رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

چگونه در خیابان های تهران زنده می مانم؟!

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۵۵ ب.ظ

دوباره تهران، دوباره غربت... زندگی ما تا بوده همین ‌بوده، گذشتن و رفتن پیوسته... چند سال تهران بودم به سختی زیاد، تازه چند ماه شده بود که یک کم انس گرفته بودم و داشتم کیف می کردم که برگشت به مشهد شروع شد، اومدم مشهد دوست داشتنی و تازه اندکی گذشته بود که کارها روی روال افتاده بود و دوباره طوفان اومد و حالا با همون کوله و همون غروب و همون غربت روز اول، دوباره توی قطارم، همون‌صدای تلق تولوق همیشگی، همون غربت و خفقان و تاریکی همیشگی قطار...

اومدین تهران خبر بدین برنامه کنیم از فردا تا یکی دو سال آینده ایشالا، ما هم اونجا تنهاییم، هر گونه پلن علمی، فرهنگی، تربیتی، بی تربیتی، کافی شاپ، باغ کتاب، موزه، طبیعت، کوه، گپ های فلسفی، جامعه شناختی، سیاسی، روان کاوانه  عمیق، خاطره گویی، سفر، مشاوره سفر، بهشت زهرا، قلیان، هیئت، پیاده روی، دانشگاه، کتابخونه، سینما، تئاتر و .... و .... خلاصه همه ش رو پایه م :)

درسته شاید از من بعید باشه ولی من تهران رو دوست دارم، ترافیکش رو نه، الودگیش رو نه، کودکان کار سر چهارراه هاش رو نه، بی تفاوتی ش رو نه، اختلاف و شکاف طبقاتی ش رو نه، شلوغی وحشیانه مترو و بی ار تیش رو نه، ولی شهرش رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم. فلذا از برگشتن ناراحت نیستم، ولی آدمیزاده دیگه، نمی دونه دقیقا چی می خواد، چی نمی خواد، اصلا بعضی چیزها رو نمیشه نوشت، نهایتا خیلی زور بزنم می تونم حضوری اون هم در حال نشستن و نه حتی راه رفتن بگم، شاید حتی اون جوری هم نتونم حتی.  اگر چه از خوبای انتقال حس در متن در خاورمیانه هستم، اما باز هم اینجور چیزها رو نمیشه حقیقتا.

نظرات  (۳)

من حدود 6 ماه هست که مازندران زندگی می کنم :) برای یه کار کوچیک یه هفته برگشتم تهران و جان دادم! از فکر این که چند ماه دیگه برای همیشه باید برگردم، واقعا گریه ام گرفته بود :) من تهران رو دوست دارم برای بزرگراه هایی که دیوارهاش کاشی کاری شده است و می تونی شیشه رو بدی پایین و از بادی که می خوره به صورتت لذت ببری. تهزان رو دوست دارم چون هرچی بخوای توش پیدا می شه و تهران رو دوست دارم به خاطر سیستم متروی بزرگش تو ایران. حتی به خاطر متروی تجریش که کلی باید بری بالا تا برسی به زمین :)) تهران رو دوست دارم چون بین سنت و مدرنیته گیر کرده:)) تهران رو دوست دارم چون خیابونای شمال شهرش انگار تو کوهه و نمی تونم تو شیب دنده ی ماشین رو عوض کنم:)) با این حال دلم نمی خواد برگردم بهش. راه شهر تا روستا رو ترجیح می دم :))

پاسخ:
:))))
زندگی همینه دیگه . اومدن و رفتن :) 
ایشالا که هر چی میشه و هر جا میرید خوب و خوش باشید.
۱۷ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۲ حمید درویشی شاهکلائی

سلام بر شما
تو الآن اومدی تهران که تا یکی دو سال آینده بمونی یا پایان نامه ت رو تموم کنی و برگردی مشهد؟!

پاسخ:
به به درود خداوند بر دکتر درویشی بزرگوار و عزیز 
والا میلم دومیه ولی احتمالا اولی اتفاق بیفته :)
۱۸ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۱ حمید درویشی شاهکلائی

پس یه بار هم بهشت زهرا بریم.

پاسخ:
بله بله حتما ان شا الله ما که از خدامونه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">