رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

صــــابر اکبــــری خضـــری

رهیافت فرهنگ

* صابر اکبری خضری
* مدرس علوم اجتماعی در دانشگاه؛ پژوهشگر فرهنگ و حکم‎رانی فرهنگی
* دکتری مردم شناسی دانشگاه تهران
* کارشناسی ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات / گرایش سیاست گذاری فرهنگی / دانشگاه امام صادق (ع)
* اینجا: جستارها، مقالات، یادداشت ها، روایت ها و خرده روایت های من از زندگی
* سایر فعالیت های من در فجازی: https://zil.ink/mosafer.rezvan

طبقه بندی موضوعی

زندگی روی دور تند

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۲۹ ق.ظ

درباره موسیقی مقامی خراسان نمی دونستم آیا بقیه هم می تونن باهاش ارتباط بگیرن و اون حس، اون جانمایه، اون «آن»ش رو درک کنن؟ صداهای معمولا خش دار پیرمردهایی که از قضا با نوای زخمی و زنگی و تیزِ فقط دو تا سیم فلزی همراه میشه و عرصه زیادی برای مانور و زینت نداره. قطعه هایی که کیفیت ضبطشون پایینه و معمولا توسط رکوردر یا موبایل ضبط شدن، اون هم نه توی استودیو، توی خونه یا وسط مجلس. قطعه هایی که شعرهاش راجع مضامین رایج عاشقانه رو نداره، نه این که عشق یا بقیه احساسات عمیق انسانی توش نباشه، اما به هر حال از اون شکلی نیست که احتمالا بیشتر جوون ها خوششون بیاد، قطعه های معمولا طولانی که حتی شنیدنشون کلی صبر و حوصله می خواد.

وقتی می بینم کسی موسیقی رو جلو می زنه تا به جایی که خواننده می خونه برسه، واقعا احساس می کنم داره به ماهیت هنر و موسیقی بی احترامی می کنه، انگار با موسیقی که خودش اصالت داره و باید جرعه جرعه نوشیدش و درکش کرد، مثل کتابی که قراره ازش امتحان بیاد برخورد میشه و گویی بعضی جاهای کتاب مطالب بی اهمیت اومده و قابلیت اینو داره تا سریع تر ازش عبور کنیم و به جاهای مهمش برسیم. یا موقعی که بعضی وقت ها دوستام اون چند ثانیه اخر آهنگ ها که دیگه فقط صدای موسیقی هست و شعر خواننده تموم شده رو رد می کنن تا به ترک بعدی برسن، انگار اون صداها به مثابه «بیشتر بدانیم» های به درد نخور و مزاحمی هستن که مانع از خوندن متن درس شدن و یک جورهایی اضافی اند.

در عوض میشه موسیقی رو جور دیگه ای درک کرد، موسیقی یک پیام علمی و فلسفی نیست که بشه زیر نکات مهمش رو خط کشید و هایلایت کرد، و قسمت های مختلف آهنگ رو به گروه های مهم، جالب، غیرمهم و ... تقسیم کرد. هر واحد موسیقی در واقع یک سیره، یک سفره که باید گام به گام باهاش همراه شد، آهسته قدم برداشت، نه این که سریع و فوری بخوایم قورتش بدیم و بریم سراغ ترک بعدی، نمی دونم این انسان معاصر با این همه عجله می خواد کجا برسه؟! این همه تنوع طلبی از کجا میاد؟! همه چیز روز به روز خلاصه تر میشه، نه تنها کتاب های معرفتی و ... دارن آب میرن، نه تنها حرف ها به توییت و احساسات به ایموجی تبدیل میشن، حالا دیگه حتی هنر هم زیر تیغِ شتاب قرار گرفته و شتاب همون غفلته.

این رو با تجربه واقعی و به عنوان کسی که مقادیر متانبهی در جاده ها پیاده روی کرده عرض می کنم، هر چی سرعت بیشتر میشه، کمتر می فهمیم و هر چی آروم تر میریم، بیشتر توجه می کنیم و با لحظه لحظه جریان هستی به سمت پروردگار عزیز همراه تریم. پیاده روی، سرعتِ پیش فرض گذران زندگی و حرکته، نمیگم سرعت بیشتر بده، اما قطعا هزینه هایی داره و الزاما مطلوب نیست، شاید سریع تر برسیم، اما خیلی چیزها رو از دست میدیم و مهم ترینش «حس و معنای مسیر» رو.

علی کل حال خواستم عرض کنم این که هر روز می بینم آدمای کمتری وبلاگ می خونن و وقتی متن های فقط کمی بلندتر رو می بینن، سریع رد میشن، آدمای کمتری پیاده روی می کنن و از اینجا تا سر کوچه هم تنبلی شون میشه چارتا قدم پیاده برن، آدمای کمتری موسیقی های عمیق و زیبا و شیرین و آرومِ و پاک مقامی و سنتی رو گوش میدن چون اون قدرها جذاب نیست و کند و طولانیه و و و از زندگی معاصر می رنجم. دوست ندارم به گذشته برگردم و از اکنون هم ناامید نیستم، فقط این که بعضی جاها رو باید اساساً بازبینی کرد، آیا راه رو درست اومدیم؟!

نکته خوب این که اگرچه تک و توک ولی هنوز بعضی ها پیدا میشن که با وبلاگ و پیاده روی و آرام بودن و گوش دادن به موسیقی های غیرجذاب کیفیت پایین ارتباط برقرار می کنن، با صبر و حوصله پای حرف پیرمردها و پیرزن ها میشینن و اونها رو به مثابه عناصر اضافی، کُند و غیرجذاب از مدار زندگی حذف نمی کنن، در عصری که جوانی و سرعت و تازگی براش ارزش مطلقه، دنیایی که اگر غیرجذاب بودی و زینت خاصی نداشتی، طرد میشی و درجه چندم به حساب میای و باید خاک بخوری. هنوز این ادم ها رو گوشه کنار می بینم و خب دیدنشون چه قدر خوشحال کننده و امیدوار کننده ست :)

مثلا امشب به طور اتفاقی به پست یک آقای وبلاگ نویس اصفهانی برخوردم که راجع به یکی از زیباترین قطعات ابراهیم شریف زاده بزرگ، این صدای آسمانی خراسان که از دل تاریخ می جوشید و واقعا غمی معجزه آسا توی خش صداش بود، و نه تنها صداش، بلکه حافظه اش با اون همه شعر و تاریخ و روایت و داستان از آبا و اجداد پر بود، این جوری نوشته بود:

«موسیقی مقامی خراسان یک «آنی» برای خودش دارد که نمی‌دانم چیست. به نظرم چیزی است فراتر از موسیقی. صدای ابراهیم شریف زاده هم ساز است و هم نوا. همین است که وقتی می‌خواند دیگر دنبال هیچ نیستم. به جایش گوش تیز می‌کنم تا صدای «زیستن» را، صدای «زندگی» را، صدای «جریان زندگی» را از لابه‌لای کلمات ابراهیم شریف‌زاده بشنوم.» (وبلاگ «آقاگل» با اندکی تلخیص و تغییر)

ویدیو رو از اینجا می تونید ببینید.

پ.ن 1: این ویدیو از اواخر عمر مرحوم شریف زاده هست، یک غزل مناجات گونه و عاشقانه رو می خونه. از اونایی که اولش معلوم نیست دقیقا عشقش زمینیه یا هوایی یا دقیقا کجایی؟! البته همشون هوایین، زمینی خالی که پوچه اگه اصلا همچین چیزی وجود داشته باشه.

پ.ن 2: عذرخواهم! در این رابطه یک چیزی تو دلم مونده بگم :) حتی اگه اهل موسیقی سنتی نیستید، اگه اهل پیاده روی نیستین، اگه وبلاگ نمی خونین و متنای بلند رو دوست ندارین، اگه سرعت و شتاب هر چه بیشتر رو در زندگی می پسندید، یک خواهش دارم و اون این که پیام های صوتی ای که دیگران براتون می فرستن رو با دور تند و سرعت بالا گوش ندین. یک جور بی احترامی به شان انسانیِ آدم هاست، انگار به یکی میگیم سریع حرفت رو بزن و برو. یه جور بی احترامی به سرعتی که پروردگار برای زندگی و ارتباط آدم ها در نظر گرفته. یه جور عجله شهوت آمیز و تحقیرکننده.

پ.ن 3: این که اوضاع زندگی استاد که ازش به عنوان والاترین خواننده موسیقی مقامی خراسان یاد میشه، در اواخر عمرش چطور بود، بگذریم که واقعا مثل روضه کربلاست...

پ.ن 4: متن شعر:

سر بازار دیدارت، منم از جان خریدارت

چنان آرم به بازارت، کنم حیران زلیخا را /

مرا باشد متاع جان، فدای عارض جانان

به جز سودای مه رویان، نخواهم هیچ سودا را /

چه مجنون و پریشانم، سبب از عشق می خوانم

مگر پایان کنم آخر، کتاب عشق لیلا را... /

خداوندا تو درمان کن، تو این درد دل ما را

ز لطف خویش حل گردان، تمام مشکل ما را /

گل رخسار یارم را، دمادم تازه تر گردان!

به چهچه در گلستان کن، تو این دم بلبل ما را

نظرات  (۳)

۲۶ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۴۶ خورشید ‌‌‌

چه‌قدر زیباست. 

فکر کنم این فیلم رو رضا خاکشور سال ۸۷ گرفته. 

و چه تضادی هست در اون لحظه که می‌خونه و صدا و فلاش دوربین. وقتی که می‌خونه انگار فرومی‌ره توی دنیای درون خودش و جداست از جهان بیرونی و سوژه‌ی دوربین بودن. 

یاد یک تکه فیلمی افتادم از نورمحمد درپور که تعریف می‌کرد از صحبت‌هاش توی دانشگاه و حلال و حرام بودن موسیقی. یک‌جا به سینه‌ش زد و گفت همه‌چی به این‌جا برمی‌گرده. و خوند آنچه از زمین بروید، حمد و ثنای حق بگوید...

پاسخ:
درود بر شما درسته

بله همین طوره

نمی دونم کدوم رو می گید، یه دونه شبیهش تو خاطرم هست که استاد درپور میگه در 77 سال خوانندگی، یک سخت مبتذل نگفتم، این موسیقی مال خود خداست. اگر خدا موسیقی را نمی خواست، شر شر را به آب نمی داد، کوکو را به سگ نمی داد، چه چه را بلبل نمی داد، این حنجره را هم به نورمحمد نمی داد...  فقط خدا بیزارست از سخت مبتذل.... همینه منظورتون یا یکی دیگه ست؟

۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۱۴ خورشید ‌‌‌

چه‌‌قدر قشنگ بود. :)) روحش شاد باشه و یادش باقی. 

نه، این یکی دیگه‌ست. حسن احمدی فرد توی خونه‌ی خودشون ازشون فیلم گرفته. فکر کنم توی کانال تلگرام دوتاری بتونید پیداش کنید. 

پاسخ:
عجب!!
شما چرا همه رو می شناسید؟! احمدی فر، دوتاری و ...؟!!
۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۲۹ خورشید ‌‌‌

به عنوان یک تربتی نسل سومی که هیچ‌وقت شانس زیستن توی اون منطقه رو نداشته‌م، با این چیزها پیوندم رو حفظ می‌کنم، موسیقی، شعر، ادبیات عامیانه.

پاسخ:
درود بر شما
زنده باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">