه کشوری دیگر، روستا، خانواده، همسر، فرزندان باشد.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۴۴
صابر اکبری خضری

مسعود می گفت نمی دانم مهرعلی کی تصمیم گرفت مهر آخر فامیلش را بردارد و بگذارد اول اسمش، اما الآن اگر در روستا بگویید علی یعقوبیان مهر چند ثانیه ای برّ و برّ نگاهتان می کنند و می گویند مهرعلی را می گویی؟! مهرعلی و مسعود زندگی در شهر را کنار گذاشتند و به روستا رفتند، نه شبیه خیال پردازی های رمانتیسیتی و فانتزی مآبانه، آن ها انتخاب کردند، بعد از این که همه سختی ها و محرومیت ها را دیدند، اگرچه من در نهایت با تصمیمشان و در یک سطح خیلی کلی تر با ایده شان مخالفم، امّا دلیل نمی شود روحیه و کارشان را تحسین نکنم.

دروغ چرا، شاید بار اولی که به حاجی بیگی آمدم و مهرعلی را دیدم، در دلم گفتم از آن هایی نیست که من خوشم بیاید، فکر کردم سطحی است، اورجینال نیست، اما حالا که تقریبا یک سالی می گذرد و بیشتر و بیشتر به حاجی بیگی رفت و آمد کردم، برای خیالات خام خودم متاسفم و البته از تغییرشان خوشحال. مهرعلی اگرچه کارها را درست انجام می دهد، خانه های اهالی را تعمیر می کند، به نظم خانه حساس است، غذا درست می کند و واقعا هر کاری از دستش بر می آید، اما ارزش اصلی او این ها نیست.

مهرعلی بیشتر از آهن ها و چوب ها و خانه ها و "عروسک" ها (و قصه هایشان) و قالی ها و ... به "آدم" ها توجه می کند. اگر یک روز بگویی حال کار نداری، درک می کند، خواهرزاده هایش را با همه شر و شوری ها درک می کند، مادرش را درک می کند و مراقب احوال اطرافیانش است. مهرعلی به شدت متعهد است، خود را پیامبر روستا نمی داند، در کنار و هم عرض اهالی است، بنابرین طبیعی است که گاهی با یکی جروبحثش هم بشود. این یعنی روستا، روستا مکان اولویت آدم ها بر چیزهاست، آدم ها بر سنگ ها، بر چوب ها... اگر کاهگل و عروسک و ... هم اهمیتی دارند، در نهایت برای زندگی و حال بهتر و رقیق تر همین آدم هاست. در نتیجه نه نتیجه کار، که شدن و صیروریت کار اهمیت دارد.

توسعه (شهر) در برابر آبادانی (روستا)، یک ایده آل گرایی شی واره دارد، اتمام کار مهم است، کار باید به بهترین و اثرگذارترین و بهره ور ترین شکل ممکن اتفاق بیافتد، ولو به قیمت خرد شدن و رنجیدن و تحت فشار بودن آدم ها. از کجا می فهمیم در کار آبادانی روستا موفق شده ایم؟ اگر نزدیک ترین افراد شما، تحت فشار فعالیت های شما هستند، شما هنوز روستایی نشده اید، آبادانی روستا، نرم و منعطف است، نه سخت و زمخت، روح آبادانی روستا کاهگلی است، اگر مثل سیمان سفتیم، در دل روستا، شهری هستیم.

توسعه حتی اگر دورها و دیگران را خوب کند (که در نهایت نمی کند)، خود و نزدیکان را می خراشد و با بی توجهی از کنارشان یا شاید حتی از رویشان، رد می شود. مهرعلی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در اولویت بودن انسان ها و احوالاتشان را درک کرده و بیشتر از طرح های توسعه روستایی، به دنبال دل هاست. حتی اگر نتواند با ادبیات علمی و نظرپردازانه بیان کند، حتی اگر ایده پردازی درجه ۱ نباشد، حتی اگر ارائه دهنده ای قهار و فریب دهنده ای ممتاز نباشد، اما روز به روز بیشتر همانی می شود که باید باشد، مهر و علی.

فرشته اش به دو دست دعا نگه دارد...

پ.ن: داستان جالب مهرعلی و مسعود و روایت های آن ها از زندگی روستایی را حتماً در اینستاگرامشان دنبال کنید، اما حتی بعد از دیدن همه پست ها هم، درکی از زندگی آن ها در آن شرایط و سختی ها، مشکلات و لذت هایش نخواهید داشت.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۵۵
صابر اکبری خضری