رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

منطق زیبایی شناسی و کربلا

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۳۰ ب.ظ

1

مواجه ما با پدیده های اطرافمان دو شکل اصلی دارد؛ منطقی یا زیبایی شناسانه. رکن مهم در مواجه منطقی عقل استدلالی است که با «مفهوم سازی» سعی بر تسلط یافتن دارد و رکن اساسی در مواجه زیبایی شناسانه، منبع عاطفی وجود است که با «معنا یابی» منجر به شور درونی می شود و نوعی تجربه شهودی را رقم می زند. بنابرین «فهم» نتیجه مواجه مستقیم با موضوعی است که در چارچوب های منظم و ساختاریافته ذهن تحلیل شده و داده های ورودی با ذهن تطابق دارد و حتی اگر مجهول است، مجهولی است که بارها شبیه به آن را در تجربه زیسته مان دیده یا شنیده ایم. اما تجریه هنری که بر اساس زیبایی شناسی حاصل می شود، نتیجه نوعی عدم تناسب و تناقض است. پیام‌های پیچیده ای که با قواعد ذهن ما تطابق ندارند و نمی‌توان آن ها را به صورت مستقیم درک کرد، مستعد توجیه هنری تر می شوند. درست از همان جایی که منطق و فلسفه به بن بست می رسند، هنر شروع می شود.

2

بیرکهوف می گوید هنر موفق، هنری است که ذهن را به چالش کشیده و نوعی مکالمه‌ی دوجانبه با آن به وجود آورد؛ به تبع آن هنرمند موفق نیز کسی است که احساس نظم و وابستگی را به مخاطب خود القا کند و در همان حال چیزهای غیرمنتظره را در نیز اثرش وارد سازد. بنابرین زیبایی نتیجه دو صفت متضاد است که هر دو به یک اندازه ضروری هستند؛ در واقع حس زیباشناختی زمانی پدیدار می شود که ذهن در مجموعه‌ای از تحریکات یا ساختارهای ظاهراً غیر منظم و مغشوش، موفق به کشف یک نظم نسبی گردد.

3

زیبایی شناسی شامل دو رهیافت کلی است؛ وحدت در عین کثرت (حرکت از کثرت به وحدت) کثرت در عین وحدت (حرکت از وحدت به کثرت)

4

در عصر مدرن هرگونه کثرتی زیرسوال رفت؛ «صنعت» به معنای تولید انبوه اشیا یک شکل و با «استاندارد» مشخص، الگوهای حاکمیت جهانی، سازمان های جهانی، استعمار، افول فرهنگ های بومی و محلی و سلطه حقایق آسمانی عام و کلان روایت های جهان شمول و حتی طمع کشف نظام های تحلیلی که هر چیزی را بتوان با آنها درک کرد؛ از الگوی پارسونزی گرفته تا ادعاهای کمونیستی و ... همه نتیجه همین زیر سوال رفتن کثرت ها و میل روزافزون به مدل های یکسان و به وحدت رساندن کثرت ها بود. با افول کلان روایت ها و به بن بست رسیدن رویکردهای مدرن بر محوریت عقل مداری در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی و ... زیبایی شناسی پست مدرن ظهور می کند تا دوباره جانی به رسم و رسومات محلی دمیده شود و زندگی دوباره معنای انسانی خویش را بازیابد. متفاوت بودن تبدیل به یک ارزش می شود و همه دنبال چیزهای عجیب و غریب می روند. لذت ها مینی مال و دم دستی می شوند، شاید لذتی که برای هنرمند پست مدرن در نوشیدن چای گیاهی در کلبه ای دورافتاده هست هرگز در نوشیدن بهترین نوشیدنی در کاخی مجلل که از طلا ساخته شده، نباشد. البته پست مدرن نیز به نوعی امتداد همان منطق پیشین بود در وجهی دیگر، اینجا نیز هستی و زندگی انسانی، وحدت را از دست داد و در نتیجه کثرت نیز برای او بی معنا شد، چه این که دوگان ها همواره برای هم و باهم زنده اند، نفی هر کدام یعنی نفی دیگری.

5

اشکالی اساسی در این میان وجود دارد، ریشه آن در این است که ما هر دو نوع زیبایی شناسی مان را از دست داده ایم؛ هم کثرت در عین وحدت را و هم وحدت در عین کثرت را؛ یک فضای کاملاً آزاردهنده، بی معنا و بی جاذبه، یک خلأ. در مدرنیسم با علم گرایی و تجربه گرایی معنا را از دست دادیم، نمی توانیم کهکشان را ببینیم، باید تک تک ستاره ها را ببینیم، تمایل داریم همه چیز را زیر ذره بین ببینیم، همه چیز در جزیی ترین ابعادشان بررسی می شوند؛ ذره بینمان را درشت و درشت تر می کنیم تا دوباره به همان خلأ برسیم، دیگر گل وجود ندارد؛ 5 گلبرگ و شاخه هم وجود ندارد، بافتار و آوند و کلروفیل و سبزینه و دی ان ای و سلولز و سلول و مولکول و اتم هم وجود ندارد، پروتون و نوترون و الکترون هم وجود ندارد، واحدهای ریزتر هم وجود ندارد، کوارک ها هم نه، ذرات کوارکی هم نه، ریسمان انرژی است، از کثرت به وحدت رسیدیم، اما وحدتی را نمی یابیم، پس به وحدت نرسیدیم، هرچند فهمیدیم وحدتی هست، پس هر دو را از دست دادیم، اینقدر کثرت گرا شدیم که کثرت را از دست دادیم و وحدت را نیافتیم. مدرنیسم و پست مدرنیسم دیالیکتیک وار زیبایی شناسی را مضمحل می کنند.

6

جریان کربلا به هنرمندی امام حسین (ع) و اصحابش، افق جدیدی از زیبایی شناسی را نمایان کرد، امام خمینی (ره) هم به این مهم اشاره می کند: «شهادت، هنر مردان خداست.» شهادت می تواند در افق زیبایی شناسانه فهم شود. هنرمند نظم موجود روزمره و مسلط را برهم می زند و از خلال بی نظمی، نظمی جدید را سامان می دهد، این است که درک این نظم جدید در ابتدای کار با منطقِ این جهانی منطبق و قابل فهم نیست، هنر از فراسوی باور ما می آید. هنرمند، سرزمین های بکر نیاندیشیده را فتح می کند و امکان های جدیدی را برای زیستن، بودن و درک کرد نشان می دهد. همین است که هنر آن جاست که به ظاهر تضادی وجود دارد، نظمی در بی نظمی، کثرتی در وحدت و وحدتی در کثرت. حضرت زینب (س) اما قله زیبایی شناسی در کربلاست. فقط اوست که می تواند چنین خطِ زیبایی که در که در زمین کربلا امتداد یافت را کشف کند و بخواند، چنان که وقتی همگان از غلبه یزید و سیاهی و سختی ها می گفتند و آن ها را می دیدند، او در افق دیگری می زیست و با افق دیگری نگاه می کرد، نگاهی که امکان داد کربلا تبدیل به فتحِ تاریخ شود؛ آن جا که گفت: «ما رایت الا جمیلا!» جز زیبایی (از پروردگار) ندیدم!

7

هنرمند نگاه ها تغییر می دهد و نظمی دیگر ایجاد می کند. حضرت زینب (س) در آن بحبوبه نگاهش به جای دیگری بود و همین است که امکان نگریستن در افقی فراتر را پیدا می کرد، افقی که بازیگر اصلی آن پروردگار است و برنده آن بازی، اصحاب حق اند. در این نگاه همه کثرت ها به وحدت ختم می شود، همه بدن ها، همه جنگ ها، همه شمشیرها، ضربه ها، زخم ها، همه حرکت ها و توقف ها، همه یک نشان دارند. این مضمون در ادبیات دینی فراوان تکرار می شود، به عنوان مثال در دعای کمیل، امیرالمومنین (ع) چنین می گوید: «یا رَب اَسْئَلُکَ ... اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللیْلِ وَالنهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً... حَتى تَکُونَ اَعْمالى وَ اَوْرادى کُلها وِرْداً واحِداً وَ حالى فى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً...!» پروردگارا! از تو درخواست مى کنم که همه اوقاتم را از شب و روز، با یاد خود آباد کنى و به خدمت خویش پیوسته دارى... تا آنجا که کارها و گفتارم همگی تبدیل به یک حرف شود و حالم در خدمت تو پاینده گردد.»

8

قسمتی از آن چه در مجلس ابن زیاد گذشت، بنا بر نقل تاریخ چنین است... «...قَالَ الْحَمْدُ اللهِ الذِی فَضَحَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ. فَقَالَتْ: الْحَمْدُ لِلهِ الذِی أَکْرَمَنَا بِمُحَمدٍ (ص) وَ طَهرَنَا تَطْهِیراً إِنمَا یَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا فَقَالَ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَهْلِ بَیْتِکِ؟؟ قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ‏ إِلا جَمِیلاً...! هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اللهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاج وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ...»

ابن زیاد رو به زینب (سلام الله علیها) کرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندى را که شما را رسوا کرد و دروغ شما در گفتارتان را آشکار نمود!» زینب (سلام الله علیها) جواب داد: «همانا شخص فاسق رسوا مى‌شود و بدکار دروغ مى‌گوید و او دیگرى است نه ما.» ابن زیاد گفت: «کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدى‌؟» زینب (سلام الله علیها) فرمود: «من جز خیر و زیبایى چیزى ندیدم... اینان افرادى بودند که خداوند مقام شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به آرامگاه خود شتافتند، به زودى خداوند بین آنان و تو جمع کند تا تو را به محاکمه بکشد، بنگر در آن دادگاه چه کسى درمانده است...‌؟!»

...پایان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">