فلج تصمیم گیری
حقیقتا خیلی خیلی کم پیش اومده در زندگیم، سردرگم بشم، همیشه به عنوان یک آدم با صلابت و موقن، محل مشورت بودم و راستش فکر نمی کردم خودم در این موقعیت قرار بگیرم. تصمیم های من در زندگی همه بلااستثنا -حتی اگه سخت و تلخ- سرراست بودن و من مطمئن بودم جواب درست چیه، ولو این که انتخابش برام سخت بود. تنها جایی که در دوراهی و بلکه خیلی راهی قرار می گرفتم و می گیرم و روال ثابت زندگیم هست، موقع سفارش غذاست که یک آن به خودم میام و می بینم از ته دل همه غذاهای منو رو دوست دارم و برام علی السویه است، دوستم به شوخی میگه فلج تصمیم گیری داری تو! راست میگه ولی فلج تصمیم گیری من فقط در همین موقعیت بود، اما حالا -لااقل تا اون قدری که حافظه م یاری می کنه- و متاسفانه در این پیچ تاریخی زندگی و این موقعیت حساس کنونی که خداییش خیلی حیاتیه، برای اولین باره که واقعا نمی دونم چه تصمیمی باید بگیرم؟!!!؟؟!
فلج تصمیم گیریم اوت کرده، نه این که معیارها و کلیات رو ندونم، می دونم ولی در موقعیتی هستم که کمکی بهم نمی کنه، چون در شناخت مصادیق الان گیر افتادم. مشکل مفهوم و مبنا نیست، مشکل کفِ زندگیه. فکر می کردم این مرحله که بارها دوستام رو درش دیده بودم و بارها حرف های دلشون رو شنیده بودم و مشورت داده بودم، برای من پیش نمیاد یا اگه پیش بیاد زود و راحت حل میشه...
اما کور خونده بودم. ولی خب همه تصمیم ها مثل غذا نیست که در نهایت بگی اوکی فهمیدم این غذا خوب نیست و دیگه اینجا نمیام یا بری سفارش رو عوض کنی یا اصلاً اون چند ساعت رو تحمل کنی تا وعده بعد. آیا پشیمون نمیشم؟! آیا این، همونه؟! و از اون مهم تر، آیا اون، همینه؟؟!! و و و و و ...خلاصه التماس دعا داریم :))
* در طول نوشتن این چند خط و قبلش، به فکر این متن خیلی قدیمی بودم؛ الان وضعیتم اون طوفان خیالی که ترسیمش کرده بودم نیست، ولی شبیه همون حالت گیج و گنگم. متن طوفان یکی از بهترین چیزاییه که نوشتم و راستش وقتی می خونمش، اول هنوز مو به تنم سیخ میشه :) دوم باورم نمیشه اینا رو من نوشتم و جز معدود جاهایی که واقعا به خودم افتخار می کنم :) سوما عمیقا ناراحت میشم انگار واقعا چنین اتفاقی برام افتاده...
نمی دونم شاید در این شرایط بهتر باشه خلوت کنم، شاید یکی دو هفته برم روستا ایشالا، شاید هم جور و پلاسم رو جمع کردم دو سه ماهی برم تهران، ولی آیا واقعا خلوت کمکی می کنه ؟! پشماااااام از این همه یهویی قدرت هیچ تصمیمی در این رابطه رو نداشتن :)) عجب موجودیه این آدمیزاد!