رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیچه» ثبت شده است

... «آه، ای نژادِ مصیبت‌زده فانی... چرا مرا وادار به بیان چیزی می‌کنید که به صلاح شماست هرگز آن را نشنوید؟ خواستنی‌ترین و بهترین چیز مطلقاً از دسترسِ شما خارج است: زاده نشدن، نبودن، هیچ بودن. اما در درجه دوم بهترین و خواستنی‌ترین چیز همانا... هر چه زودتر مُردن است.»... نیچه می‌گوید هنر به وجود آمده است که مبادا حقیقت ما را بکشد.

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.  

«تراژدی رو به سوی حیات دارد. از مکرهای حیات است. وظیفه تراژدی این است که نگذارد آدمیان از سرنوشت تلخ و محتوم حیات‌براندازی که گرداگردشان را فراگرفته است کاملاً آگاه شوند و در همان حال نشاط زندگی را در ایشان تروتازه کند.»

...نیچه چنین استنباط می‌کند که یک شخصیت دیونیسوسی در نهایت به این درک می‌رسد که اَعمالِ او توانِ ایجادِ تغییر در تعادل جاودانه موجود در هستی را ندارند، و همین حقیقت او را آنچنان دلزده و رنجور می‌سازد که توانِ انجام هرگونه عملی در کلّیتِ آن از او سلب می‌شود...

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.  

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۲۰:۱۰
صابر اکبری خضری

نیچه: «با گذر زمان برایم مشخص شده هر فلسفه بزرگی که تا امروز آمده، چیزی جز اعترافات شخصی پدیدآورنده آن و گونه‌ای خاطرات ناخواسته و ناآگاهانه نبوده‌ است.»

متن حاضر، یک شخصی نویسی از «زندگی» نیچه است بعد از جمع آوری فیش ها و یادداشت ها از منابع مختلف. هدف شخصی من از جمع آوری این مطالب، درگیری شخصی و کنجکاوی پیرامون شخصیت و زندگی عجیب نیچه است. بنابرین بیشتر یک فایل شخصی است که شاید به درد شما هم بخورد، نه یک یادداشت علمی.

*

«دردهای فراوان جسمی و چالش های عمیق روحی روانی آزارش می دهند؛ نیچه که شدیداً از بی خوابی رنج می برد، در سال 1872م (28 سالگی) برای درمان به دلِ کوه‌های آلپ می‌رود، عاشق طبیعت است و حتی مدتی هم به باغبانی اشتغال پیدا می کند، امّا ضعف شدید بینایی مانع از ادامه آن می شود؛ «احساس می کنم اینجا و نه هیچ جای دیگر خانه واقعی و زادگاه من است، اکنون در بهترین هوای اروپا تنفّس می کنم، طبیعت اینجا هم سنخ من است.» بله، طبیعت آنجا کوهستانی بود. در مدّت اقامتش در کوهستان آلپ دوستی که به دیدنش می رود می گوید: «هرگز او را چنین شاد ندیدم.» در همین مدت اقامت است که مهم ترین شاهکارهای خودش از قبیل «چنین گفت زرتشت» را می نویسد و راجع به گذشته زندگی اش می گوید: «من در جوانی پیر بوده ام.» و از اینکه حال نجات یافته، اشک شوق می ریزد.




برای دانلود متن کامل کلیک کنید.

در 1873م به میگرن مبتلا می شود. در همان سال شعری راجع به تنهایی می گوید، اما اشک می ریزد و نمی تواند شعر را تمام کند. خشمگین است، علیه لوی استراوس نقد تندی می نویسد، نیچه تشنه حقیقت است اما آن را نمی یابد، می گوید افرادی مثل لوی استراوس طوری رفتار می کنند که انگار به حقیقت دست یافته اند و می توانند برای دیگران هم نسخه بنویسند. شدیداً فقیر است، کتاب هایش به فروش نمی رسد، با با هزینه شخصی «چنین گفت زرتشت» را به تیراژ 40 تا چاپ می کند که تا آخر عمرش فقط 7 تا به فروش می رسد، فقر او را احاطه کرده، لاغر شده و خوراک چندانی ندارد، «شبیه بز کوهی شده ام.» نیچه فیلسوف بود، اما طرفدارانی نداشت. جوانی 26 ساله ای به نام فن اشتاین آثار نیچه را خوانده بود و به شدت جذب افکارش شده بود، برای دیدن نیچه به آلپ آمد. نیچه، پسر جوان را روح همزاد خود دانست که مانند خودش دنبال زرتشت است، رابطه شبه استادشاگردی آن ها در کمترین زمان، اوج گرفت، اما جوان دچار مرگ زودهنگام شد...

برای دانلود متن کامل کلیک کنید.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۵
صابر اکبری خضری