رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

فشار به گلو

شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۱۹ ب.ظ

تنهایی چنگ انداخته بیخ گلوم با ناخُن هاش، حالا فشار نده کی فشار بده؟! یک کم یواش تر طوله سگ خفه شدم! تو بی خخخخخخیالِ ما نمیشی مثل اینکه نه؟! پس این احمقا کی میخوان این محدودیت های شبانه رو بردارن؟؟ الان باید بریم قله زو، هوای خیلی خوبه، اون بالا چایی ای، هندوانه ای، چیزی بزنیم. قبل محدودیت ها؟! نه بابا حال نمیده، ساعتش دقیقا باید بین 22:30 تا 2 بامداد باشه. آخه این چه وضعشه؟! چرا چار تا آدم بیش فعالِ تو خونه نمونِ باحال دوروبرِ ما نیستن؟! من نمی فهمم اگه شبای تابستون که الان هوا یک کم نم هم داره، گرم هم نیست، سرد هم نیست، حال نمیده آدم بره کوهسنگی یا بره یک کم بالای زو، پس کی حال میده دقیقاً؟ً واقعا متاسفم. برای کی؟ برای همه، خودم، تو، آن ها، شما او، ایشان، آن دو مذکر، آن دو مونث، کلا همه، همه. همش تقصیر همین کروناست والا، الان سینماها چرا سانس ندارن خب؟! این فیلم جدیده مجید مجیدی رو که بریم ببینیم دیگه. بعدش هم من یکی درمیون نمی شینم ها گفته باشم همین الان. ماسک هم نمی زنم. چیه این ماسک کوفتی انگار خفه میشی. گور بابای کرونا، ترجیح میدم بدون ماسک باشم و به کرونا فکر کنم تا این که با ماسک باشم و به رهایی فکر کنم یا یه چیزی تو همین مایه ها.

اصلا کی بود اون بنده خدا؟ کامو بود؟ نیچه بود؟ که گفته بود اگه کفشات تنگه و تو خیابون درشون نمیاری، غلط می کنی از آزادی حرف می زنی؟! اگه با ماسک سختته و درش نمیاری گوه می خوری از معنای زندگی و این حرفا صحبت کنی. اصلا من چرا الان تو سفر نیستم ها؟؟! من الان باید این گوشه اتاق بشینم کتاب بخونم؟! باشه بابا تو خوبی، تو اصلا اهل مطالعه، تو ابن سینای زمان، ما رو بذار بریم دورمون رو بزنیم، من الان باید تو کف صافی جاده باشم داداش، الان باید پام عرق کرده باشه تو کفش بوی سگ بده، من الان باید از کت و کول افتاده باشم بعد چند ساعت حمل کولهِ ی ی ... ؟! چند لیتری بود اون کوله که از نوید قرضش می کردم؟! 30 لیتر؟! حالا همون هر چی... ای بابا، این تنهایی باز دیگه چی میگه این وسط؟ تهران دیگه چی میگه این وسط؟! گلوم رو چرا فشار میدن؟! حالا حیف که کروناست وگرنه الان به بچه ها زنگ می زدم بریم کوهسنگی ای، قله زویی، جایی یه هندوانه ای، چایی ای چیزی بزنیم اون بالا خیلی جوابه، کل شهر دیده میشه، هوا هم که گفتم دیگه نه گرمه نه سرد...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">