پس چرا برای خواب از فعل "بردن" استفاده می کنن؟ میگن خوابم برد. خواب باید خودش بیاد و ما رو سوار کنه با خودش ببره فلان جا، مثل مترو، ولی خب بعضی وقت ها هم مترو سر وقت نمیاد دیگه، یا میاد جا نداره سوار شی، همه نفرهای جلوییت سوار میشن ها، اادددد به تو که میرسه دیگه واقعا جا نیست، و دردآساتر اینکه همون لحظه یکی بدو بدو میاد و خیلی راحت خودش رو جا میده! فقط مال ما خار داشت دیگه مردم جان؟! خواب رو داشتم می گفتم، آره خلاصه که خواب نمی بره تو رو با خودش، خب حالا تو هی اینستا رو رفرش کن بلکه چیزای جدید جالب بیاد ولی اتفاقا همین امشب موتور هوشمند اینستا کلا از کار افتاده انگار، آخه من کی تو عمرم بیشتر از ده دقیقه فوتبال دیدم که این همه ویدیو از تنیس نادال و قهرمانیش آوردی؟! خب به فلانم که نادال قهرمان شده. آخه تنیسم شد فوتبال که یه عده پیگیریش می کنن؟!
نمی دونم والا شاید هم اینستا همون اینستای همیشگیه، من اون شبایی که خواب سوارم نمی کنه، چیز نیستم، رو فرم نیستم؟ اینم احتمال بعیدی نیست، وقتی خواب تو رو با خودش نبره، تو هم کلا با بقیه چیزا نمی ری. سعدی هم می فرماد خواب نمی برد مرا! ... البته الان که سرچ زدم معلوم شد این شعر مال عباس معروفیه ولی سعدی هم مطمینا با چنین مضمونی شعر گفته یا لااقل ایشالا که گفته باشه. خلاصه که خدایی خوابم میاد، خواب جان! منو با خودت ببر!
.
.
.
(آقا یه کم میرین تو تر ما هم جا شیم...؟!)
پ.ن1: خواب 1 را اینجا بخوانید.