رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

۴۳ مطلب با موضوع «یادداشت های تحلیلی» ثبت شده است

اندیشمندان اینستاگرامی خواسته یا ناخواسته باعث سوهاضمه می شوند، چون احساس سیری به وجود می آورند (همان سیری کاذب)، مثل شکلات قبل از ناهار. کارکرد دخانچی، فتوره چی، خراسانی، آرانی و و و تفاوت چندانی با رائفی پور، پناهیان و عباسی ندارد، هر دو طیف، سوهاضمه ایجاد می کنند، هر دو طیف احساس سیری می آورند، احساسِ لذّت بخشِ بودن در متنِ اصلی، احساس قرار گرفتن در بازی، و هر دو فریبنده و اغواگرند. شبیه همان کاری که آلن دوباتن با فیلسوفان بزرگ و اندیشه هایشان می کند.‎‎‎‎‎‎‎‎‎‍‎ تقلیل و بریدن دست و پای اندیشه و کوچک کردن آن، به قدری که در تابوت کوچک اینستاگرام و 240 کارکتر توییتر جا شود، خطرناک ترین نوع ذبح و ارباً ارباً کردن چیزهاست. اصولاً چیزهای جدی و اصیل، ارزشمندتر از آن هستند که به این راحتی ها به کسی پا بدهند. عناوینی مثل «طعمِ بزرگان!» و «هایدگر در 3 جلسه!» مرا بیشتر یادِ کاشت مو در نیم ساعت یا کتاب های زرد و بنفش و صورتی و در نهایت قهوه ای روان شناسی های موفقیت «با ما خیلی پولدار شوید.» می اندازد. دقیقاً همان رائحه اغواگرایانه ای که در عنوان کتاب های زرد و قهوه ای موفقیت هست، در توییت های فتوره چی و جلساتِ «طعمِ بزرگان!» به مشام می رسد، همان منطق، همان الگو، البته برای مخاطبی احتمالاً فرهیخته تر!

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

اینستاگرام  و پست ها و استوری هایش و آن 280 کارکتر کذایی می توانند فرصت باشند اگر «ایده» ای را برای ما مطرح کنند و آنونس فیلم باشند. آنونس کارکردش دو چیز است، اول اینکه جذابیت ها و خوبی های فیلم را نشان می دهد تا ما را تهییج کند به دیدنش و از آن مهم تر این نکته مهم را به ما گوشزد می کند که ما این فیلم را ندیده ایم، دیدن آنونس دقیقاً به دلیل ندیدن فیلم است...

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۸
صابر اکبری خضری

آگاهی در چه حالتی پدید می آید؟ باید میان عالم و معلوم فاصله ای باشد. آگاهی مثل بریدن است. آگاهی مثل تیغه چاقو است و بدنِ آگاهنده مثل دسته اش. بدن و آگاهی اش با هم می توانند کنش کنند، یعنی بر بقیه چیزها تاثیر بگذارند و در جهان، بجهانند و بهستند... 

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

 

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

اولین شرط خودآگاهی، بدن مندی است، اما تنها شرطش نیست... حالا باید کاری کنیم که غیرممکن، ممکن شود، یعنی چاقو، دسته اش را ببرد! حیوانات هم بدن مند هستند، اما به بدن مندی و در نتیجه وجودِ خود، آگاه نیستند. تنها یک راه برای این غیرممکن وجود دارد؛ این که دسته را آن قدر طولانی کنیم که کش بیاید و دنباله اش، امتدادش، بیاید زیر تیغِ چاقو. دور شدن از خود، امکان خودآگاهی می دهد. مثال دیگری بزنم؛ چشم و دیدن صورت. چشم صورت را نمی بیند مگر اینکه صورت را آن قدر بکشیم و بیاوریمش جلوی چشم. چشم فقط جلو را می بیند. پس اگر نمی شود کاری کنیم که چشم به عقب برگردد، صورت را به جلو می آوریم. چگونه ما انسان ها این کار را می کنیم؟ چگونه دسته چاقو را آن قدر ادامه می دهیم که تا زیر تیغِ آگاهی کش بیاید؟ چگونه صورتمان را جلوی چشمانمان می آوریم؟... 

...اما پدیده های پیچیده تری هم وجود دارد که آن ها هم در واقع ما هستیم در شکلی دیگر، آن ها هم امتداد ما هستند و برای مان خودآگاهی به بار می آورند؛ مثلاً زبان، مثلاً هنرو اثر هنری، اما از نظر مارکس مهم ترینشان همین «کار» است. کار برای مارکس، پول درآوردن نیست، کلیدی ترین فعالیت انسانی است. حیاتی ترین واقعه حیات. انسانی ترینِ چیز انسان. 

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۰
صابر اکبری خضری

برای پاسخ به سوال فوق، در گام اول لازم است تا شاخصه های اصلی روش شناسی پوزیتیویستی را برشمریم، چنان که گیدنز اشاره می کند 3 اصل اساسی در این روش شناسی عبارتند از: 1-روش شناخت در علوم اجتماعی همانند علوم طبیعی است. 2-مفاهیم علوم اجتماعی را می توان (و باید) با علوم طبیعی توضیح داد. 3-گزاره های های علمی در علوم طبیعی (و به تبع آن علوم اجتماعی) ارزش گریزند.

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

اما از طرف دیگر دورکیم در سراسر عمرش اصرار داشت خود را از عنوان پوزیتیوست مبرا سازد (برت، 2005: 13) و عناوینی چون عقلگرایی، عقلگرایی علمی و تجربه گرایی عقلگرا را برای خود ترجیح می داد. مخالفان پوزیتیویست دانستن دورکیم چنین استدلال می کنند که دورکیم همواره با روش های عقلانی و تفسیری به نظریه پردازی می پردازد و در نهایت به «تأیید تجربی» می پردازد، نه «اسنتاج تجربی». همچنین موضع فلسفی دورکیم با پوزیتیویسم تفاوت هایی جدی دارد، این تفاوت ها در دو محور بروز بیشتری دارند...

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۹ ، ۲۰:۱۵
صابر اکبری خضری

... «آه، ای نژادِ مصیبت‌زده فانی... چرا مرا وادار به بیان چیزی می‌کنید که به صلاح شماست هرگز آن را نشنوید؟ خواستنی‌ترین و بهترین چیز مطلقاً از دسترسِ شما خارج است: زاده نشدن، نبودن، هیچ بودن. اما در درجه دوم بهترین و خواستنی‌ترین چیز همانا... هر چه زودتر مُردن است.»... نیچه می‌گوید هنر به وجود آمده است که مبادا حقیقت ما را بکشد.

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.  

«تراژدی رو به سوی حیات دارد. از مکرهای حیات است. وظیفه تراژدی این است که نگذارد آدمیان از سرنوشت تلخ و محتوم حیات‌براندازی که گرداگردشان را فراگرفته است کاملاً آگاه شوند و در همان حال نشاط زندگی را در ایشان تروتازه کند.»

...نیچه چنین استنباط می‌کند که یک شخصیت دیونیسوسی در نهایت به این درک می‌رسد که اَعمالِ او توانِ ایجادِ تغییر در تعادل جاودانه موجود در هستی را ندارند، و همین حقیقت او را آنچنان دلزده و رنجور می‌سازد که توانِ انجام هرگونه عملی در کلّیتِ آن از او سلب می‌شود...

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.  

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۲۰:۱۰
صابر اکبری خضری

خوی سرمایه دار وقتی به انباشتن فکر می کند، شبیه چهره کثیف حیوان درنده ای است که ده ها و صدها حیوان اهلی را دریده و از دندان هایش خون می چکد. سرمایه داری به دنبال بیشتر دریدن است و همین است که سرمایه داری، توحّشی انسانی است.

مصرف کردن، خرید کردن، به هر حال مستلزم مقداری کم شدن از سرمایه است، این برای سرمایه دار غیرقابل تحمل ترین لحظه جهان است. انگار سوزن به چشمش می کنند، انگار از پاره های بدنش جدا می کنند، او دوست ندارد هرگز ببیند چیزی از سرمایه اش به هر قیمتی کم شده، حتی اگر بگوییم لذت بخش ترین حال جهان را به تو می دهیم، پول بده! نمی دهد. سرمایه دار اگر جمله هایی آفریده می شد این بود: «آه! سرمایه می خواهم! فقط می خواهم! سرمایه بیشتر بدهید! سیر نمی شوم! آیا اینجا سرمایه بیشتری نیست؟!...» پس سرمایه دار در عین حال دست و دل بازترین و خسیس ترینِ مردم است. سرمایه دار، عاشق ترین فرد جهان است، هیچ کس در عشقش به چیزی،-حتی مومنین راستین به خدا- شبیه عشق سرمایه دار به سرمایه نیستند، سرمایه دار پاکبازترین عاشق است، معشوقش را به هیچ دلیلی، حقیقتاً به هیچ دلیلی نمی خواهد. فقط می خواهدش چون او را شایسته خواستیده شدن دیده. «ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت / که محبّ صادق آن است که پاکباز باشد» سرمایه دار به عشقش می گوید: «فقط کنارم باش! فقط باش! فقط پیشم باش و بیشتر باش، من چنان بقیه نیستم که تو را دستمایه هوس های پست انسانی کنم، یا به دین و ایمان و بهشت بفروشم، من تو را برای خودت می خواهم ای سرمایه من!»

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید.

سرمایه بیشتر می خواهم، چون چیزی دیگر در این جهان خواستنی نیست. «یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» «به جهنّم می گوییم آیا بلاخره پر شدی؟ و می گوید آیا بیشتر هست؟» سرمایه داری، جهنم است.  

پولدارها، پول دار زندگی می کنند، سرمایه دارها، سرمایه دار می میرند.

می دانید که پول فقط پول نیست و توزیع پول، فقط توزیع پول نیست؛ توزیع پول یعنی توزیع هوش، فرهنگ، دین، قدرت، مشارکت اجتماعی، حقوق مدنی و هر چیزی دیگری. «یکاد الفقر ان یکون کفرا.»

سرمایه برای سرمایه دار نیست؛ سرمایه دار برای سرمایه است. «مالُکَ إن لَم یَکُنْ لَکَ کُنتَ لَهُ،فلا تُبقِ علَیهِ فإنّهُ لا یُبقی علَیکَ ، وکُلْهُ قَبلَ أن یَأکُلَک!» «دارایى تو اگر از آن تو نباشد، تو از آنِ او خواهى بود. پس به آن رحم نکن؛ زیرا که او به تو رحم نمى کند وپیش از آنکه او تو را بخورد تو آن را بخور!»

پس سرمایه داری حقیقتا یک «خوی» است، یک «حالت» است که حتی فقیر می تواند سرمایه داری زندگی کند، سرمایه داری اندک اندک همه را در برمی گیرد. سرمایه داری نابودی انسان است به نفع روحیه شیطانی آز، در خود لولیدن انسان، گیج کردن انسان، متحیر کردن انسان، حیوان کردن انسان،

و پنهان کردن همه این ها.

آن چه در پست مطالعه می کنید، بخشی از متن اصلی است. برای دانلود متن کامل ایجا کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۱:۵۷
صابر اکبری خضری

همه چیز عجیب شده است...

وعده گشایش اقتصادی رئیس جمهور، قرارداد ویلموتس، شایعه تغییر جنسیت فروتن، جیره بندی شدن کره!، قیمت تخم مرغ، دنا چندصد میلیون، پناهیان و تک ماکارون و خانه اش و هدیه رفقا! حضوری یا غیرحضوری بودن مدارس، آتش زدن مرد شیرازی همسایه اش را...! و ... و ... و ...

همه این مثال ها نشان دهنده جامعه ای عنان گسیخته است. قطار جامعه از روی ریل خارج شده. انسجام اجتماعی کاملاً از بین رفته. ایران، رویا ندارد. جامعه بی آرمان می شود و مردمش تمام وقت مشغول بورس بازی می شوند. در این هنگام که تمامی نهادهای اجتماعی کارکرد خود را از دست می دهند و کژکارکرد می شوند، فروپاشی اجتماعی اتفاق می افتد.

اگر جامعه را خانه در نظر بگیریم، هر کدام از نهادهای اجتماعی مثل نهاد رسانه، نهاد خانواده، نهاد دین، نهاد اقتصاد، نهاد آموزش، نهاد سیاست (دولت) و ... یکی از ستون های این خانه است که کارکرد مخصوص خود را دارد، وقتی این ستون ها یعنی نهادهای اجتماعی کژکارکرد شوند، جامعه فرو خواهد پاشید.

منظور از کژکارکردی نهادها این است که هر نهاد، دقیقاً عکسِ ماموریت خود عمل می کند. نهاد رسانه باید مردم را آگاه کند، اما با اخبار بیهوده یا دروغ آن ها را سردرگم و بی اعتماد می کند. نهاد دین باید اخلاق را در جامعه حکم فرما کند، اما خود مصداق اصلی تولید بی اخلاقی می شود. نهاد دولت باید جهت سامان بخشی و انتظام امور کار کند، اما پمپاژ آشوب می کند و هر وعده ای می دهد، خلافش اتفاق می افتد. در این شرایط حتی بعضی اتفاق های بد می افتد که خنده دار است، مثلاً فقدان کره و هجوم مردم برای خرید آن و جیره بندی شدن!!

جامعه تبدیل به افراد سردرگم، گیج می شود، اتفاقات روند علت و معلولی خود را از دست می دهند و کور حرکت می کنند. هیچ فردایی قابل پیش بینی نیست و علم و دانش و طرح و ایده نیز مجبور است کنار بنشیند، چون علم و طرح، برای سیستم مبتنی بر علت و معلول طراحی شده. در شرایط آشوب پاسخ گو نخواهد بود. فروپاشی اجتماعی را اگر تهدیدمحور نگاه نکنیم، مثل دست قبل، دست بعد را هم خواهیم باخت، اما نگاه مسئله محور به فروپاشی اجتماعی آن را فرصت می بیند. فروپاشی اجتماعی یک پایان تلخ است، اما این نوید را هم دارد که دست بعدی به زودی شروع می شود. مثل بلوغ است. ورود به مرحله ای جدید که البته همراه با دردهایی است. اگر درست کار کنیم جامعه بالغ می شود و پس از این فروپاشی اجتماعی، بنایی محکم تر و مبتنی بر هویت و آرمان ها و کارآمدتر ساخته می شود، و اگر خطا کنیم، این نوجوان تازه بالغ شده افسار می گسلد و جنایت می کند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۲۷
صابر اکبری خضری

«...استفراغ نهایت هنر اگزیستانس است. استفراغ نتیجه موقعیت است، تولیدکننده این هنر، هرگز تصمیم نگرفته اثری به وجود بیاورد، بلکه اثر او حقیقتاً و به معنای کلمه امتدادِ وجود اوست، هنر آن چیزی نیست که آدمی هضم و جذبش کند، چیزهایی که این قدر ساده و قابل هضمند، همان بهتر فلسفه و علم نام بگیرند، این ها غذا هستند و نهایتاً مدفوع تولید خواهند کرد و پس ماندشان از بدن خارج خواهد شد؛ اما استفراغ... استفراغ نتیجه چیزی است که قابل هضم نیست، استفراغ ذاتِ واقعیت است، بدبو، ناگهانی، قاطی پاطی و غیرقابل تحمل...»

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

«...اگر کتاب هنر همچون درمان آلن دوباتن (یا نوشته های یالوم راجع به هنر و کلا نوشته های دیگران راجع به هنر) را بخوانید، خواهید دید که آن جا تلاش می کنند سرتان را شیره بمالند و خوشحالتان کنند، اما شما باید تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح دهید، حقیقت این است که هنر اصیل در دید اگزیستانسیالیسم همان استفراغ است، نه دیگر هیچ و استفراغ هم اصلاً چیز خوبی نیست و بی نهایت بد است، با این همه، استفراغ یک اثر هنری بی بدیل است، چون این همه فقط در اسفتراغ است که آشکار می شود. استفراغ، فریادِ کودکِ رسواکننده پادشاه لخت شهر است...»

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۳۰
صابر اکبری خضری

🔸 انسان شناسی تاریخی، یک رویکرد بنیادین در انسان شناسی است که فرهنگ و مردم را در بستر تاریخی آن فهم می کند. تقریباً هیچ منبعی به زبان فارسی درباره این رویکرد و مختصات روشی آن وجود ندارد.

...انسان شناسی تاریخی یا همان Historical anthropology یکی از رویکردهایی است که در حوزه انسان شناسی وجود دارد و حدوداً دو دهه ای است که به طور جدی درگیر بحث های مطالعات اسلامی شده و گفتگوهای تنگانگی بین این دو حوزه شکل گرفته است. بحث محوری در حوزه انسان شناسی به طور کلاسیک، بحث فرهنگ است؛ اما همان گونه که فرهنگ هایی زیستی وجود دارند که زییندگان آن فرهنگ همین حالا روی کره زمین هستند، بسیاری از فرهنگ ها هم وجود دارند که مربوط به زمان ما نیستند و در زمان دیگری بوده اند. در واقع از زمانی که انسان پا بر روی زمین گذاشته تا امروز، گونه های بسیار زیادی از فرهنگ ها حضور داشته اند. وقتی می گوییم انسان شناسی تاریخی، انسان از این منظرِ تاریخی-فرهنگی موضوع بحث قرار می گیرد؛ سوال اینجاست که چطور می توانیم فرهنگ های تاریخی را انسان شناسانه مطالعه کنیم، حال این که زییندگان آن فرهنگ در حال حاضر نیستند تا بشود یک کار میدانی روی آن ها انجام داد؟ به عنوان مقدمه بنده می خواهم یک معنای اعم و یک معنای اخص از انسان شناسی تاریخی ارائه کنم. منظور از معنای اعم انسان شناسی تاریخی «مطالعه انسان شناختی درباره جامعه ای که در زمان گذشته زیسته باشد و امروز امکان مطالعه مستقیم درباره آن وجود ندارد» است؛ به عبارت دیگر «دانشِ مطالعهِ دگرگونیِ کُنش هایِ جمعیِ انسان ها در ظرفِ تاریخ.»...

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

متن حاضر، برگرفته از سخنرانی دکتر احمد پاکتچی در هم اندیشی «انسان شناسی و اسلام» است که در سال 1397 ایراد شده و برای اوّلین بار در اختیار علاقه مندان و پژوهشگران علوم انسانی قرار می گیرد.
برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۲۱
صابر اکبری خضری

پیتریم الکساندرویچ سوروکین، جامعه شناس آمریکاییِ شوروی الاصل، که می توان او را جامعه شناسِ فرهنگ خواند، هم توسط مارکسیست ها و هم در سنت جامعه شناسی لیبرالی-آمریکایی! سانسور شده است. دوست صمیمی لنین، موسس رشته جامعه شناسی در معتبرترین دانشگاه شوروی و آمریکا، منتقد جدّی هر دو! استادِ تالکوت پارسونز که ادعا می کند پارسونز آثار او را دزدیده است و...

یکی از کتاب های مهم سوروکین، «پویایی فرهنگی و اجتماعی» است که در آن مفصلاً اصول نظریه اجتماعی خود بر مبنای فرهنگ و پویایی آن را شرح می دهد. متن حاضر به دنبال فهمِ چارچوب روشی این جامعه شناس در تببین فرهنگ و نقش آن است.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

چند خط راجع به سوروکین، دکتر صاحب الزمانی، بهایی ها و اسپرانتو!

کتاب «خداوند دو کعبه» نوشته دکتر محمدحسن ناصرالدین صاحب الزمانی فر، خاطره دیدار ایشون در اوایل جوانی با پیتریم سوروکین در روزهای آخر عمرش هست. ناصرالدین صاحب الزمانی-که شخصیتیش حقیقتا جای تحقیق داره و پدر زبان اسپرانتو در ایران و یکی از معروف ترین اسپرانتویست های جهان هست، در اوایل جوانی کتابی از سوروکین می بینه و به شدت به نوع نگاه سوروکین علاقه مند میشه. بیشتر تحقیق می کنه و بقیه آثار سوروکین رو که در اون زمان هیچ کدومش هنوز به فارسی ترجمه نشده بوده رو می خونه.

پرس و جو می کنه و می فهمه سوروکین هنوز زنده است! تصمیم می گیره به آمریکا سفر کنه و سوروکین رو ببینه! و در نهایت با ماجراهای عجیب و غریبی موفق میشه دو سه باری به دیدار سورکین مریض احوال که در آخر عمرش توسط بیشتر جامعه شناس های آمریکایی طرد شده بره و باهاش گفتگو کنه.

اسمِ خداوند دو کعبه رو هم برای همین روی کتابش گذاشته، یعنی هم کعبه جامعه شناسی در شرق عالم و شوروی، چون سوروکین دوست صمیمی لنین بوده و وقتی لنین به سوروکین میگه هر چی بخواد بهش میده، از لنین درخواست می کنه رشته جامعه شناسی در شوروی رو تاسیس کنه، مدتی بعد سوروکین از منتقدین اصلی لنین و لنینیست ها و مارکسیست ها و سیاست هاشون در شوروی میشه و به آمریکا برمیگرده، اونجا هم رشته جامعه شناسی رو در دانشگاه هاروارد تأسیس می کنه، اما از اون جایی که منتقد جدی لیبرالیسم هم بوده، توسط اون ها و مخصوصاً به توطئه تالکوت پارسونز مشهور! هم طرد میشه.

اما اینکه ناصرالدین صاحب الزمانی چطور و چرا تصمیم به دیدن سوروکین می گیره خیلی مشکوکه! مخصوصاً اینکه صاحب الزمانی خودش هم آدم مشکوکیه! معروف ترین اسپرانتویست ایران! اسپرانتو زبان بشربنیاد و مصنوعی هست، واقعا پدیده عجیبیه اما از اون عجیب تر اینکه این زبان اسپرانتو در ایران مربوط به گروه های بهایی و اگه کمی رائفی پوری به قضیه نگاه کنیم جریان های شبه عرفانی مثل عرفان کابالا و خلاصه یهود و شیطان و صهیونیسم و این حرفاست.

اگه نمی دونین بدونین که انجمن زبان اسپرانتو در ایران هم وجود داره و اتفاقا شدیدا هم فعال هستند، در جهان هم همینطور حتی یکی از زبان های موجود در گوگل ترنزلیت هم همین اسپرانتو هست! این که چرا باید انجمن زبان اسپرانتو در ایران باشه بماند، خودش جای سوال داره و اگه این پیام رو کسی برای دوستان عزیز اطلاعاتی فوروارد کنه فکر کنم اون ها هم گوشاشون تیز بشه به ماجرا، اما فعلا نکته مهم تر اینه که دکتر صاحب الزمانی علیرغم کهولت زیاد سن -متولد 1309- هنوز زنده است، اگه بشه ایشون رو دید احتمالا خیلی حرف برای گفتن داشته باشه، خلاصه اگه راه ارتباطی دارین یا احتمالا کسی رو می شناسین که ایشون رو می شناسه، خیلی عالی میشه ردی ازش بزنیم و به دیدارش بریم، دست به دست کنین لطفا برسه به اسپرانتیست عزیز :)

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۷
صابر اکبری خضری

می گویند آدم ها وقتی که بیش تر از همیشه تحت فشار باشند، به زبانی که شیر خوردنشان، صحبت می کنند. تا وقتی عادی تعامل می کنیم و با دیگران در ارتباطیم، می توانیم نقاب بزنیم، اما اگر قرار باشد کاری بکنیم و چیزی بروز دهیم، آن جاست که لو می رویم؛ «چه» گفتن شاید کم و بیش تحت سیطره خودآگاهِ فریبنده ما باشد، اما دستِ خودآگاه از «چگونه» گفتن کوتاه است. «خشمِ» ما، «حسدِ» ما، «مهربانیِ» ما در چگونه گفتن بیشتر از چه گفتن اثر می گذارد و این تاثیری است غیرقابل کنترل.

هرچه قدر هم محتواها را بچینیم، باز فرم ها دستمان را رو می کنند، که حقیقتِ عمیقِ ما در فرم متجلی می شود، چگونه بودنِ ماست که چگونهِ بودن متنمان (یعنی چیزی که تولید می کنیم و دیگران با آن مواجه می شوند، از اثر هنری گرفته تا محصول تولیدی) را مشخص می کند؛ با کنکاش در چگونگیِ متن و اثرمان، می توانیم به چگونی خودمان پی ببریم، حتی بیشتر از مطالعه مستقیمِ خودِ فریبنده مان، کارگردان فیلم را با دیدن فیلم بیشتر از دیدن خودش می توان شناخت.

سریال های این روزهای شبکه های خانگی؛ دل، مانکن، کرگدن، و آثار مشابه سینمایی؛ تگزاس، رحمان 1400، آینه بغل و ...عمیقاً روی زشت و تهوّع آور ناخودآگاهِ عقده ای، با گرایش های سادومازوخیستی، پلید و نفاق گونه تولیدکنندگان شان که با مناسبات سوداگرایانه جهان منفعت آلودِ سرمایه سالار و مضحمل کننده هر چیز انسانی، ترکیب شده و معجونی بس متعفّن تولید کرده. آثاری که سرتا پایشان روابط ضربدری عشقی، لاکچری و اشرافی گری وحشی و افسار گسیخته -نه حتّی مودب و اصیل-، خیانت و طلاق و خشونت و دروغ و تزویر و ... است و هیچ هدفی، هیچ هدفی جز عقده گشایی روانشناختی و مکیدن زالووار منافع و ثروت (نه با تلاش و کار) و ریشخند زدن به شعور و حیثیت مردم ندارد.

شرم بر نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگان شان، شرم بر منوچهر هادی، شرم بر میثم و بابک کایدان، شرم بیشتر بر ما که می بینیم و پول می دهیم و منت می کشیم برای غوطه ور شدن و غسل کردن در لجنزارِ زباله...

* اگه به فکر سلامت ذهنی، روحی، روانی، دینی و حتی جسمی خود و خانواده تون هستین، به جای دیدن فیلم های ایرانی، حتما فیلم و سریال خارجی ببینید، مخصوصا انیمیشن های خارجی. حتی بدون سانسور ببینید ضررش از دیدن این چرت و پرت ها کمتره. این رو به عنوان یک کارشناس فرهنگی عرض کردم و جدا بهش اعتقاد دارم! حقیقتا فیلم ها و سریال های جریال اصلی خارجی با اختلاف از فیلم های ایرانی سالم تر و کم ضرر تره.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۶:۱۳
صابر اکبری خضری

مردم شناسیِ صدقه؛ مواجه انتقادی با محتواپرستی

گاهی اوقات اسلام را به یک مجموعه اعتقادات فلسفی تقلیل می دهیم، در واقع در این نگاه «محتوا» برای ما اصالت پیدا می کند و از «فرم» غافل می شویم. محتواگرایی باعث عدم فهم اقتضائات دنیای محقق شده پیرامونی ما می شود، چنان که گفته اند: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست!» گفتار محتوا و کردار فرم است. محتوا در فرم تجسد و تجسم پیدا می کند، چنان که روح در جسم تجلی پیدا می کند و این دو هرگز از یک دیگر قابل تفکیک نیستند، آن چیزی که تحقق پیدا می کند دو چیز مخلوط به هم نیست، فرم نیست و محتوا نیست، بلکه یک چیز است؛ همان محتوای تجسد پیدا کرده و متجلی شده در فرم. بر خلاف فلسفه و عرفان که تحقیر کننده فرم هستند و مراقبینِ فرم را با اتهاماتی نظیر ظاهرگرا، قشری، سطحی و ... تحقیر می کنند، اما اسلام به فرم اصالت می بخشد و این رویکرد در «فقه اسلامی» قابل مشاهده است، چنان که احکام فقهی با «طهارت» آغاز می شود، یعنی پاکی و پاکیزگی فرم.

اگر هدف ما از کمک کردن، فقط کمک کردن و تأدیب و تربیت نفس باشد، همین که کمک کنیم کافی است، همین که از چیزهایی که بیشتر و بیشتر دلبسته شان هستیم بگذریم کافی است، کار ما همین جا تمام شده و مأموریت با موفقیت به پایان رسیده است، «تو نیکی می کن و در دجله انداز!» به نظر من این نگرش نه تنها اخلاقی نیست، بلکه به غایت «خودپرستانه» است، وقتی دیگران را نادیده بگیریم، چیزی جز «من» نمی ماند. اما اگر هدف از صدقه و انفاق تقرب به پروردگار از طریق و مجرای خدمت به مردم باشد که هیچ راه دیگری هم جز این نیست، کار ما تازه از این جا شروع می شود؛ در این نگاه این مخاطب و نیاز او و زندگی و بوم و هویت و فرهنگ اوست که اصالت پیدا می کند، احتیاج او و نه اشتیاق ما.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.


برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۰
صابر اکبری خضری

جوکر، انگل، پلتفرم، بلک میرر، سرمایه سالاری، آلن دوباتن، اروین یالوم و ... چه ارتباطی با هم دارند؟! منتقد نظام سرمایه سالاری اند یا بهترین و پیچیده ترین طرفدار آن؟!

«جوکر» اثری است که سرنوشت تلخ و تاریک یک فرودست را نشان می دهد، جامعه به نمایش درآمده در جوکر، نه یک آمریکای رویاگونه و آرمانی بر محور قهرمان چنان که در فیلم های کمپانی «ماروِل» می بینیم، بلکه پر از فقر و تلخیِ بر محور ضدقهرمان است، ممکن است هنگام دیدن فیلم جنگ ستارگان غبطه بخوریم که چرا ما چنین قهرمانانی نداریم، اما هنگام دیدن جوکر حتی احساس حسادت و غبطه هم نمی کنیم، که بسیار تأسف می خوریم و ناراحت می شویم از این همه ظلم و تحقیر و تمسخر و فشار اجتماعی که طبقات فرادست بر سر او می آورند؛ بنابرین شاید در نظر اول جوکر یک فیلم انتقادی علیه وضع موجود و نظام سرمایه سالار به نظر برسد.
برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

«انگل» نیز جامعه طبقاتی و تفاوت فاحش افراد فرودست و فرادست در آن را به نمایش می گذارد. طبیعتاً به نظر می رسد فیلم طرفدار فرودستان است، آنان که نه فقیر، بلکه زیر خط فقر هستند. بنابرین جوکر و انگل در مضمون محوری مشابه هم هستند و موضوع هر دو فیلم به نوعی نمایش همین جامعه طبقاتی است. اما در این بین یک نکته مهم و قابل تأمل هست، مهم ترین جوایز سینمایی (اسکار و کن) در سال گذشته به همین دو فیلم یعنی انگل و جوکر رسید. چطور می شود مهد سرمایه سالاری بزرگترین و مهم ترین جوایز خودش را به فیلم هایی بدهد که علیه خودش است؟! یعنی شیطان بزرگ و دارودسته اش توبه کرده اند؟!

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۴:۱۳
صابر اکبری خضری

ابتدا ببینید:

«طرح خواناسازی شهر تهران»

...

#شهر کالبد نیست، شهر یک قصه است، شهر یک قصه بلند و طولانی و خواندنی است، شهر را باید خواند، محله های شهر، پیرنگ ها و خرده پیرنگ های قصه هستند، قصه شهر یک قهرمان اصلی دارد؛ مردم یا #ملت و هزاران شخصیت در این قصه حضور دارد، تک تک افراد در قصه شهر نقش ایفا می کنند، شهر، ماجرای مردمِ شهر و قصه هایشان است. تاریخ شهر هم فصل های این قصه هستند، اگر فصل های قبل قصه را نخوانیم و یک راست سراغ فصل 9 یعنی فصل حاضر برویم، قصه را نمی فهمیم، زندگی در چنین شهری بی معناست، چون قصه را نمی دانیم، چون از ماجرای شهر بی خبریم... شهر ها، محله به محله، کوچه به کوچه، خانه به خانه قصه مخصوص به خود را دارند، ماجرایی شنیدنی... زندگی در این شهر معنادار است...

بارها دوستان فاضل گفتند که تنها و تنها راه ارتباط مردم با شهرشان، تبدیل تاریخ آن به قصه است، (history به story) مردم، نه به فلسفه ها، نه به شعرها، نه به تاریخ ها بلکه به قصه ها گوش می کنند، قصه ها را می خوانند، «تلک القُری نَقُص علیک من أنبائِها...» آن ها شهرهایی بودند که قصه شان را برای تو تعریف کردیم... (اعراف، 101)

بلاخره تلاش و پیگیری دوستانمان در شهرداری تهران به نتیجه رسید، خدا بر برکت کارشان بیفزاد و از صمیم قلب امیدوارم بزرگواران در مشهد از روایتِ قصه شهر غافل نشوند، مشهد شهر دوست داشتنی فقط محقق می شود که مشهدی بودن معنایی داشته باشد و این معنا فقط از دل قصه شهر است که به وجود می آید و قصه از دل تاریخ... قصه شهر و ملتش...

#ملتشهر

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶
صابر اکبری خضری