رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

لپ تاپ من اگر چه قدیمی است، اما چشمش نکنم از آن هایی است که ضرب المثل دود از کنده بلند می شود قشنگ راجع بهشان صدق می کند. مناسبِ بازی و نرم افزارهای سنگین نیست، اما در آن چه برای آن ساخته شده، کم نقص و دوست داشتنی کار می کند. شاید سال های سال است که دیگر حتی دست دومش هم در بازار پیدا نمی شود و یا قُطر عجیب و غریبش -که بیشتر شبیه دمپایی ابری است- تعجب همگان را برمی انگیزاند، اما من حقیقتا دوستش دارم، لپ تاپ قبلی ام با این که بسیار گران تر و شیک تر و ظریف تر بود، اما نازک نارنجی بود، باید کلی مراقبش می بودی و با کمترین کم توجهی، فوراً به تریش قبایش برمی خورد و خرج روی دستت می  گذاشت. ام ا برعکس این لپ تاپ فعلی با این که وقتی خریدمش هم مدت ها دست افراد دیگری چرخیده و حالا چرخ روزگار به من سپرده بودش، بی ادعا و دِیمِه بار آمده و پرکار و کم هزینه بود، فقط این که باتری اش صرفاً جنبه نمایشی داشت و سالخوردگی باعث شده بود حتی برای لحظه ای تاب جدایی از نیروی حیاتش -برق- را نداشته باشد.

الغرض این که دو سه ماه پیش، سیم شارژش به علت فشرده شدن هرروزه در کوله پشتیِ پُر از وسایلِ من، در نقطه اتصال به آداپتور، از روکش کابلی جدا شده و نزدیک بود که به کلی قطع شود. در تمام این مدت هر بار که می دیدمش استرس می گرفتم که الآن است کلاً قطع شود و از همه کار و زندگی ام که صد در صد وابسته به همین لپ تاپ و فایل های داخلش است، بیافتم. هر بار تصمیم می گرفتم که در اولین فرصت ببرمش تا الکتریکی تا تعمیرش کند و هر بار پشت گوش می انداختم. در همین سفر اخیر به موطن دوست داشتنی خود -مشهد- هم که داشتم موقع سخنرانی در جلسه شورا، فایل ها را با لپ تاپ نمایش می دادم، باز در دلم گفتم آخر سر آن قدر همین سیم کوچک را درست نمی کنم تا کار دستم بدهد! چون این سفر دو روزه کاری بود، حتی زیاد فرصت نکردم در خانه پیش پدر و مادر باشم و آخرش هم با کمی کسالت سوار قطار شدم و به تهران برگشتم. چند دقیقه پیش که بعد از استراحتِ چند ساعته، ساکم را باز کردم، دیدم انگار وسایل لپ تاپم به هم ریخته، گفتم ای داد بیداد! باز مامان و بابا وسایلم را دستکاری کردند! دقت که کردم، متوجه شدم یک قطعه سبزِ و عجیب، دورِ همان جایی که روکشش کنده شده بود را در برگفته و همچنین کل آن قسمت با چسب برق پوشانده شده است! به همین شکلی که در ذیل می بینید!

نمی دانم در توضیح این وقایع چه باید گفت؟ می توانم لحظاتی را تصور کنم که مادرم وقتی با تمام توجه پای لپ تاپ نشسته بودم و با سرعت تمام کلیدها را پشت سر هم فشار می دادم، آن تکه سیم را دیده است و بعد که خانه نبودم به پدرم گفته بیا این را درستش کن! و بعد احتمالاً آن مرد که در این کارهای فنی -برخلاف فرزند تحصیل کرده  پرادعایش-شدیداً خبره است، از سر کار برگشته و چرتی زده و بیدار شده، و با دقت این سیمِ نیمه جان را ترمیم کرده و در آخر هم شاید مامان، این قطعهِ سبزِ عجیب که مانع از تا خوردن سیم می شود و قبلاً برای شارژر موبایل سحر و سامان گرفته بودیم را آورده و دور آن گذاشته است...

پدر و مادرها چیستند و کیستند؟ پدر و مادر همان ها هستند که به فکر روکش سیم شارژر لپ تاپ بچه شان هم هستند، ولو این که بچه شان، مردی با نیم کیلو ریش و سبیل و نزدیک به 27 سال سن، عیال وار و کله اش هم پر از ادعا و غرور و آرمان و از این جور چیزها باشد. پدر و مادرها شبیه هم نیستند، بعضی محبت را زبانی ابراز می کنند، بعضی با دعای پنهانی، بعضی با هدایای مالی، بعضی با گذاشتن چاشت در ظرف غذای مدرسه و بعضی هم با چسب برق و کِش لاستیکی دور سیم شارژر لپ تاپ! خلاصه باید دستِ همه آن هایی که به هر شکل برای فرزندانشان، پدری و مادری می کند بوسید و به پایشان افتاد و سجده کرد.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۱ ، ۲۳:۵۲
صابر اکبری خضری